ال گرکو، در زبان اسپانیایی یعنی «یونانی»، و این لقبی بود که اسپانیاییها به نقاش برجستۀ یونانی دومنیکوس تئوتوکوپولوس دادند. ال گرکو فقط یک نقاش برجسته نبود بلکه او بهتنهایی یک مکتب هنری بود و با خلق شاهکارهایی مانند«تدفین کنت اورگاز» (تصویر پایین)، تمام قواعد رنسانس را شکست. بسیاری از پژوهشگران هنر، این اثر را یکی از شگفتانگیزترین نقاشیهای مذهبی تمام دوران میدانند.
ال گرکو جوانی عجیب بود که از زادگاهش، کرت، به اسپانیا آمده بود تا پیشرفت کند. او به سرعت بهعنوان هنرمندی با تواناییهای خارقالعاده شهرت یافت و در دربار فیلیپ دوم، در قلب جامعۀ اسپانیایی، جایگاه خود را تثبیت کرد. سبک نقاشی او باعث شد که در روایتهای رمانتیک از زندگیاش بهعنوان یک عارف، یک نابغۀ منزوی و دردمند به تصویر کشیده شود. شاید شخصیت واقعی او، بهویژه در دوران شاگردیاش در ونیز و رم، در یکی از لحظات کلیدی زندگیاش بهتر درک شود:
زمانی که از ال گرکو دربارۀ میکلآنژ، هنرمندی که با وجود درگذشتش همچنان تأثیرگذارترین چهره زمان بود، نظر خواستند، او گفت: «مرد خوبی بود، اما نقاشی کردن بلد نبود» او حتی «داوری نهایی» (تصویر پایین) شاهکار میکلآنژ در کلیسای سیستین را نیز رد کرد و به پاپ پیشنهاد داد که خودش کل این فرسکو را دوباره نقاشی کند. خوشبختانه، پاپ آن زمان این درخواست را نپذیرفت. باز هم. خوشبختانه اینکه این شاهکار ال گرکو «تدفین کنت اورگاز» بهطرز شگفتانگیزی از گذر زمان محفوظ مانده و در قرن بیستویکم بار دیگر مورد ستایش قرار گرفته است.
ال گرکو با اثر «مراسم تدفین» در واقع نسخهای جدید از «داوری نهایی» را میآفریند. این نقاشی عظیم به دو بخش تقسیم شده است: در نیمۀ بالایی، بهشت به تصویر کشیده شده و در نیمۀ پایینی، صحنۀ تدفین قرار دارد.
طبق افسانه، کنت اورگاز چنان مردی پارسا و نیکوکاری بود که سنت استفان و سنت آگوستین از بهشت فرود آمدند تا او را با دستان خود به خاک بسپارند. این نقاشی برای کلیسای سنتو تومه، که ال گرکو در آن عبادت میکرد، سفارش داده شد و هنوز هم در همان مکان نگهداری میشود، جایی که امروزه به زیارتگاهی برای دوستداران هنر تبدیل شده است.
نقاشیهای ال گرکو احساسی، خام و کاملاً متفاوت از سبک غالب دوران خود بودند. او مدتی را در کارگاه استاد کهنهکار خود تیسین سپری کرد و حسی دوگانه از شیفتگی و دلزدگی نسبت استادان رنسانس در خود پرورانده بود. از آنها تأثیر میگرفت، اما تلاش میکرد سبکی کاملاً شخصی پیدا کند. «تعرض به مسیح» (تصویر بالا) او را در نزدیکترین پیوند با سنت رنسانس نشان میدهد، جایی که مسیح با رنگهایی درخشان در مرکز ترکیببندی قرار گرفته است. فیگوری که در کنار مسیح ایستاده است، به جای زره متعلق به دوران مسیح (روم باستان یا یهودیه)، زرهی از دورۀ ال گرکو (اسپانیای قرن شانزدهم) بر تن دارد. این جزئیات دقت تاریخی را از بین میبرد. افزون بر آن، ازدحام چهرهها که تا عمق پسزمینۀ اثر امتداد یافته، هرگونه حس هماهنگی را بر هم میزند. در حالی که این عناصر برای همعصران ال گرکو ناآشنا و ناهنجار بود، برای هنرمندان مدرن که به دنبال پیشگامان هنری خود بودند، الهامبخش شد.
دورۀ رمانتیسم با کشف مجدد ال گرکو همراه بود و در او نوعی رهایی و بیپروایی که کمتر در گذشته وجود داشت، دیده میشد. امپرسیونیستها و پستامپرسیونیستها نیز به ال گرکو توجه داشتند و از ضربات آزاد قلمموی او و خلاقیتش الهام گرفتند. گفته میشود دگا یکی از آثار ال گرکو را در اختیار داشت. پیکاسو، ال گرکو را بهعنوان یکی از نیاکان هنری اسپانیایی خود پذیرفت و آثاری خلق کرد که در آنها سبک ال گرکو را به شیوهای منحصربهفرد بازتفسیر کرده است.
گفته میشود که «گشایش مهر پنجم» (تصویر بالا) الهامبخش آثار اولیه کوبیستی پیکاسو، بهویژه «دوشیزگان آوینیون» (تصویر پایین) بوده است، زیرا زوایای تند و اکسپرسیونیستی این نقاشی در اثر پیکاسو بازتاب یافتهاند. زمانی که پیکاسو مشغول کار بر روی دوشیزگان آوینیون بود، به کارگاه دوستش زولواگا در پاریس رفته بود و به مطالعۀ این اثر ال گرکو پرداخته بود.
با اینکه دوران حرفهای ال گرکو به اوج مدنظرش نرسید، اما در زندگیاش موفقیتهایی قابل توجه به دست آورد که به او اجازه داد تا از زندگی مرفهی برخوردار باشد. او در عمارتی با بیستوچهار اتاق زندگی میکرد و بهطور منظم گروهی از موسیقیدانان را استخدام میکرد تا در هنگام غذا خوردن برایش بنوازند. او با راحتی پول خرج میکرد و از پوشیدن لباسهای شیک و مطابق با مد لذت میبرد. سبک زندگی مجلل او باعث شد تا پس از مرگش بدهیهای زیادی برجای بگذارد. بیشتر گزارشها حاکی از آن است که او هرگز اسپانیایی را بهطور کامل نیاموخت و فقط چند جملۀ ساده میدانست. امروز، او به همراه گویا و ولاسکز، بهعنوان یکی از بزرگترین استادان هنر اسپانیا شناخته میشود.
مطالب پیشین:
تاب بازی اثر ژان اونوره فراگونار
ونوس و مارس اثر ساندرو بوتیچلی
این یک نقاشی نیست! اثر رنه مارگریت