ژاک دریدا هولوکاست را رخدادی یگانه و استثنایی در تاریخ بشر میداند. اما او در همان حال میپرسد: وقتی میگوییم «منحصربهفرد»، دقیقاً چه منظوری داریم؟ مگر نه اینکه هر حادثهای، هر جنایتی و حتی هر مرگی در نوع خود منحصربهفرد است؟ پس چه چیزی به هولوکاست ویژگیای خاص میبخشد؟ دریدا معتقد است ویژگی خاص هولوکاست در این است که این نسلکشی علیه قومی صورت گرفت که نگهبان و حامل تورات بودند، توراتی که قانون «قتل مکن» را در ده فرمان خود قرار داده است. از نظر او، نابودی این قوم به معنای از بین بردن پیوند با قانون، با اخلاق، و با سنتهای دینی و انسانی بود. او نتیجه میگیرد که هر نسلکشی، مستقیم یا غیرمستقیم، ارجاعی است به کوه سینا و شکستن پیوند با آن.

در این زمینه، فلیکس نوسبام (Felix Nussbaum)، نقاش یهودی آلمانی، چهرهای منحصربهفرد است. او شاید تنها هنرمندی باشد که تجربۀ وحشتناک اردوگاههای مرگ نازیها را با چشم خود دیده و توانسته آن را به زبان بصری منتقل کند. در «خودنگاره با کارت شناسایی یهودی» (تصویر بالا)، نوسبام با چهرهای هراسان به ما مینگرد. پالتوی خاکی رنگش، سایهای بیمارگون بر پوستش افکنده و رنگ چهرهاش را به پژمردگی کشانده است. کلاهی بر سر دارد از همان دست که پیرمردان یهودی در دهۀ چهل میلادی بر سر مینهادند. پیرامون پیکره، همهچیز در هالهای از خاکستری یکنواخت و سرد غرق است؛ رنگهایی که پژواک اندوه و افسردگیاند. سراسر این تابلو، بوی کابوسی سنگین و بیپایان میدهد: دیوارهایی محصور کننده، پرندگانی نحیف در آسمان، ابری تیره و شوم، سیمهای برقی که در هم میپیچند، و تنها یک درخت که در میان این تیرهروزی به شکوفه نشسته، و با اینهمه، گویی هیچ نیکیای قرار نیست در اینجا پا بگیرد.
کلمۀ «یهودی» به دو زبان در کارت شناساییاش نوشته شده است: هلندی و فرانسوی. همین است جرم او. دیگر فرقی ندارد او به چه باور دارد، یا چه میکند، این کارت و آن ستارهی داوود که برپالتویش نقش بسته، مُهر سرنوشت اوست. و همین برای پایان دادن به زندگیاش کافیست. احساسات آن روزگار در تار و پود بوم نقاشی نفوذ کردهاند؛ گویی زمان در آن لحظه منجمد شده است.

آخرین نقاشی او «پیروزی مرگ» (تصویر بالا) نام دارد. در گوشۀ چپ این اثر هولناک که غلبۀ مرگ بر تمدن غرب را به تصویر میکشد، برگهای مچاله از نت موسیقی دیده میشود؛ نتهایی که آغاز ترانۀ مشهور «لمبث واک» را نشان میدهند، آهنگی پرطرفدار از یک موزیکال انگلیسی. در دهۀ سی این ملودی چنان فراگیر شده بود که حتی در آلمان نازی هم نواخته میشد، با آنکه رژیم نازی آن را «یهودی» میدانست و محکوم کرده بود. این اثر چیزی فراتر از یک نقد سیاسی است؛ مانیفستی است دربارۀ پایان تمدن، نوسبام در آستانۀ مرگ، فروپاشی اخلاقی و انسانی اروپا را با تمام جزئیات به تصویر کشیده است.
چند ماه پیش از آزادسازی بلژیک، آن لحظه هولناک فرا رسید؛ چند ضربه به در. همانطور که برای آن فرانک در آمستردام رخ داد، یک خبرچین نوسبام و همسرش را لو میدهد. آنها را سوار بر آخرین قطار به سوی کشتارگاه آشویتس کردند. آزادی بلژیک در ماههای بعدی آمد، اما برای نوسبام و خانوادهاش، شامل مادر، پدر، برادر و خواهرزادههایش که همه در این مسیر نابود شدند، بسیار دیر بود.
با این حال، نقاشیهای نوسبام هنوز باقی ماندهاند! او توانست آنچه بر او گذشت و تجربههایش در دستان نازیها را روایت کند. همانطور که خود نوشت: «اگر من ناپدید شدم، نگذارید نقاشیهایم از بین بروند».
مطالب پیشین:
تاب بازی اثر ژان اونوره فراگونار
ونوس و مارس اثر ساندرو بوتیچلی
این یک نقاشی نیست! اثر رنه مارگریت