سینما در طول عمر ۱۲۰ ساله خود تحولات بسیاری را از سر گذرانده و همواره حساسیت خود نسبت به دگرگونیهای تکنولوژی و فرهنگ حفظ کرده است. در عصر دیجیتال نیز میبینیم که چگونه سینما خود را با تغییرات و تحولات تکنولوژی دیجیتال وفق داده و همراه میشود. تکنولوژی دیجیتال نه تنها قابلیتهای بیانی و کارکردهای سینما را افزایش داده بلکه امکانات و پیشنهادهای تازه و غافلگیرکنندهای برای قصه گویی و روایت در اختیار سینماگران قرار داده است. آنچه که در این زمان بیش از امر دیجیتال اهمیت دارد، چیزی است که دادلی آندرو آن را «گفتمان دیجیتال» مینامد، گفتمانی که به اعتقاد این نظریه پرداز فیلم، برخی نمونههای آن متکبرانه از سینمایی که فقط سینما باشد مرکز زدایی میکنند یا سعی دارند آن را پشت سر گذارند.
شاید در نظر سینه فیلها و عاشقان متعصب و بنیادگرای سینما، مرگ نوار سلولوئید، مرگ نمادین سینما باشد. اما اگر آنطور که منتقدان و مخالفان سینمای دیجیتال ادعا می کنند، سینما در حال افول یا نابودی است، پس تکلیف ما با این همه فیلمهای شاخصی که به وسیله فیلمسازان برجسته جهانی که خود را با تکنولوژی دیجیتال تطبیق داده و از قابلیتهای آن به بهترین شکل استفاده کرده اند، چه خواهد بود؟ به اعتقاد من صحبت از مرگ سینما و پایان آن در عصر دیجیتال بیشتر امری انتزاعی و نمادین است تا اینکه جنبه ای ملموس و واقعی داشته باشد. به سختی میتوان انکار کرد که عصر دیجیتال، عصر گسترش سینما و وسیعترشدن دامنه و حوزههای آن از سالنهای مالتی پلکس سینما تا گالریها، کافهها، وب سایتها و نمایشهای خانگی بوده است هرچند هنوز هیچ شکلی از تماشای فیلم نتوانسته با لذت تماشای آن در سالنهای تاریک سینما برابری کند.
روشن است که تکنولوژی دیجیتال و گفتمان مربوط به آن، بحرانی را در حوزه نقد و مباحث نظری فیلم بوجود آورده و باعث سردرگمی بسیاری از نظریه پردازان سینمایی، منتقدان، محققان، اساتید و دانشجویان سینما شده است. اما به نظرم با همه تغییرات و تحولاتی که تکنولوژی دیجیتال با خود وارد سینما کرده و تاثیر خود را نه تنها بر نظام تولید فیلم بلکه بر شیوه توزیع و نمایش آن گذاشته، ماهیت و ذات سینما تغییر نکرده بلکه تنها به شکلها و قالب های جدیدی عرضه می شود. بیشک ظهور اینترنت و نشریات آنلاین، نقد فیلم را متحول کرده و هم فرصتهایی را فراهم آورده و هم چالشهایی را ایجاد کرده است. اتفاق مهمی که در حوزه نقد فیلم افتاده این است که با ورود به عصر دیجیتال، دیگر دوران تک صدایی نقد سپری شده و با ظهور وب سایتها و وب لاگها و نشریات سینمایی آنلاین، اقتدار منتقدان حرفهای نشریات چاپی تقریبا از بین رفته و هر مخاطب هوشمند سینما به صدایی در عرصه نقد فیلم تبدیل شده است. نقد فیلم سنتی که زمانی توسط منتقدان حرفهای در روزنامهها و مجلات ارائه میشد، اکنون در میان انبوهی از نقدهای آنلاین، واکنشهای شبکههای اجتماعی و امتیازات جمعی در پلتفرمهایی مانند راتن تومیتوز و IMDb گم شده است.
در حالی که عصر دیجیتال، نقد فیلم را دموکراتیکتر کرده و به هر کسی امکان داده تا دیدگاههای خود را درباره فیلمها به اشتراک بگذارد، همزمان به بحرانی در فضای نقد جدی سینما منجر شده است. آیا میتوان این حرف جِی هوبرمن، منتقد فیلم سرشناس آمریکایی را جدی گرفت که نقد فیلم در عصر اینترنت در وضعیت بحرانی است؟ آیا حرفۀ نقد فیلم نویسی در معرض خطر است و عصر منتقدان بزرگ فیلم و دوره نقدهای برجسته و تأثیرگذار سپری شده است؟ آیا منتقدان هنوزهم تأثیری در موفقیت یا شکست فیلم ها دارند؟ نقد اینترنتی، چه تاثیری بر وضعیت منتقدان حرفه ای گذاشته و آیا با وجود این همه وبلاگ نویس و نویسنده در فضای اینترنت، هنوز هم به منتقدان حرفهای سینما نیاز هست؟ و پرسش های دیگری از قبیل آیا نقد اینترنتی سهم قابل توجهی در ارتقای فرهنگ فیلم داشته است؟ آیا نقد اینترنتی و نوشتن برای شبکههای اجتماعی جدید مانند فیسبوک، توئیتر (ایکس) و اینستاگرام، به تحولی در زمینه نقد فیلم انجامیده و منجر به ایجاد گفتمان جدیدی در نقد شده است؟ نقاط قوت و ضعف و محدودیتهای نقد اینترنتی چیست؟ اینها برخی از پرسش های مهمی است که من سعی کرده ام تا حد ممکن در این مقاله به آنها پاسخ دهم.
تغییر جایگاه منتقدان حرفهای در عصر دیجیتال
وقتی صحبت از منتقد حرفهای فیلم میکنیم، معمولاً کسی را در نظر داریم که نوشتن برای او تنها امری تفننی نیست و او برای این کار دستمزد می گیرد و تا حد زیادی از راه نوشتن دربارۀ فیلمها و نقد آنها، زندگیاش را میگذراند. با این تعریف، میتوان پرسید که آیا هنوز در عصر دیجیتال و گسترش اینترنت، منتقد حرفهای فیلم بودن معنا دارد؟ آیا هنوز یک منتقد میتواند از راه نوشتن امرارمعاش کند؟ با اندرو گرنت، منتقد فیلم آمریکایی موافقم که میگوید “امروز این ایده که کسی پول میگیرد که حرفهای است، کاملاً مرده است” و میتوان به پیشبینی مت زولر زایتس نیز فکر کرد که معتقد است تا چندی دیگر، نقد فیلم از حرفه به علاقه تبدیل میشود.
مفهوم حرفهای بودن و دفاع از جایگاه منتقدان حرفهای همیشه مطرح بوده اما در روزگار جدید، ابعاد دیگری یافته است. ادریان مارتین منتقد و محقق ارشد فیلم و تلویزیون در دانشگاه موناش استرالیا می گوید: «برایم قابل درک نیست که چرا یک سینه فیل که تظاهر می کند یک منتقد حرفه ای است، ولی در واقع متوهمی است که خود را حرفهای میپندارد، دیدگاههای روشنفکرانه خود را در محیطی مجازی که عامه مردم نظرات خود را بدون نیاز به معلومات مشخصی بروز می دهند ابراز میکند.» به اعتقاد این منتقد، تفاوت بین آماتورها و منتقدان حرفهای باید رعایت شود. زمانی برای انتشار مقالات حرفه ای نیاز به تجربه و دانش خاصی بود، اما امروزه هر کسی که تنها نظری درباره فیلمی دارد فکر میکند که میتواند منتقد سینمایی باشد.
در بدبینانهترین شکلش، امروز دیگر نقد فیلم به مفهوم واقعی کلمه یعنی فعالیتی هنری، عقلانی و روشنفکرانه (به تعبیر رابین وود)، جایی در روزنامهها و نشریات هنری و فرهنگی معتبر ندارد. نشریاتی که در گذشته، اهمیت زیادی برای بحثهای جدی سینمایی و نقد فیلم قائل بودند، امروز حاضر به انتشار نقد فیلم نیستند و منتقدان فیلم را اخراج میکنند (حساب نشریات سینمایی معتبر و با سابقهای مثل کایه دوسینما، سایت اند ساوند و سینه است جداست). با این حال این واقعیت را نباید از نظر دور داشت که نقد فیلم، امروز، تنها به منزلۀ فعالیتی روشنفکرانه و زیباییشناختی نیست بلکه کارکردی کاملاً تجاری دارد. بسیاری از رسانهها و نشریات سینمایی (به ویژه آنها که سینمای هالیوود و سینمای تجاری و عامهپسند جهان را دنبال میکنند)، از نقد فیلم و منتقد انتظار دیگری دارند. آنها در واقع نقد نمیخواهند بلکه دنبال ریویو هستند، یعنی به جای نقد و تحلیل فیلم، از نویسنده میخواهند که با نوشتن دربارۀ آن فیلم، خوانندگان را ترغیب کند که به تماشای آن فیلم بروند. این شامل رسانههای فارسیزبان خارج از ایران هم میشود. بهعنوان نمونه، من خود زمانی برای وبسایت بیبیسی فارسی و یورنیوز نقد فیلم مینوشتم اما امروز هیچ کدام از این رسانهها، حاضر به انتشار نقد فیلم نیستند و سردبیران هنری آنها از نویسندگان میخواهند به جای نوشتن نقد فیلم، برایشان ریویو بنویسند و در نوشتههایشان از گنجاندن نظرات انتقادی شان خودداری کنند. در چنین شرایطی چگونه میتوان همچنان یک منتقد واقعی با نگاه انتقادی ویژه باقی ماند؟
یکی از نگرانیهای اصلی، کاهش نقدهای عمیق و تحلیلی در برابر رشد نوشتههای سطحی و مصرفی است. در دوران تیترهای کلیکخور و نظرات فوری، مقالات بلند و دقیق که به بررسی عمق تماتیک، تکنیکهای سینمایی و زمینههای تاریخی میپردازند، کمتر مورد توجه قرار میگیرند. در عوض، امتیازهای عددی، رتبهبندیهای ستارهای و “واکنشهای داغ” بر فضای سینمایی و نقد فیلم غالب شده و آثار هنری پیچیده را به قضاوتهای سادهی “خوب” یا “بد” تقلیل دادهاند. علاوه بر این، الگوریتمهای فضای مجازی اغلب نظرات افراطی را تقویت میکنند و دیدگاههای بحثبرانگیز را بر تحلیلهای متعادل ترجیح میدهند. شبکههای اجتماعی بر اساس میزان ویروسی شدن محتوا کار میکنند، به این معنا که یک نقد جنجالی یا تحریکآمیز ممکن است بیشتر از یک تحلیل دقیق مورد توجه قرار گیرد. در نتیجه، فضای لازم برای نقدهای تأملبرانگیز و موشکافانه کوچکتر شده و جای خود را به گفتگویی واکنشی داده است که سرگرمی را به تفکر ترجیح میدهد.
در طی چند سال گذشته، تعدادی از منتقدان حرفهای و برجستۀ فیلم مثل جی هوبرمن، به بهانۀ کمبود بودجه، کارشان را در رسانهها و مطبوعات از دست دادند. جی هوبرمن، پس از سی سال نوشتن برای نشریۀ ویلج وویس، به خاطر کاهش هزینهها از آنجا اخراج شد. جای امثال هوبرمن را در این نشریات، منتقد سرشناس دیگری پر نکرد، بلکه آنها ترجیح دادند که صفحۀ نقد فیلم خود را به منتقدان جوانتر و گمنامتر که درخواست مالی کمتری دارند و بیشتر در پی کسب شهرت و ناماند، بسپارند.
اما آنچه که به اینترنت و تکنولوژی دیجیتال مربوط میشود این واقعیت است که در جهان امروز، چرخش شدیدی از پدیدۀ نشر چاپی به سمت نشر دیجیتال و الکترونیکی اتفاق افتاده است که چشمانداز نقد فیلم در دوران معاصر را دگرگون کرده است. چنین اتفاقی، قطعاً برای منتقدان اصولگرا و قدیمی، اتفاق خوشایندی نیست. اما واقعیت این است که در عصر “ایبوک” و “کیندل” و در شرایطی که موج کتابها و نشریات الکترونیکی، موجودیت و آیندۀ نشریات و کتب چاپی را به خطر انداخته و بیشتر نشریات فرهنگی و سینمایی مستقل در غرب به سمت آنلاین شدن پیش میروند، دیگر دل بستن به نشریات چاپی و نادیده گرفتن نشر آنلاین، نه تنها بیفایده بلکه بسیار زیانبار است. دیگر نمیتوان متکبرانه به این تحول عظیم رسانهای بیاعتنایی کرد و خود را از آن جدا دانست. اصرار در این کار اگر عقبماندگی تلقی نشود، جز سرخوردگی و انزوا، نتیجهای ندارد.
من خود از جهتی از زوال تدریجی پدیدۀ نشر چاپی خوشحال نیستم و معتقدم که باید برای حفظ این سنت و ادامۀ حیات آن کوشید، چرا که من محصول فرهنگی هستم که با کتاب و مجله ساخته شد و هنوز وقتی نشریۀ فیلم یا سایت اند ساوند یا اسکرین یا فصلنامههای سینمایی چاپ انتشارات اینتلکت (از جمله فیلم اینترنشنال)، به دستم میرسد و آنها را لمس میکنم و ورق میزنم، احساس خوشایند و مطبوعی به من دست میدهد. زمانی هم که به فکر ایجاد نشریۀ سینما-چشم در لندن افتادم، هم من و هم ناشر آن (اچ اند اس میدیا) میدانستیم که انتشار نشریه به صورت چاپی، ریسک بزرگی است اما کشش و جذابیت مجلۀ چاپی آن قدر زیاد و وسوسهانگیز بود که به ریسک آن میارزید. اگرچه بعد از انتشار چند شماره، به این نتیجه رسیدیم که سینما-چشم، اگر بخواهد به نیاز مخاطبان وسیعتری پاسخ دهد، لازم است که به صورت الکترونیکی و آنلاین هم منتشر شود و به این خاطر بود که وبسایت سینما-چشم را راهاندازی کردیم.
واقعیت این است که در موقعیت بسیار متناقض و گیجکنندهای قرار گرفتهایم. با توسعۀ تکنولوژی دیجیتال و گسترده شدن شبکههای اجتماعی، بسیاری از پدیدههای فرهنگی و اجتماعی از جمله فرهنگ فیلم، به سرعت در حال تغییرند اما جایگاه ما به عنوان منتقد فیلم، در این تحولات رسانهای و فرهنگی، همچنان مبهم و نامعلوم است. با این حال، به گمان من، چارهای جز این نداریم که با تحولات رسانهای مدرن به نوعی کنار بیاییم. این کنار آمدن، لزوماً به معنی پذیرش همۀ قواعد و الگوهای تحمیلی رسانههای جدید و کنار گذاشتن سبکها و رویکردهای فردی نیست بلکه میتوان با حفظ هویت مستقل فردی، در رسانههای جدید زندگی کرد و از قابلیتها و امکانات ارتباطی گستردۀ آن بهرهمند شد. شک نیست که نقد فیلم نیز همانند سینما وارد مرحلهای بحرانی شده است اما به قول تروایس ویلکرسون، سینمای جدید خود را درگیر مسایل فنی، بهخصوص جدال كهنه آنالوگ و دیجیتال، نمیكند بلكه با كمال فروتنی از همۀ ابزارهای در دسترساش استفاده میكند. تا زمانی که حرف مهمی برای گفتن داریم، باید از هر امکانی که در دسترس ما هست استفاده کنیم. حال این امکان هر چه میخواهد باشد؛ نشریۀ چاپی یا اینترنتی، وبلاگ یا فیسبوک، فرق چندانی ندارد.
امروز دیگر کمتر منتقد مطرح و کارکشتۀ در قید حیاتی را سراغ داریم که کاملاً خود را از فضای مجازی و نقدنویسی آنلاین دور نگه داشته باشد. نخستین خطشکنها شاید منتقدان سرشناس روزنامهها و نشریات غیرسینمایی یعنی کسانی مثل ریچارد کورلیس، فیلیپ فرنچ، درک مالکوم و راجر ایبرت بودند. بعد سروکلۀ نظریهپردازها و منتقدان نخبهگراتر مثل دیوید بوردول، جاناتان رزنبام، اندروساریس، کنت جونز و دیگران پیدا شد. در واقع همانطور که اندرو گرنت(منتقد فیلم) میگوید، “خبر خوب این است که ما این منتقدان را از دست ندادهایم، بسیاری از آنها سایتهای خود را تشکیل دادهاند و به سرعت تبدیل به میزبانی برای دیالوگهای قابلاحترام و ممتد در حوزۀ بلاگنویسی برای فیلم شدهاند.”
تئودور پانایدِس، منتقد فیلم قبرسی نیز اینترنت را تهدیدی برای منتقدان سنتی سینما نمی داند. به باور او منتقد سنتی سینما که عقاید متخصصانه ارایه می دهد هنوز به طور کامل از صحنه خارج نشده و کاری که امروزه طرفداران سینما در اینترنت انجام میدهند، غرق شدن در فرهنگ سینما است نه بررسی نقدهای سینمایی. به اعتقاد تئودور، شواهدی وجود ندارد که نشان دهد شایعه پراکنی توسط افراد هم فکر و علاقمندان جدی سینما دروبلاگها جایگزین یک رساله، مقاله و یا مجله تخصصی فیلم گردد. تئودور می نویسد: «یک منتقد واقعی برای تحلیل از دانش تخصصی استفاده می کند و مشخصا این منتقد به جای اظهار نظر، تفسیر می کند. بنابراین این نوع منتقد خصوصاً در عصر اینترنت نادر و با ارزش است. از منظر من کم طرفدار شدن نقدهای چاپی به واسطه انقلاب اینترنتی بدترین حالت ممکن میتواند باشد. از سویی دیگر کوته فکران قبل از آمدن اینترنت نقدهای چاپی را هم نمی خواندند.»

تغییر کارکرد نقد فیلم در عصر دیجیتال
به اعتقاد من همانگونه که با آمدن اینترنت و گسترش پدیدۀ دانلود کردن فیلمها، مفهوم و درک ما از سینما و تماشای فیلم تغییر کرده، با ظهور وبلاگها و سایتهای سینمایی و به دنبال آن ظهور فیسبوک، مفهوم و کارکرد نقد فیلم هم عوض شده است.
به نظرم آنچه که منتقدان بهعنوان نقش اجتماعی نقد فیلم به دنبال آن بودهاند، امروز تقریباً از دست رفته است. امروز نقش منتقد فیلم، بهعنوان کسی که روزگاری در عصر طلایی سینما، مرجعی برای فیلم محسوب میشد و رای و دیدگاه او، ارزش ویژهای داشت، تا حد یک ریویونویس رسانههای آنلاین و راهنمایی در دنیای سرگرمیها تبدیل شده است. جی هوبرمن در کتاب فیلم به دنبال فیلم این پرسش را مطرح می کند که منتقدان فیلم چه میتوانند بکنند وقتی که زیربنای هستیشناسانۀ این رسانه جلوی چشم آنها در حال تغییر است ــ این در حالی است که به گفته او، واقعیتِ خود آنها نیز تهدید میشود. یکی دیگر از ابعاد بحرانِ نقد فیلم امروز، کمرنگ شدن مرز بین نقد و تبلیغات است. با افزایش آگاهی استودیوها از قدرت جوامع آنلاین، فرهنگ اینفلوئنسری به نقد فیلم نیز نفوذ کرده است. بسیاری از کسانی که خود را منتقد معرفی میکنند، در ازای پوشش خبری فیلمها، به نمایشهای اولیه دسترسی پیدا میکنند که گاه منجر به پوششی تبلیغاتی به جای نقدی مستقل میشود. این امر تشخیص دیدگاههای بیطرفانه در نقد فیلم از تبلیغات سینمایی را دشوار کرده است.
از طرفی برخی از نظریه پردازان رسانه معتقدند که اینترنت باعث دمکراتیکتر شدن فضای نقد شده و فرصتی برای ظهور صداهای جدید و متنوع در نقد فیلم فراهم کرده است. اما آیا واقعا این نظریه درست است یا به قول چارلز تایلور، این حرف که اینترنت مشعل تازه ای برای دموکراسی شده ادعایی دروغین است و ظهور اینترنت جز فاجعه ای برای دموکراسی نبوده است. روشن است که چارلز تایلور دارد اغراق می کند و گسترش اینترنت و شبکههای اجتماعی منجر به دمکراتیکتر شدن فضای نقد شده و آزادی بیشتری به منتقدان بخشیده (به ویژه در جوامع بسته و سانسورزده) اما از سوی دیگر بحرانی را سبب شده که شاخصۀ اصلی آن، بیهویت شدن حرفۀ نقد فیلم است. دیگر نقد فیلم از انحصار منتقدان حرفهای و صاحبسبک و نگاه ویژه درآمده و به کاری راحت و پیشپاافتاده تبدیل شده است.
با این حال، اینترنت فرصتی برای ظهور صداهای جدید و متنوع در نقد فیلم نیز فراهم کرده است. منتقدان مستقل، تحلیلگران یوتیوب و وبلاگنویسان فضایی جایگزین ایجاد کردهاند که در آن فیلمهای کمتر دیدهشده و دیدگاههای مغفولمانده میتوانند شنیده شوند. برخی پلتفرمها مثل «لترباکسد»(Letterboxd)، گروههای پرشور از سینمادوستان را گرد هم آوردهاند که در آنها بحثها و گفتگوهای سینمایی غنی خارج از چارچوب رسانههای جریان اصلی شکل میگیرد.
در زمانهای که هر کس با کمترین ذوق و استعدادی در نوشتن و یا بدون شناختن زبان سینما و قواعد نقد فیلم، خود را منتقد فیلم معرفی میکند و در وبلاگ یا صفحۀ فیسبوکاش، دربارۀ فیلمهایی که در سینما، یا تلویزیون یا روی لپتاپش دیده مینویسد، دیگر به سختی میتوان از حرفهای به نام نقد فیلم سخن گفت. این دسته از افراد، کسانیاند که بدون چشمداشت مالی و تنها برای جلب توجه مخاطبان فیسبوکی یا وبلاگی خود مینویسند و بعد از مدتی، شهرتی برای خود دستوپا کرده و تیم خوانندگان دائمی خود را به وجود میآورند و چه بسا که جذب نشریات سینمایی و رسانههای اسم و رسم دار هم میشوند.
مسئله دیگر پدیده شبه منتقد است که تا حد زیادی محصول اینترنت و رشد شبکه های اجتماعی و فضاهای مجازی است. به اعتقاد چارلز تایلور منتقدان سنتی مطبوعات چاپی مدعیاند اینترنت باعث شده که آماتورها، “عشقِ فیلم”ها و تاریکاندیشان جای تخصص را بگیرند. اینترنت اگرچه باعث شکسته شدن اقتدار فضای رسانه های رسمی و دولتی و نیز فضای نقد فارسی که در انحصار چند نشریه سینمایی خاص بود شده و باعث شده که صدای منتقدان جوان تر و خوش فکر که تریبون و رسانه ای برای انتشار نوشته هایشان نداشته اند، به گوش برسد، اما از سوی دیگر به یک نوع توهم نیز در میان کاربران اینترنتی عاشق سینما دامن زده و یک نوع اعتماد به نفس کاذب در آنها بوجود آورده که همه خیال می کنند یک شبه منتقد شده اند و می توانند با یک یادداشت دو خطی در فیس بوک یا اینستاگرام یا تلگرام، تکلیف فیلم ها و فیلمسازان را تعیین کنند. میشل سیمان، سردبیر مجله سینمایی پوزیتیف، یک بار در گفتگو با من در مورد وضعیت نقد فیلم در عصر اینترنت گفت که عصرامروز، عصر خودشیفتگی است و هر کسی فکر می کند که مرکز جهان است و فقط اوست که فیلم می فهمد و بقیه نمی فهمند. هر کسی در حمام و زیر دوش خیال می کند کاروسو(اشاره به انریکو کاروسو، خواننده مشهور اپرای ایتالیایی) است. از طرف دیگر، معتادانِ اینترنت معتقدند ما در عصر طلایی نقد فیلم به سر میبریم و سنتگرایان را به حسادت، نفرتِ بیپایه و اساس و لادیتیسم متهم میکنند. به عبارت دیگر، “آرمانپردازیِ گذشته” در برابر “آرمانپردازیِ زمان حال” جبهه گرفته است؛ و این، گویا، همان پدیدهای است که یک بار پالین کیل آن را “واقع بینیِ ابلهانه” نامید.
آنچه که روشن است این است که منتقد فیلم خوب کسی است که دانش، آگاهی و شناخت کافی از هنر سینما و اصول و مبانی آن دارد. او با زبان سینما و گرامر آن آشناست و می داند که یک فیلم چگونه ساخته می شود و چگونه کار می کند. برای یک منتقد فیلم، تنها کافی نیست که سینما را بشناسد بلکه او باید دانش کافی در مورد ادبیات، هنر، فلسفه، روانکاوی، جامعه و سیاست داشته باشد چرا که در غیر این صورت، نمی تواند یک فیلم را درست تحلیل کند و جنبه های مختلف فلسفی، اجتماعی و روانکاوانه آن را بشکافد. به اعتقاد من مشکل برخی از نویسندگان جوان فضای مجازی که غالبا تئوری زده اند این است که آنها بدون اینکه قادر به فهم دقیق تئوری و استفاده از آن برای نقد و تحلیل یک فیلم باشند، تنها می خواهند با نقل قول های تئوریک از تئوریسین های سرشناس حوزه مطالعات سینمایی و فلسفه ما را مرعوب دانش سینمایی یا فلسفی خود کنند. در حالی که تئوری فیلم باید تنها وسیله ای برای تشریح و تحلیل دقیق تر فیلم و فهم درست آن باشد و به عمیق تر شدن نقد فیلم کمک کند نه اینکه صرفاً ابزاری برای خودنمایی و به رخ کشیدن سواد تئوریک منتقد باشد.
اما این چشمانداز، یکسره تیره و ناامید کننده نیست. شاید اینترنت، موقعیت منتقدان حرفهای را به خطر انداخته و نقد فیلم را از یک جایگاه روشنفکرانه و نخبهگرایانه به فعالیتی روزمره و پیشپاافتاده تبدیل کرده باشد اما وقتی به قابلیتهای گستردۀ اینترنت و امکاناتی که در اختیار منتقد قرار میدهد، نگاه میکنم، میبینم که این چرخش ابزاری، چندان زیانبار نبوده است. امروز منتقدان میتوانند، نقد خود را به صورت ویدئویی همراه با کلیپهایی از فیلمهایی که در نقد به آنها اشاره شده، بر روی اینترنت منتشر کنند. تأثیر این کار بر مخاطبان، قطعاً بیشتر از یک نوشته است، چرا که آنها میتوانند تفسیر منتقد از یک صحنه را مستقیماً بر روی آن صحنه بشنوند.
رابطه منتقد فیلم و مخاطبان در عصر دیجیتال
از سوی دیگر اینتراکتیو بودن اینترنت، باعث ایجاد ارتباطی تنگاتنگ، فوری و موثر بین منتقد و خوانندگانش شده است. تعاملات و بدهبستانهایی که در کامنتها بین یک منتقد فیلم و مخاطبان او شکل میگیرد، به اعتراف بسیاری از منتقدان حرفهای، تأثیر قابلتوجهی بر دیدگاههای آنها گذاشته است. بحثهایی که پای مطالب وبلاگی یا فیسبوکی منتقدان پرطرفداری مثل جاناتان رزنبام یا گریش شامبو یا لیزا روزمن بین آنها و مخاطبانشان درمیگیرد، بیسابقه است.
زمانی که بعد از مدتها مقاومت در برابر وبلاگنویسی، سرانجام تسلیم آن شده و به خواهش دوستانم در حلقۀ ملکوت، وبلاگ سینمایی خشت و آینه را راه انداختم، از واکنشِ آنی و متفاوت مخاطبان به نوشتههایم جا خوردم. پیش از آن وقتی مقالهای از من در نشریهای چاپ میشد، مدتها طول میکشید تا از تأثیر آن بر خوانندگان، مطلع شوم و اغلبِ کسانی که دربارۀ آن نظر میدادند از اطرافیان و دوستان نزدیک من بودند. بهندرت پیش میآمد که نوشتهای در آن حد مطرح شود و بازتاب پیدا کند که منتقد یا خوانندۀ اهلنظر دیگری بخواهد متن دیگری در پاسخ به آن بنویسد و سردبیر آن مجله هم راغب باشد که آن را منتشر کند. اما در خشت و آینه من ناگهان با انبوهی از مخاطبان آشنا و غریبه مواجه شدم که برخی از آنها موضعی کاملاً مخالف دیدگاههای من داشتند و گاهی تذکرات درستی در مورد برخی اشتباهات من میدادند و این کار باعث میشد که من با دقت بیشتری بنویسم و حواسم جمعتر باشد. اگرچه دیدن کامنتهای توهینآمیز آنهایی که با انگیزههای روانی خاصی، تنها به قصد تخریب شخصیت من نوشته میشد و مطلقاً جنبۀ انتقادی نداشت، بسیار آزاردهنده بود. اما تأثیر مثبت این نوع ارتباط مستقیم و بیواسطه با مخاطب، خیلی بیشتر از چند کامنت توهینآمیز و تخریبی بود. با آمدن فیسبوک، بسیاری از وبلاگها، عملاً تعطیل شده یا به محلی برای ذخیره یا بازنشر مقالهها و نقدهای صاحبان آنها تبدیل شدند. بیشتر صاحبان وبلاگهای سینمایی از این حوزه به فیسبوک یا اینستاگرام و توئیتر(ایکس) نقل مکان کرده و در آنجا به ارتباط خود با مخاطبانشان ادامه دادند، گرچه برخی وبلاگها و وبسایتهای سینمایی مثل وبلاگ جاناتان رزنبام، همچنان فعال و پررونق است.
همانگونه که اینترنت امکان دسترسی به فیلمهای کلاسیک تاریخ سینما را آسانتر کرده و این امکان را به محققان، تحلیلگران، اساتید و دانشجویان سینما و البته سینهفیلها، داده که بسیاری از فیلمهایی را که قبلاً تنها دربارهشان شنیده یا خوانده بودند اما به سادگی در دسترس نبود و یا در انحصار سینماتکها و فیلمخانهها بود، راحت دانلود کرده و یا به صورت آنلاین تماشا کنند، به همان نسبت گنجینۀ وسیعی از نقدها و نوشتههای سینمایی منتقدان و نظریهپردازان سینمایی را از انحصار کتابخانهها و آرشیوهای عمومی یا خصوصی خارج کرده و در دسترس عموم قرار داده است. به این ترتیب باید گفت که اینترنت، سهم بزرگی در گسترش فرهنگ فیلم در مقیاس جهانی داشته است. می توان با کِنت جونز، منتقد آمریکایی موافق بود که می گوید: غیرحرفه ای های جدید فضای وبلاگ نویسی نه آفت سینما دوستان هستند و نه قاصدان دموکراسی جدید. بلکه نوع جدیدی از نگرش در فضای اینترنت هستند که عده ای از آنان منتقدین معروفی چون دیوید بوردل یا برتران تاورنیه و عده ای منتقد گمنام مثل اندی رکتور، کیمبرلی لیندبرگز اند که به طور یکسان میتوان از نوشتهها و مقالات تحلیلیشان استفاده کرد و لذت برد.
با اینکه شخصا بر این باورم که عصر منتقدان بزرگ، بانفوذ و تأثیرگذار از نوع آندره بازن، سرژ دانی، رابین وود، ریموند دورنیات، مانی فاربر و اندرو ساریس، تقریباً سپری شده و دیگر در دنیای پستمدرن امروز، نباید منتظر ظهور چنین منتقدانی نشست، اما هنوز میتوان به آیندۀ نقد فیلم، بهعنوان یک فعالیت روشنفکرانه و نظری خلاق امیدوار بود. هنوز هستند کسانی که نقدهای عمیق، اندیشمندانه و تکاندهنده مینویسند و مشعل گفتمان انتقادی فیلم را روشن نگه میدارند. برخی از آنها را میتوانید در اینترنت و فضای مجازی جستجو کنید. بعضی از آنها حتی در فیسبوک و اینستاگرام هم حاضرند و رابطهای صمیمانه و خلاق با مخاطبانشان دارند و این امیدوارکننده است.
در نهایت، بحران نقد فیلم در عصر اینترنت، صرفاً به معنای افول نقد سنتی نیست، بلکه نشاندهنده تغییری اساسی در شیوهی گفتگو، ارزیابی و مصرف فیلمهاست. اگرچه دسترسی به نظرات گسترش یافته است، چالش اصلی همچنان حفظ گفتگوی معنادار در فضایی دیجیتال است که اغلب سرعت، جنجال و سودآوری را به درگیری عمیق با سینما ترجیح میدهد.
فهرست منابع
- Film Criticism in the Age of the Internet: A Critical Symposium” Cineaste, Vol. XXXIII, No. 4, 2008.
- The Film Critic in the Internet Era. Richard Brody. The New Yorker.
- Is the age of the critic over?. Interview with the British film critics. The Observer.30 January 2011
- Cine-Eye. Volume 9. Special issue on film criticism in the age of internet. February 2014.
- Film Criticism After Film Criticism: The J. Hoberman Affair. Mark Peranson. Cinema-Scope Magazine.