در آذرماه سال جاری و در سالن استاد سمندریانِ مجموعهی ایرانشهر، نمایش «من هم…» به کارگردانی نیما دهقان به روی صحنه رفته است. این نمایش با نگاه آسیبشناسانۀ خود سعی میکند در موضوعهایی مانند تعرض جنسی، قضاوت اجتماعی و حقوق زنان، رویکرد متفاوتی را ارائه دهد. همچنین در این راه، اجرای این نمایش میکوشد با استفاده از قواعد و عناصر تئاتری، شیوهی تازهای را در بیان چنین موضوعهای چالشبرانگیزی به کار بگیرد. اجرای نمایش «من هم…» با استفاده از ایدههایی که مبتنی بر طراحی مینیمال برای عناصر تئاتری (صحنه، لباس، حرکت و…) است و همچنین بهرهبردن از ابزار تکنولوژیک، فضاسازی متفاوتی را رقم میزند. میزانسنهایی که از قراردادهای سادهی حرکتی/ بدنی پیروی میکنند و استفاده از طراحی صحنهای دوسویه و فعالانه(در طول اجرا نمایش قابلیت تغییر دارد)، از نکات برجستهای است که در اجرای نمایش «من هم…» وجود دارد. اما سئوال اصلی در ارتباط با اجرای این نمایش این است: با توجه به تمام ایدههای اجرایی خالقان نمایش «من هم…»، آیا این نمایش از بازنمایی کلیشهای موضوعهای زنان و تعرض جنسی فراتر میرود و آیا میتواند مناسبات مرسوم در این موضوعها را تغییر دهد؟
در خلاصهی اجرای نمایش «من هم…» آمده: «من هم… همه چیز رو نگفتم. او هم…. همه چیز رو نگفت. تو هم… همه چیز رو نگفتی. هیچ روایتی کامل نیست. هر کسی داستان خودش رو داره.» به نظر میرسد این خلاصه از داستان نمایش به شکلی دقیق بازگوکنندهی رویکرد یک اثر نمایشی و روایتی است که احتمالا مخاطب با آن سر و کار خواهد داشت. دختر نوجوانی که دفترچهی خاطرات مادرش که به تازگی فوت کرده را خوانده است و در آن متوجه تجاوز یک نویسندهی مشهور به مادرش -در سن هجدهسالگی- شده است، برای گرفتن انتقام، به بهانهی یک مصاحبهی خبری وارد خانهی آن نویسندهی معروف میشود. او در ایمیلهایش خود را خبرنگاری میانسال جا زده تا بتواند از نزدیک مرد نویسنده را ببیند. دختر نوجوان، عاشق رمانهای مرد بوده و بعد از خواندن روایت تجاوز، از او متنفر شده است. مرد نویسنده نیز که ادعا میکند عاشق دختری است که سالها پیش به آن تجاوز کرده، افسرده و تنها از شک عجیبی نسبت به زنان رنج میبرد. او مدام از توطئهی زن سابقاش حرف میزند و تمایلی به حضور دختر در خانهاش ندارد. اما در همین حال دختر نوجوان در پی فرصتی برای کشتن مرد نویسنده است. در نهایت دختر بعد از ورود به اتاق کار مرد با جاسیگاری، به سر مرد ضربه میزند و سپس خودش را از پنجره به پایین پرت میکند.
در طول اجرای نمایش «من هم…»، مخاطب میان دو زمان (لحظهی تجاوز و لحظهی انتقام) معلق است. دختر نوجوان نیز میان فضا و بدن شخصیت خود و مادرش در رفت و آمد است. روایت حالتی انتزاعی دارد و کف صحنهی نمایش در طول اجرا توسط بازیگران به رنگ قرمز در میآید و بعد از مرگ هر دو شخصیت اصلی، لباسهای دختر و مرد جای جنازههای آنها را میگیرند. در تمام طول اجرای نمایش، شخصیتها سعی میکنند که زوایای متفاوتی از اتفاقات داستان تعرض جنسی را بررسی کنند تا برای هیچ کدام از دو طرف، حق مطلقی قائل نشوند. استفاده از تصاویر زندهی ویدئویی برای ارتباط با لحظهی اکنون و همچنین چند ارتباط کوتاه و موجز به شکل مستقیم با مخاطبان، راهکارهایی است که اجرای این نمایش تلاش میکند به وسیلهی آنها، فضاسازی مینیمال و انتزاعی نمایش را به واقعیت موجود در بیرون از سالن اجرای نمایش پیوند بزند. مهمترین نکته در این ارتباط تلاش برای ارائهی شکلی متفاوت از قضاوت اجتماعی در مسئلهی تعرض به زنان است.
یکی از دغدغههای مهم نظریههای فمینیستی، جلوگیری از بازنمایی فرهنگی زنان، در قالب تخیل کاملاً مردانه و بدون هیچ ارتباطی با زنان واقعی و نیز نقد تصاحب کنش و بدن زنان برای نگاه خیرهی مردانه است. دیدگاههای پدرسالارانه، اغلب زنان را به کلیشههایی مانند باکره، روسپی، مادرمقدس و ساحره تنزل میدهند. در واقع نگاه مردانه، واقعیات زنان را سرکوب، خاموش و واژگون میکند. اجرای نمایش «من هم…» با نگاهی نسبیگرا به مسئلهی تعرض جنسی، جابهجایی زمانی و انطباق شخصیت مادر و دختر، مرثیهسراییهای مرد از زندگی یک نویسندهی شکستخورده و خلق یک جهان ایزوله و انتزاعی در ابتدا سعی دارد رویکردی متفاوت را در برخورد با ابعاد یک تعرض جنسی نشان دهد و در واقع خالقان نمایش «من هم… » با حقدادن به موضع همهی شخصیتها، با تمام آسیبشناسی که سعی میکنند در رویکرد خود جای دهند، اما در نهایت، تعرض جنسی را نه به یک اتفاق بغرنج و دردناک بلکه به موضوعی احساسگرایانه و قابل حل و فصل بدل میکنند. مرگ هر دو شخصیت اصلی –مرد نویسنده و دختر جوان -در فضایی کاملا قرمز رنگ، و در ادامه صحبت کردن آنها در جهان بعد از مرگ و گوش دادن به یک موسیقی زنده، نمونهی نوعی رستگاری برای همه است. این تصویر پایانی تا حد زیادی به شکلی ناخواسته جای مجرم و قربانی را تغییر میدهد و یا حداقل از اهمیت موضوع میکاهد. هرچند این نکته درست نیست که مردان همیشه و ضرورتاً در واقعیت با چنین پایانبندی پیروزمندانه به جهان نگاه میکنند اما یکی از وظایف اصلی یک اثر هنری واژگون کردن روشهای سنتی بازنمایی است. در حقیقت صرفا با تغییر فضای ارائهی یک روایت با موضوع تعرض جنسی، الزاما یک اثر هنری موفق به ایجاد تغییر در سنتهای جامعه در نوع نگاهش به چنین موضوعی نمیشود. بهره بردن از رنگ قرمز به عنوان نمادی از خشونت و عشق به طور همزمان و همچنین بدن بازیگرانی که با قراردادههای ساده، نزدیکی و دوری بدنهای زن و مرد به یکدیگر را نمایندگی میکند، تنها نوعی نوآوری در ظاهر بیرونی ارائهی یک محتوا را نمایان میکند. کنش انتقام دختر نوجوان نیز، کنشی بدیع و تازه به نظر نمیآید و در حقیقت اجرای نمایش «من هم…» نمیتواند زمینهی اجتماعی چنین موضوع چالش برانگیزی را صرفا با تغییر در فضاسازی و رویهی بازنمایی خود، دچار اختلال یا وارونگی کند و تنها از جنبهی بصری جلب توجه میکند. بدن، تنها یک سویه از ستم بر زنان است و جلوگیری از تبدیلشدن سوژهی کنشگر، سویه دیگر آن است و این موضوعی است که به سادگی و با ایجاد تفاوت در بستر تکنیکی نمایش یک روایت ایجاد نخواهد شد.
هنر در صحنه تئاتر، هنر طرحریزی در فضاست، هنری که مؤلف اصلی آن، تنها قادر است که در زمانی معین و محدود به شکلی انضمامی خوانش خود از متنی را با شکلدهی به عناصر تئاتری به انجام رساند. هرچند بهرهگیری از تکتک عناصر مینیمال و طراحی حرکت و میزانسنهای معاصر میتواند این موضوع را تقویت کند، اما نباید چنین تصور کرد که عناصری مانند حذف و جانشینی برای رسیدن به فضایی تازه، فارغ از به چالش کشیدن زمینههای سیاسی و اجتماعی و ارائهی پیشنهاد تازه در کنش نمایشی، میتواند نقدی سازنده و آگاهی بخش را تولید کند. در نهایت میتوان گفت اجرای نمایش «من هم…» در عین حال که در بهره بردن از عناصر معاصر تئاتری موفق عمل میکند، هرگز نمیتوان در نسبت با مخاطب خود و در زمینهی مسئلهای چالش برانگیز مانند تعرض جنسی به زنان، عمیق شود و تنها در سطح معنای عام و بصری آن باقی میماند.