«بچه گوزن» (Baby Reindeer) نام یک مینی سریال انگلیسی است که در هفت قسمت حدودا چهل دقیقهای مخاطب را روی صندلی میخکوب میکند، به طوری که امکان جدا جدا دین قسمتها تقریبا غیرممکن است. این سریال در ژانر کمدی سیاه ساخته شده و درامی تریلر گونه است که از وسط ماجرا شروع شده و با فلاش بکهای متعدد، روایت خود را جلو میبرد.
مینی سریال «بچه گوزن» ساختهی «ریچارد گد»، نویسنده، بازیگر و کمدین اسکاتلندی است که دراین سریال، نویسندگی، کارگردانی و ایفای نقش اصلی مرد را به عهده داشته است. بچه گوزن اولین تجربهی او در ساخت سریال تلویزیونی است که در این اولین تجربه بسیار موفق عمل کرده و نه تنها نقدهای مثبتی دریافت کرده، بلکه دهها میلیون نفر از سرتاسر جهان، به تماشای اثر او نشستهاند.
«بچه گوزن» بر اساس تجربیات شخصی اقای گد نوشته شده و پیش از این توسط او برای مدتی طولانی به روی صحنه بوده است. تئاتری که نویسنده، کارگردان و تنها بازیگر آن خود ریچار گد بوده. تجربهای موفق روی صحنه که بعد از تبدیل شدن آن به یک سریال تلویزیونی، مخاطب جهانی یافته است.
داستان سریال، روایت یک «استاکر» حرفهای به نام «مارتا اسکات» با بازیگری «جسیکا گانینگ» است که در یک بار با بارمن جوانی به نام «دانی دان» با بازی «ریچارد گد» آشنا میشود. دانی دان یک استندآپ کمدین آماتور اسکاتلندی است که به امید معروف شدن به لندن آمده اما برای امرار معاش در یک بار کار میکند. یک شب مارتا، زنی چاق و با چهرهای در هم شکسته به بار میآید و درخواست یک لیوان کوکاکولا میکند اما پولی در بساط ندارد. دان دلش به حال او میسوزد و او را مهمان میکند. مارتا که شخصیت شلوغ و جذابی دارد، نظر دان را جلب میکند و پای حرفهایش مینشیند. مارتا که دیگر هر شب به بار دان میرود، ابتدا خود را یک وکیل موفق و پولدار معرفی میکند اما امکان پرداخت پول برای یک لیوان کوکاکولا را ندارد. رابطهای میان آن دو شکل میگیرد که در شروع خوشایند دان است اما این خوشی طولی نمیپاید. زمانی دان به مارتا شک میکند که هر شب صدها ایمیل از مارتا دریافت میکند. کمکم این ایمیلها و مسیجهای نوشتاری و صوتی، شکل خطرناکی به خود میگیرند و دان متوجه میشود با زنی معمولی روبرو نیست. مارتا یک استاکر حرفهایست. و به همان اندازه خطرناک و آزارگر.
سریال از جایی شروع میشود که سرانجام دان تصمیم میگیرد که پیش پلیس برود و شرایط موجود را به پلیس گزارش دهد. مخاطب از همان دقایق اول با اولین فلاشبک به آغاز ماجرا پرتاب میشود. نوع روایت با ریتم سریعی که دارد، مخاطب را از همان دقایق آغازین، چنان همراه خود میکند که امکان پلک زدن را از او میگیرد.
راوی داستان سریال، دان است و ما از زاویهی دید او با اتفاقات به غایت دراماتیک جلو میرویم. داستانی واقعی برگرفته از زندگی شخصی ریچارد گد. شاید به همین خاطر است که داستان کاملا واقعی و قابل باور برای مخاطب است. خیلی بیشتر از فیلمهای استاکری که تا پیش از این دیدهایم. شخصیت زن اصلی داستان، مارتا، زنی با خصوصیات جذاب مرگبار زنانه «فم فتلی» نیست. زیبا و باریک و سکسی، با صدایی ظریف و حرکاتی زنانه و متین. زنی است کاملا معمولی با هیکلی چاق و از ریخت افتاده، با لباسهایی کهنه که در تناش زار میزنند. با صدایی بلند و خندههایی دهشتناک. او حتی میتواند طرف مقابلش را به شدت و با بیرحمی مورد ضرب و شتم قرار دهد. دان هم هیچ کدام از خصوصیاتی که برای یک مرد جذاب محسوب میشود، بهرهای نبرده. پسر ساده و معمولی است که حتی قادر نیست با اجرای کمدیهای خود دو نفر را به خنده بیاندازد.
یکی از اولین تابوشکنیهای این سریال حضور دو بازیگر در نقشهای اصلی است که فاقد جذابیتهای ظاهری، طبق استاندارهای امروز سینمای جهان هستند. نکته مهم دوم اینست که در دنیایی که بیشتر موضوعات در دنیای سینما و ادبیات، حول محور سواستفادههای روانی، عاطفی، جسمی و جنسی زنان توسط مردان میچرخد، «بچه گوزن» پسر جوان بینوایی است که توسط یک زن مورد سواستفاده، خشونت و آزار کلامی، روانی، جسمی و جنسی یک زن قرار گرفته است. زنی که یک لحظه او را از انواع و اقسام آزارها، رها نمیگذارد. حتی نام «بچه گوزن» هم به نوعی آزار روانی مرد محسوب میشود. یکی از انواع لقبهایی که مارتا، دان را با آن صدا میزند در حالیکه بارها دان از او خواسته که از این لقب استفاده نکند.
داستان سواستفاده و آزار جسمی و جنسی مردان، داستانهایی هستند که کمتر به آنها پرداخت شده اما در طول هفت قسمت از سریال «بچه گوزن»، داستان آزار دان چنان موجز اما با ریتمی مناسب به تصویر کشیده میشود که مخاطب شرایط وخیم دان و میزان هجوم آزار و گستردگی قدم به قدم آن را با گوشت و پوست و خون خود احساس میکند. داستانی که اتفاقا نه از روی تخیل که از روی واقعیت زندگی نویسنده و کارگردان و بازیگر نقش دان نوشته شده است. از طرف دیگر مارتا هم زنی شکست خورده با تراماهای بسیار و مشکلات روحی و روانی متعدد است که احتیاج به کمک دارد. دان اگرچه در نهایت موفق میشود مارتا را به زندان بیندازد اما خود به وابسته به مارتا شده، وجودش پر از دلسوزی و سیمپاتی نسبت به اوست و حس دوگانهی تنفر و علاقه را هم زمان در خود نگه داشته است، به طوری که روز و شب خود را با هزاران پیام صوتی مارتا، میگذارد.

ریچارد گد در یکی از مصاحبههای خود میگوید: «بچه گوزن، پر از اعترافهای شخصی من است و این اعترافها مخاطب میلیونی داشته. این اتفاق به من یاد داد که شرمگین نباشم. چرا باید با شرم و شرمساری زندگی کرد؟ ما باید با شرمهایمان روبرو شویم.»
و اعترافهای دان در این سریال بسیار تلخ و گزنده است. پسر جوانی که توسط استاد خود مورد تجاوز قرار گرفته و در نهایت به این واقعهی دردناک اعتراف میکند. اعترافی صادقانه که برای او شهرت و موفقیت به همراه میآورد. زندگی دان و مارتا چنان به تلخی و سیاهی و در مورد مارتا به تباهی آغشته است که تنها لحظات کمدیاش میتواند آن را برای دیدن و دنبال کردن، قابل تحمل کند. لحظاتی که مانند لحظات سیاه سریال، آقای گد در ساختن آن موقعیتهای ظنر هم موفق بوده است.
یکی دیگر از مشکلات مزمن هویتی مردمان در زمان معاصر که در این سریال به آن توجه ویژهای شده است، مسئلهی هویت جنسی است. دان که خود را یک فرد غیرهمجنسگرا میدانسته، بعد از آشنایی با مارتا، کمکم کشف میکند که به جنس موافق خود نیز تمایل دارد. او با یک زن ترنس وارد یک رابطهی عاطفی میشود اما بحران هویت جنسی دست از سر او بر نمیدارد. پدرش یک کاتولیک اسکاتلندی است و احساس غذاب وجدان و احساس گناه، او را در این بحران مستاصل میکرده است.
هر دو بازیگر سریال، بازیهای به یادماندنی درخشانی به یادگار گذشتهاند. سه جایزه امی برای بهترین فیلمنامه، بهترین بازیگری نقش اول زن و مرد، دو جایزهی گلدن گلوب برای بهترین مینی سریال، و بهترین بازیگر نقش اصلی زن برای جسیکا گانینگ به پاس بازی خیرهکنندهاش در نقش مارتا، از نتایج این دو بازی است. این سریال جوایز متعدد دیگری را هم کسب کرده است. افتخاری بزرگ برای دستاندرکاران آن به خصوص ریچارد گد، هنرمندی که تنها ۳۵ سال دارد.