آن تایلر، نویسندهی برجستهی آمریکایی است که بیشتر بهدلیل رمانهایش شهرت دارد. او در سال ۱۹۴۱ در ایالت مینهسوتا در آمریکا بهدنیا آمد. آثار او عموماً به زندگی روزمره افراد مرتبطاند و مفهوم خانواده و روابط میان اعضای آن را کانون تمرکز خود قرار میدهند. تایلر در سال ۱۹۸۹ برنده جایزهی پولیترز شد.
داستان کوتاه «خانوادهی مصنوعی»، بیستمین داستان کوتاه آن تایلر است که در سال ۱۹۷۵ در مجلهی «ساوترن ریویو» منتشر شد. پیرنگ این داستان کوتاه به این شرح است: «توبی» با زنی بهنام «مری» آشنا شده است. مری از ازدواج قبلیاش دختری به نام «سامانتا» دارد. او بسیار به دخترش اهمیت میدهد و این اهمیت بهقدری شدید است که به کنترلگری تبدیل شده است. توبی و مری بعد از مدتی با هم ازدواج میکنند. توبی با سامانتا رابطهی بسیار خوبی دارد. مری از این وضعیت و توجه زیاد توبی به سامانتا راضی نیست. او زمانی که احساس میکند محدودهی کنترلگریاش کوچک و کوچکتر میشود و سامانتا گرایش بیشتری به توبی دارد، همراه با سامانتا توبی را رها میکند.
در ادامه، فرمروایی این داستان و نحوهی شخصیتپردازی آن را بررسی خواهم کرد.
برای روایت داستان و ساخت تصاویر و صحنهها، دو روش کلی وجود دارد: اولی نشان دادن مستقیم رفتارهای شخصیت در شرایط ایجاد شده توسط نویسنده برای رساندن مقصود روایت و پیشبرد داستان یا بهعبارتی نگفتن و نشان دادن، و دومی گفتن مستقیم مقصود داستان در جملات و گزارش دادن و نساختن صحنهای واحد. بهنظر میرسد در داستانهای آمریکایی جدیدتر ترکیبی از نشاندادن و گزارش دادن استفاده میشود. داستان «خانوادهی مصنوعی» نیز از این دست داستانهاست. با این مقدمهی کوتاه به تحلیل فرم روایی داستان بپردازیم. آن تایلر در این داستان از ترکیب ساخت صحنه در نقاط عطف و گزارش دادن بخشهایی که مکرراً در طول زمان اتفاق افتاده است، استفاده میکند. اینکار هم به تنظیم ریتم داستان کمک کرده است و هم به نویسنده اجازه داده بازه زمانی مدنظرش را طوری روایت کند که داستاناش گرفتار اطناب و زیادهگویی نشود. برای درک بهتر این موضوع، یکی از صحنههای داستان را با هم بخوانیم:
“برای عید پاک توبی برای سامانتا یک سبد خیلی بزرگ مخصوص عید پاک، پیچیده در سلوفون صورتی، خرید. از آن خریدهای ناگهانی بود-برای خریدن توتون پیپ به دراگاستور شبانهروزی رفته بود، این سبد را دیده بود و یادش افتاده بود که فردا یکشنبهی عید پاک است. یعنی سامانتا منتظر جشنی چیزی نبود؟ هیچ دوست نداشت سامانتا دستخالی برود مدرسه، آنهم وقتی همهی بچهها تخممرغ شکلاتی یا خرگوش پارچهای داشتند.”
لازم است این بخش را با یکی از بخشهای گزارشگونهی داستان مقایسه کنیم:
“همکلاسیها با کنجکاوی نگاهش میکردند. سامانتا محلشان نمیگذاشت. ششدانگ حواسش به توبی بود؛ با نگاه آبی خیرهای او را میپایید، نگاهی که به همهی کارهای توبی ارزش دیگری میبخشید. در شرایط عجیبی که داشتند-کمابیش غریبههایی زیر یک سقف که مری را با هم قسمت میکردند-هنوز از وجود همدیگر مطمئن نشده بودند.”
نکتهی مهم در مقایسهی این دو بخش توجه به افعال آن است. در بخش اول افعال بهصورت ماضی بعید و ماضی ساده آمدهاند. اما در بخش دوم افعال بهشکل ماضی استمراری هستند. افعال ماضی استمراری، همانطور که از اسمش برمیآید، نشاندهندهی استمرار داشتن آن عمل خاص است.
شخصیتپردازی در این داستان دارای ویژگیهای مهمی است. یک رابطه مثلثی بین سه شخصیت اصلی داستان وجود دارد؛ توبی، مری و سامانتا. با بررسی مجزای این روابط میتوان ویژگیهای شخصیتپردازی را دریافت. رابطهی میان مری و سامانتا، مسئلهای مهم دربارهی مری را برایمان فاش میکند:
“از تونلی که بچههای کوچکتر داخلش جیغ میکشیدند، و از کنار ردیف حیوانات چوبی کارتونها که همهی مسافران سعی میکردند اسمشان را بگویند. «اون پلنگ صورتیه! اون هم باگزبانیه!» فقط سامانتا چیزی نمیگفت. تلویزیون نداشت. باگزبانی برایش غریبه بود.”
در واقع مری با محدود کردن اشتراکاتی که میان سامانتا با همسالاناش دارد راه ارتباطی میان آنها را قطع کرده است. بهنظر میرسد او با تسلطی که به گفتهی خودش ناشی از نگران بودن از خطرات احتمالی است، درگیر نوعی پارانویا است. این رفتار او در مواجهه با «دیگری» بهوجود میآید. او مدام آنها را تهدیدی علیه خود میبیند. علت جدا کردن اتاق توبی از بقیهی فضای خانه نیز همین است:
“مری اتاق خواب اضافه را به اتاق مطالعهی توبی تبدیل کرد، و یک تابلوی «خصوصی» هم به در اتاق چسباند. به سامانتا گفت: «هیچوقت نرو اون تو. اونجا اتاق توبیه، برای اینکه تنها باشه.» توبی گفت: «ولی من نمیخوام تنها باشم. تمام روز توی آزمایشگاه تنهام.» ظاهراً هیچکس حرفش را باور نمیکرد.”
جدا کردن اتاق توبی و درنظر گرفتن فضایی برای او به این معناست که مری فضایی خصوصی برای خودش و سامانتا نیز درنظر گرفته است و درواقع حدوحدودی برای توبی قائل شده است. این رفتار او نشان میدهد که او نمیخواهد دخترش با سایر افراد ارتباطی داشته باشد. رابطهی میان توبی و مری، ویژگیهای توبی را برایمان آشکار میکند. توبی، درگیر اضطراب بسیار زیاد است. همین مسئله باعث باز شدن عرصه برای کنترلگری مری شده است:
“و هربار که به خانه تلفن میکرد و کسی گوشی را برنمیداشت، فکر میکرد که مری گذاشته رفته و باید زندگی را بی او سر کند.”
واکنش مری به احساس توبی نیز حائز اهمیت است:
“مری گفت: «زنها فرق دارن.» از لای دستهای توبی بیرون لغزید و رفت پای ظرفشویی، و چند دانه سیبزمینی را زیر آب سرد گرفت. تازگیها موهایش را بالای سرش جمع میکرد، نمیگذاشت بریزد دورش. انگار او را تراشیده بودند، بدون یک تار موی پریشان یا یک چروک اضافه، از فرق سر تا نوک پا صافوصوف. اما وقتی توبی دوباره از پشتسر به او نزدیک شد، خودش را کنار کشید و رفت پای اجاق. گفت: «فقط مردها اینهمه احساسات اضافه دارن. عشق زنها هدر میره: هر روز باید به هزارکار برسن، به هزارتا تقاضای کوچیک برای شیر و چسب زخم و حولهی تمیز و جارو کشیدن اتاقها.»”
مری هم سامانتا و هم توبی را کنترل میکند. یکی را مستقیم و دیگری را غیرمستقیم. همین امر باعث میشود که آنها بهجای یک خانوادهی واقعی یک خانوادهی مصنوعی باشند. رابطهی میان توبی و سامانتا نیز در داستان اهمیت بسیاری دارد. آنها با نوعی اتحاد پنهانی به درک مشترکی از وضعیتشان میرسند اما پیش از آنکه این درک به عمل منجر شود مری با ترک کردن توبی مانع کنشگری آنها میشود.
درنهایت این داستان با تمرکز بر یک خانواده که شخصیتهای کاملاً متفاوتی از یکدیگر دارند، تلاش کرده است نوعی فاصله در عین نزدیک بودگی را بازنمایی کند.
این داستان از مجموعه داستان «خانوادهی مصنوعی» با ترجمهی مژده دقیقی، منتشر شده توسط نشر نیلوفر انتخاب شده است.