Close Menu
مجله تخصصی فینیکسمجله تخصصی فینیکس

    Subscribe to Updates

    Get the latest creative news from FooBar about art, design and business.

    What's Hot

    امیروی سینما و دونده‌ای مداوم | خوانش سینمای امیر نادری

    پنجاه تابلو | ۴۸- پنج نمونۀ‌ برتر از فیگورهایی با نمای پشت در نقاشی

    یک پنجره برای دیدن؛ کلاسیک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها | به بهانۀ ۸۰ سالگی فیلم «رم، شهر بی‌دفاع»

    Facebook X (Twitter) Instagram Telegram
    Instagram YouTube Telegram Facebook X (Twitter)
    مجله تخصصی فینیکسمجله تخصصی فینیکس
    • خانه
    • سینما
      1. نقد فیلم
      2. جشنواره‌ها
      3. یادداشت‌ها
      4. مصاحبه‌ها
      5. سریال
      6. مطالعات سینمایی
      7. فیلم سینمایی مستند
      8. ۱۰ فیلم برتر سال ۲۰۲۴
      9. همه مطالب

      انحراف جنسی و سادومازوخیسم در «معلم پیانو»ی هانکه

      ۸ خرداد , ۱۴۰۴

      سکوت به مثابه‌ی عصیان | درباره‌ی «پرسونا»ی برگمان

      ۱۸ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      «گناهکاران»؛ کلیسا، گیتار و خون‌آشام

      ۱۲ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      رئالیسم اجتماعی یا موعظه‌گری در مذمت فلاکت | نگاهی به فیلم «رها»

      ۱۰ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      مرور فیلم‌های بخش مسابقه جشنواره کن ۲۰۲۵: یک دور کامل

      ۵ خرداد , ۱۴۰۴

      از شلیته‌های قاجاری تا پیراهن‌های الهام گرفته از ستارگان دهه‌ی سی آمریکا

      ۴ خرداد , ۱۴۰۴

      جشنواره فیلم کن ۲۰۲۵ | «ارزش‌های احساسی»؛ زن، بازیگری و سینما

      ۴ خرداد , ۱۴۰۴

      جشنواره فیلم کن ۲۰۲۵ | «ناپدید شدن جوزف منگل» و روسیاهی تاریخ

      ۲ خرداد , ۱۴۰۴

      یک پنجره برای دیدن؛ کلاسیک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها | به بهانۀ ۸۰ سالگی فیلم «رم، شهر بی‌دفاع»

      ۱۰ خرداد , ۱۴۰۴

      یک پنجره برای دیدن؛ ایرانی‌ها | بی‌تا

      ۷ خرداد , ۱۴۰۴

      یک پنجره برای دیدن؛ کلاسیک‌ها | به بهانۀ ۷۰ سالگی فیلم «خارش هفت ساله»

      ۳ خرداد , ۱۴۰۴

      یک پنجره برای دیدن؛ ایرانی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها | در دنیای تو ساعت چند است؟

      ۳۱ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      من با نینو بزرگ شدم | گفتگو با فرانچسکو سرپیکو، بازیگر سریال «دوست نابغه من»

      ۱۹ فروردین , ۱۴۰۴

      اعتماد بین سینماگر و نویسنده از بین رفته است | گفتگو با شیوا ارسطویی

      ۲۴ اسفند , ۱۴۰۳

      گفتگوی اختصاصی | نانا اکوتیمیشویلی: زنان در گرجستان در آرزوی عدالت و دموکراسی هستند

      ۲۳ اسفند , ۱۴۰۳

      مصاحبه اختصاصی | پرده‌برداری از اشتیاق: دنی کوته از «برای پل» و سیاست‌های جنسیت در سینما می‌گوید

      ۱۸ اسفند , ۱۴۰۳

      بلا رمزی به مثابه دکتر جکیل و آقای هاید! | یادداشتی بر فصل دوم سریال آخرین بازمانده‌ از ما

      ۸ خرداد , ۱۴۰۴

      بازکردن سر شوخی با هالیوود | یادداشتی بر فصل اول سریال استودیو به کارگردانی سث روگن و ایوان گلدبرگ

      ۱ خرداد , ۱۴۰۴

      تاسیانی به رنگ آبی، کمیکی که تبدیل به گلوله شد | نگاهی به فضاسازی و شخصیت‌پردازی در سریال تاسیان

      ۱۴ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      سرانجام، جزا! | یادداشتی بر سه اپیزود ابتدایی فصل دوم سریال آخرین بازمانده‌ از ما

      ۱۱ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      وقتی سینما قصه می‌گوید | نگاهی به کتاب روایت و روایتگری در سینما

      ۲۳ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      رئالیسم اجتماعی در سینمای ایران

      ۱۷ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      گزارش کارگاه تخصصی آفرینش سینمایی با مانی حقیقی در تورنتو

      ۱۵ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      سینما به مثابه‌ی هنر | نگاهی به کتاب «دفترهای سرافیو گوبینو فیلم‌بردار سینما» اثر لوئیجی پیراندللو

      ۷ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      «رقصیدن پینا باوش»؛ همین که هستی بسیار زیباست

      ۲۹ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      نصرت کریمی؛ دست‌ هنرمندی که قرار بود قطع‌ شود

      ۲۹ فروردین , ۱۴۰۴

      چرا ما می­‌خواهیم باور کنیم که جیم موریسون هنوز زنده است؟

      ۱۸ فروردین , ۱۴۰۴

      هم‌آواز نبود، آوازی هم نبود | نگاهی به مستند «ماه سایه» ساخته‌ی آزاده بیزارگیتی

      ۸ فروردین , ۱۴۰۴

      امیروی سینما و دونده‌ای مداوم | خوانش سینمای امیر نادری

      ۱۳ خرداد , ۱۴۰۴

      پنجاه تابلو | ۴۸- پنج نمونۀ‌ برتر از فیگورهایی با نمای پشت در نقاشی

      ۱۱ خرداد , ۱۴۰۴

      یک پنجره برای دیدن؛ کلاسیک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها | به بهانۀ ۸۰ سالگی فیلم «رم، شهر بی‌دفاع»

      ۱۰ خرداد , ۱۴۰۴

      بررسی فمنیستی رمان «گوگرد» نوشته‌ی عطیه عطارزاده

      ۱۰ خرداد , ۱۴۰۴

      امیروی سینما و دونده‌ای مداوم | خوانش سینمای امیر نادری

      ۱۳ خرداد , ۱۴۰۴

      یک پنجره برای دیدن؛ کلاسیک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها | به بهانۀ ۸۰ سالگی فیلم «رم، شهر بی‌دفاع»

      ۱۰ خرداد , ۱۴۰۴

      انحراف جنسی و سادومازوخیسم در «معلم پیانو»ی هانکه

      ۸ خرداد , ۱۴۰۴

      بلا رمزی به مثابه دکتر جکیل و آقای هاید! | یادداشتی بر فصل دوم سریال آخرین بازمانده‌ از ما

      ۸ خرداد , ۱۴۰۴
    • ادبیات
      1. نقد و نظریه ادبی
      2. تازه های نشر
      3. داستان
      4. گفت و گو
      5. همه مطالب

      نگاهی به رمان «رؤیای چین» نوشته‌ی ما جی‌ین

      ۹ خرداد , ۱۴۰۴

      نگاهی به داستان «رمز» نوشته‌ی «جین ناکس»

      ۳ خرداد , ۱۴۰۴

      جهنم‌گردی با آقای یوزف پرونک؛ نگاهی به رمان کوتاه «یوزف پرونک نابینا و ارواح مُرده»

      ۲۶ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      نگاهی به داستان «گل‌ها» نوشته‌ی «آلیس واکر»

      ۲۰ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      بررسی فمنیستی رمان «گوگرد» نوشته‌ی عطیه عطارزاده

      ۱۰ خرداد , ۱۴۰۴

      نگاهی به رمان «رؤیای چین» نوشته‌ی ما جی‌ین

      ۹ خرداد , ۱۴۰۴

      نگاهی به داستان «خانواده‌ی مصنوعی» نوشته‌ی آن تایلر

      ۲ فروردین , ۱۴۰۴

      شعف در دلِ تابستان برفی | درباره «برف در تابستان» نوشتۀ سایاداویو جوتیکا

      ۲۸ اسفند , ۱۴۰۳

      داستان‌های فینیکس | ۱۸- داستان سایه

      ۶ خرداد , ۱۴۰۴

      من و ميس منديبل | داستان کوتاه از دونالد بارتلمی

      ۴ خرداد , ۱۴۰۴

      داستان‌های فینیکس | ۱۷- وسواس

      ۳۰ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      داستان‌های فینیکس | ۱۶- آئورا

      ۲۳ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      اعتماد بین سینماگر و نویسنده از بین رفته است | گفتگو با شیوا ارسطویی

      ۲۴ اسفند , ۱۴۰۳

      هر رابطۀ عشقی مستلزم یک حذف اساسی است | گفتگو با انزو کرمن

      ۱۶ اسفند , ۱۴۰۳

      زمان و تنهایی | گفتگو با پائولو جوردانو، خالقِ رمان «تنهایی اعداد اول»

      ۷ اسفند , ۱۴۰۳

      همچون سفر، مادر و برفی که در نهایت آب می‌شود | گفتگو با جسیکا او نویسندۀ رمان «آنقدر سرد که برف ببارد»

      ۲۳ بهمن , ۱۴۰۳

      بررسی فمنیستی رمان «گوگرد» نوشته‌ی عطیه عطارزاده

      ۱۰ خرداد , ۱۴۰۴

      نگاهی به رمان «رؤیای چین» نوشته‌ی ما جی‌ین

      ۹ خرداد , ۱۴۰۴

      داستان‌های فینیکس | ۱۸- داستان سایه

      ۶ خرداد , ۱۴۰۴

      من و ميس منديبل | داستان کوتاه از دونالد بارتلمی

      ۴ خرداد , ۱۴۰۴
    • تئاتر
      1. تاریخ نمایش
      2. گفت و گو
      3. نظریه تئاتر
      4. نمایش روی صحنه
      5. همه مطالب

      گفتگو با فرخ غفاری دربارۀ جشن هنر شیراز، تعزیه و تئاتر شرق و غرب

      ۲۸ آذر , ۱۴۰۳

      عباس نعلبندیان با تفاوت آغاز می‌شود!

      ۱۹ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      او؛ اُگوست استریندبرگ است!

      ۲۸ فروردین , ۱۴۰۴

      کارل گئورگ بوشنر، پیشگام درام اکسپرسیونیستی 

      ۷ فروردین , ۱۴۰۴

      سفری میان سطور و روابط آدم‌ها | درباره نمایشنامه «شهر زیبا» نوشته کانر مک‌فرسن

      ۲۸ دی , ۱۴۰۳

      بلاتکلیف، در میان شک و ایمان | نگاهی به نمایش «شک (یک تمثیل)» به کارگردانی کوروش سلیمانی

      ۹ خرداد , ۱۴۰۴

      تاب‌آوری در زمانه فردگرایی | درباره نمایش «کتابخانه نیمه‌شب»

      ۱۵ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      نمایشی درباره زندگی سهراب شهید ثالث | درباره اجرای «فوگ غربت» به نویسندگی و کارگردانی نیما شهرابی

      ۱ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      نمایشی که تمام تماشاگران را از حال می‌­برد

      ۳۰ فروردین , ۱۴۰۴

      بلاتکلیف، در میان شک و ایمان | نگاهی به نمایش «شک (یک تمثیل)» به کارگردانی کوروش سلیمانی

      ۹ خرداد , ۱۴۰۴

      عباس نعلبندیان با تفاوت آغاز می‌شود!

      ۱۹ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      تاب‌آوری در زمانه فردگرایی | درباره نمایش «کتابخانه نیمه‌شب»

      ۱۵ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      نمایشی درباره زندگی سهراب شهید ثالث | درباره اجرای «فوگ غربت» به نویسندگی و کارگردانی نیما شهرابی

      ۱ اردیبهشت , ۱۴۰۴
    • نقاشی
      1. آثار ماندگار
      2. گالری ها
      3. همه مطالب

      پنجاه تابلو | ۴۸- پنج نمونۀ‌ برتر از فیگورهایی با نمای پشت در نقاشی

      ۱۱ خرداد , ۱۴۰۴

      پنجاه تابلو | ۴۷- سه شاهکار از برهنگی در نقاشی

      ۵ خرداد , ۱۴۰۴

      پنجاه تابلو | ۴۶- جهان بی‌نقاب کریستین شاد

      ۲۹ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      پنجاه تابلو | ۴۵- جرج گروس: نقاشی از دل دادائیسم و آنارشیسم

      ۲۲ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      فرانسیس بیکن؛ آخرالزمان بشر قرن بیستم

      ۲۱ دی , ۱۴۰۳

      گنجی که سال‌ها در زیرزمین موزۀ هنرهای معاصر تهران پنهان بود |  گفتگو با عليرضا سميع آذر

      ۱۵ آذر , ۱۴۰۳

      پنجاه تابلو | ۴۸- پنج نمونۀ‌ برتر از فیگورهایی با نمای پشت در نقاشی

      ۱۱ خرداد , ۱۴۰۴

      پنجاه تابلو | ۴۷- سه شاهکار از برهنگی در نقاشی

      ۵ خرداد , ۱۴۰۴

      پنجاه تابلو | ۴۶- جهان بی‌نقاب کریستین شاد

      ۲۹ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      پنجاه تابلو | ۴۵- جرج گروس: نقاشی از دل دادائیسم و آنارشیسم

      ۲۲ اردیبهشت , ۱۴۰۴
    • موسیقی
      1. آلبوم های روز
      2. اجراها و کنسرت ها
      3. مرور آثار تاریخی
      4. همه مطالب

      در فاصله‌ای دور از زمین | تحلیل جامع آلبوم The Overview اثر استیون ویلسون

      ۱۷ فروردین , ۱۴۰۴

      گرمی ۲۰۲۵ | وقتی موسیقی زیر سایه انتقادات و مصالحه قرار می‌گیرد

      ۱۲ اسفند , ۱۴۰۳

      دریم تیتر و Parasomnia:  یک ادیسه‌ی صوتی در ناخودآگاه ما

      ۲ اسفند , ۱۴۰۳

      وودستاک: اعتراضی فراتر از زمین‌های گلی

      ۲۳ دی , ۱۴۰۳

      چرا ما می­‌خواهیم باور کنیم که جیم موریسون هنوز زنده است؟

      ۱۸ فروردین , ۱۴۰۴

      زناکیس و موسیقی

      ۲۷ دی , ۱۴۰۳

      چرا ما می­‌خواهیم باور کنیم که جیم موریسون هنوز زنده است؟

      ۱۸ فروردین , ۱۴۰۴

      در فاصله‌ای دور از زمین | تحلیل جامع آلبوم The Overview اثر استیون ویلسون

      ۱۷ فروردین , ۱۴۰۴

      گرمی ۲۰۲۵ | وقتی موسیقی زیر سایه انتقادات و مصالحه قرار می‌گیرد

      ۱۲ اسفند , ۱۴۰۳

      دریم تیتر و Parasomnia:  یک ادیسه‌ی صوتی در ناخودآگاه ما

      ۲ اسفند , ۱۴۰۳
    • معماری

      معماری می‌تواند روح یک جامعه را لمس کند | جایزه پریتزکر ۲۰۲۵

      ۱۴ فروردین , ۱۴۰۴

      پاویون سرپنتاین ۲۰۲۵ اثر مارینا تبسم

      ۱۶ اسفند , ۱۴۰۳

      طراحان مد، امضای خود را در گراند پَله ثبت می‌کنند | گزارشی از Runway مد شانل

      ۹ اسفند , ۱۴۰۳

      جزیره‌ کوچک (Little Island)، جزیره‌ای سبز در قلب نیویورک

      ۲۵ بهمن , ۱۴۰۳

      نُه پروژه‌ برتر از معماری معاصر ایران | به انتخاب Architizer

      ۱۸ بهمن , ۱۴۰۳
    • اندیشه

      جنگ خدایان و غول‌ها

      ۳۱ فروردین , ۱۴۰۴

      ملی‌گرایی در فضای امروز کانادا: از سرودهای جمعی تا تشدید بحث‌های سیاسی

      ۴ فروردین , ۱۴۰۴

      ترامپ و قدرت تاریخ: بازخوانی دیروز برای ساخت فردا

      ۶ بهمن , ۱۴۰۳

      در دفاع از زیبایی انسانی

      ۱۲ دی , ۱۴۰۳

      اسطوره‌ی آفرینش | کیهان‌زایی و کیهان‌شناسی

      ۲ دی , ۱۴۰۳
    • پرونده‌های ویژه
      1. پرونده شماره ۱
      2. پرونده شماره ۲
      3. پرونده شماره ۳
      4. پرونده شماره ۴
      5. پرونده شماره ۵
      6. همه مطالب

      دموکراسی در فضای شهری و انقلاب دیجیتال

      ۲۱ خرداد , ۱۳۹۹

      دیجیتال: آینده یک تحول

      ۱۲ خرداد , ۱۳۹۹

      رابطه‌ی ویدیوگیم و سینما؛ قرابت هنر هفت و هشت

      ۱۲ خرداد , ۱۳۹۹

      Videodrome و مونولوگ‌‌هایی برای بقا

      ۱۲ خرداد , ۱۳۹۹

      مسیح در سینما / نگاهی به فیلم مسیر سبز

      ۱۵ مرداد , ۱۳۹۹

      آیا واقعا جویس از مذهب دلسرد شد؟

      ۱۵ مرداد , ۱۳۹۹

      بالتازار / لحظه‌ی لمس درد در اتحاد با مسیح!

      ۱۵ مرداد , ۱۳۹۹

      آخرین وسوسه شریدر

      ۱۵ مرداد , ۱۳۹۹

      هنرمند و پدیده‌ی سینمای سیاسی-هنر انقلابی

      ۱۲ مهر , ۱۳۹۹

      پایان سینما: گدار و سیاست رادیکال

      ۱۲ مهر , ۱۳۹۹

      گاوراس و خوانش راسیونالیستی ایدئولوژی

      ۱۲ مهر , ۱۳۹۹

      انقلاب به مثابه هیچ / بررسی فیلم باشگاه مبارزه

      ۱۲ مهر , ۱۳۹۹

      پورن‌مدرنیسم: الیگارشی تجاوز

      ۲۱ بهمن , ۱۳۹۹

      بازنمایی تجاوز در سینمای آمریکا

      ۲۱ بهمن , ۱۳۹۹

      تصویر تجاوز در سینمای جریان اصلی

      ۲۱ بهمن , ۱۳۹۹

      آیا آزارگری جنسی پایانی خواهد داشت؟

      ۲۱ بهمن , ۱۳۹۹

      سیاست‌های سینما و جشنواره‌های ایرانی

      ۳۱ تیر , ۱۴۰۰

      خدمت و خیانت جشنواره‌ها

      ۳۱ تیر , ۱۴۰۰

      اوج و حضیض در یک ژانر / فیلم کوتاه ایرانی در جشنواره‌های خارجی

      ۳۱ تیر , ۱۴۰۰

      درباره حضور فیلم‌های محمد رسول اف در جشنواره‌های خارجی

      ۳۱ تیر , ۱۴۰۰

      سیاست‌های سینما و جشنواره‌های ایرانی

      ۳۱ تیر , ۱۴۰۰

      اوج و حضیض در یک ژانر / فیلم کوتاه ایرانی در جشنواره‌های خارجی

      ۳۱ تیر , ۱۴۰۰

      درباره حضور فیلم‌های محمد رسول اف در جشنواره‌های خارجی

      ۳۱ تیر , ۱۴۰۰

      ناشاد در غربت و وطن / جعفر پناهی و حضور در جشنواره‌های جهانی

      ۳۱ تیر , ۱۴۰۰
    • ستون آزاد

      نمایش فیلم مهیج سیاسی در تورنتو – ۳ مِی در Innis Town Hall و Global Link

      ۵ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      آنچه پالین کیل نمی‌توانست درباره‌ی سینمادوستان جوان تشخیص دهد

      ۳ اردیبهشت , ۱۴۰۴

      هر کجا باشم، شعر مال من است

      ۳۰ اسفند , ۱۴۰۳

      لهجه من، هویت من: وقتی نژادپرستی زبانی خودش را پشت تمسخر پنهان می‌کند

      ۱۴ اسفند , ۱۴۰۳

      کانادا: سرزمین غرولند، چسب کاغذی و دزدهای حرفه‌ای!

      ۱۱ دی , ۱۴۰۳
    • گفتگو

      ساندنس ۲۰۲۵ | درخشش فیلم‌های ایرانی «راه‌های دور» و «چیزهایی که می‌کُشی»

      ۱۳ بهمن , ۱۴۰۳

      روشنفکران ایرانی با دفاع از «قیصر» به سینمای ایران ضربه زدند / گفتگو با آربی اوانسیان (بخش دوم)

      ۲۸ شهریور , ۱۴۰۳

      علی صمدی احدی و ساخت هفت روز: یک گفتگو

      ۲۱ شهریور , ۱۴۰۳

      «سیاوش در تخت جمشید» شبیه هیچ فیلم دیگری نیست / گفتگو با آربی اُوانسیان (بخش اول)

      ۱۴ شهریور , ۱۴۰۳

      مصاحبه اختصاصی با جهانگیر کوثری، کارگردان فیلم «من فروغ هستم» در جشنواره فیلم کوروش

      ۲۸ مرداد , ۱۴۰۳
    • درباره ما
    مجله تخصصی فینیکسمجله تخصصی فینیکس
    ادبیات

    دیدگاه‌های ناشی از بغض و کینه نمی‌تواند ادبیات تولید کند / گفتگو با واسینی اعرج، رمان‌نویس برجستۀ جهان عرب

    فینیکسفینیکس۲۰ مرداد , ۱۴۰۳
    اشتراک گذاری Email Telegram WhatsApp
    اشتراک گذاری
    Email Telegram WhatsApp

    مصاحبه‌کننده: شکوه حسینی·

    واسینی اعرج، زادۀ هشتم آگوست در روستای سیدی بوجنانِ تلمسان الجزایر، ساکن پاریس و استاد تمام دانشگاه سوربن و همزمان دانشگاه الجزایر، یکی از رمان‌نویسان برجستۀ جهان عرب است. وقتی به دنیا آمد، الجزایری‌ها تازه مبارزات خود را با استعمارگران فرانسوی آغاز کرده بودند و او خیلی زود پدرش را در این راه از دست داد. او فرزند انقلاب الجزایر است. مادرش اصرار داشت که در کنار زبان فرانسه که زبان رسمی کشورش بود، عربی را که آموزش رسمی آن ممنوع بود، در مکتب‌خانه بیاموزد. به قول خودش، زبان عربی به سراغ او نیامد بلکه او بود که به سراغ عربی رفت و آن را فراگرفت. این خود حکایتی شنیدنی دارد که بارها خودش به شیرینی نقل می‌کند که چگونه روزی از مکتب‌خانه به زعم خودش قرآنی را ربوده و تمارض کرده تا سر صبر آن را در خانه بخواند و بعد متوجه شده که آنچه می‌خواند قرآن نیست، بلکه کتاب هزارویکشب است. همین اتفاق وی را شهرزاد قصه‌گو کرده و او همیشه و هنوز خود را عاشق و وامدار این کتاب می‌داند. واسینی بیش از سی رمان به عربی و فرانسه نوشته و جوایز برجستۀ بسیاری را برای رمان‌ها و مجموعه آثارش کسب کرده، آخرین و شاید مهم‌ترین‌شان جایزۀ نوابغ العرب است که به نوعی نوبل عربی محسوب می‌شود. وی چند مجموعۀ داستان کوتاه و چند کتاب پژوهشی نیز در کارنامۀ ادبی‌اش دارد.

    این گفت‌وگو به بهانۀ یکی از رمان‌های او با عنوان «میّ، شب‌های ایزیس کوپیا؛ سیصدویک شب در جهنم عصفوریه»[1] ترتیب داده شده که من افتخار ترجمه‌اش را داشته‌ام و به‌تازگی نشر ثالث آن را روانۀ بازار کرده است.

    واسینی اعرج

    جناب آقای دکتر واسینی از اینکه در لابه‌لای سفرها و مشغله‌های فراونتان وقتی را در اختیار من گذاشتید، سپاسگزارم. البته از همان ابتدا که در سال 1393 به پیشنهاد دوست عزیزم جناب آقای دکتر موسی بیدج، شاعر و مترجم برجستۀ ایرانی به شما ایمیل زدم و شما با سعۀ صدر پاسخ دادید و دعوت مرا با فروتنی پذیرفتید، شخصیت اخلاقی شما که بسیار بزرگ‌تر و درخور توجه‌تر از چهرۀ ادبی‌تان است بر من آشکار شد. من یک بار دیگر هم افتخار میزبانی شما و همسر گرامی‌تان خانم دکتر زینب الاعوج را داشتم. دربارۀ سفرهایتان به ایران حتما صحبت خواهیم کرد. عجالتا با آنکه بیشترِ رمان‌های شما از نوع رمان تاریخی هستند و رمان «میّ» هم بر اساس زندگی «میّ زیاده» از زنان نامدار و پیشتاز فمینیسم در جهان عرب نوشته شده، اما شما رمان‌های عاشقانه هم دارید مانند گردنبند یاس[2] یا کولی‌ها هم عاشق می‌شوند[3]. به نظر خودتان آیا رمان «میّ؛ شب‌های ایزیس کوپی»ا یک رمان عاشقانه است؟ و آیا مانند بیشتر رمان‌هایتان ردپای تجربه‌های شخصی‌تان در آن پیدا می‌شود؟

    واسینی اعرج: رمان «میّ» قطعا یک رمان عاشقانه است و این موضوعی پیچیده و انکارناپذیر است. میّ در نوجوانی عاشق پسرعمویش (ژوزف) بود که برای گذراندن یک بورس تحصیلی در رشتۀ پزشکی او را ترک کرد و به فرانسه رفت، بدون آنکه با وی مشورتی کند یا حتی به او اطلاعی دهد. این موضوع به یک تروما برای «میّ زیاده» تبدیل شد و این حالت افسردگی در طول زندگی همواره همراهش بود، به‌طوری که هرگز نتوانست خود را از این تجربۀ احساسی بیرون بکشد. می‌شود گفت ژوزف تمام کودکی میّ را تسخیر کرده بود و با آنکه به فرانسه رفت و کاملا از او بُرید و حتی ازدواج کرد، میّ همچنان درگیر این رابطه بود. شاهدش هم این است که در اواخر عمرش پس از مرگ جبران خلیل جبران (که بعدا به رابطه‌اش با «می زیاده» اشاره خواهم کرد) و در پی او مرگ پدر و مادرش، به دنبال یک پناهگاه با ژوزف تماس گرفت. ژوزف هم تازه همسرش را از دست داده بود و گویی یک میل درونی آنها را به سوی احیای رابطه‌ای قدیمی کشاند. اما ژوزف کلاهبردار و دروغگو بود. از پاریس به سراغ میّ در قاهره رفت و به او پیشنهاد داد تا برای التیام دردهایش به همراه او به بیروت برود. ژوزف از میّ خواست تمامی املاک موروثی پدرش و حتی خانه‌اش در بیروت را به نام او کند تا به اصطلاح امورش را در بیروت رتق و فتق و از اموالش حفاظت کند. میّ هم با اعتماد و عشقی که به او داشت این کار را کرد و این ضربۀ مهلک و ویرانگری برایش بود و وقتی پیگیر حقوقش شد، ژوزف با همدستی دوست انگلیسی‌اش که پزشک بیمارستان روانی عصفوریه بود، او را به زور به آنجا برد و مدتها طول کشید تا دوستش امین ریحانی او را از عصفوریه نجات داد. این روان‌زخم در درون میّ ریشه کرد و تراژدی میّ در این بود. برخی آدم‌ها در تجربۀ عشقی خود وقتی طرفشان مسیر دیگری را انتخاب می‌کند، همچنان به او وابسته می‌مانند و این یک حس بیمارگونه به آنها می‌دهد. از این نظر این یک رمان عاشقانه و در عین حال تراژیک است، به خاطر زندگی غم‌انگیز میّ و به خاطر عشق ناممکنِ او. میّ دیگر تا پایان عمر نتوانست شخص دیگری را دوست بدارد به جز یک تجربۀ کوتاه با محمود عقاد[4].

    البته تراژدی میّ بزرگ‌تر از این‌هاست. تراژدی اجتماعی است. باورش سخت است که آدمی سالم و عاقل را به بیمارستان روانی ببرند. این تجربه‌ای سهمگین بود و او بهایی سنگین برای آن داد. دربارۀ نسبت رمان با تجربۀ شخصی خودم باید بگویم، رمان‌های تاریخی ویژگیِ خاصی دارند و حتما بخشی از تاریخ را بازنمایی می‌کنند. از طرفی، قطعا چیزهایی در ناخودآگاه فرد هست که به سراغ چنین موضوعاتی می‌رود اما رمان «میّ زیاده» بالاتر از این حرف‌هاست و قطعا پیچیدگی‌های بیشتری از یک تجربۀ شخصی برای من دارد.

    واسینی اعرج

    شما دربارۀ شخصیت‌های واقعی یا حتی تخیلی دیگر هم رمان نوشته‌اید مثلا امیر عبدالقادر جزایری، دون کیشوت یا لولیتا. دربارۀ «میّ زیاده» گفته و نوشته‌اید که جملۀ او که «امیدوارم پس از این کسی بیاید که مرا منصفانه قضاوت کند» شما را به نوشتن این رمان فراخوانده است. پروژه میّ چگونه اتفاق افتاد؟ یک انتخاب بود یا کشف و الهامی شهودی؟

    واسینی اعرج: طبعا هیچ رمانی از خلأ زاده نمی‌شود بلکه از یک پرسش ناشی می‌شود، از یک تکانۀ روانی، از مشاهده‌‌ یا خواندن چیزی که موضوعی را در انبان خاطرات ما بیدار می‌کند. در دانشگاه از من خواسته بودند دربارۀ «نقش زن روشنفکر در کشورهای عربی» پژوهشی ارائه کنم. دیدگاه غربی نسبت به این موضوع قدری جزمی است اما ما زنانی را می‌شناسیم که در جریان روشنفکری جهان عرب مؤثر بوده‌اند و از جملۀ ایشان می‌توان «میّ زیاده» را نمونه آورد. بالطبع من با چهرۀ فرهنگی میّ آشنا بودم و می‌دانستم نقشی اساسی در جنبش فمینیستی در جهان عرب داشته است. نوشته‌هایش را خوانده بودم، در باب روشنفکری، دربارۀ زنان مبارز، دربارۀ تحولات جوامع به ویژه در دهه‌های 1920 و 1930 که او حضوری جدی در این عرصه داشت، هم در جنبش‌های زنان که به دوران عثمانی بازمی‌گردد و هم آنچه مرتبط با جریان‌های فمینیستی در غرب است. «میّ زیاده» نقش بسیار مؤثری در این زمینه در جهان عرب ایفا کرده است. این نوع روشنفکران با آگاهی بالا و ویژه‌ای که داشتند، به افق‌های اجتماعی و فرهنگی دوردست‌تری نگاه می‌کردند و تلاش‌های آنان در این زمینه بسیار مهم است.

    در مسیر مطالعه به چیز عجیبی برخوردم. به این جمله که می‌گوید: «امیدوارم پس از مرگم کسی بیاید که به انصاف مرا قضاوت کند». از خودم پرسیدم یعنی چه؟ چرا باید زنی باهوش و بزرگ و روشنفکری مثل «میّ زیاده»، با جسارت و امکاناتی که داشت چنین حرفی بزند؟ این به عقل من جور درنمی‌آمد و نمی‌توانستم درکش کنم. بعدها کوشیدم در این زمینه تحقیق کنم و می‌توان گفت این جمله محرّک و انگیزۀ اصلی من در نوشتن این رمان بود. به دنبال این پرسش من از دایرۀ زندگی ادبی «میّ زیاده» فراتر رفتم و وارد زندگی شخصی‌اش شدم و فهمیدم که او را نمی‌شناسم. آنچه من از جنبۀ ادبی شخصیت او می‌دانستم جزء کوچکی از زندگی او بود. پس وارد جزئیات شدم، روزنامه‌ها و مجلات آن زمان را مطالعه کردم. به بیروت سفر کردم و به خانه‌اش در شحتول رفتم. حتی سراغ خانۀ مادری‌اش در فلسطین رفتم. می‌دانید که او از طرف مادر، فلسطینی و از طرف پدر، لبنانی است. همۀ جاهایی را که او در آن زندگی کرده بود دیدم. حتی به دیدن عصفوریه رفتم. البته آنجا تغییرات اساسی کرده ولی به هر حال هنوز چیزهایی از او در آن دریافت می‌شود. به این ترتیب کوشیدم تا از خلال همۀ اینها یک جهان داستانی بسازم. طبعا از روی اسناد و مدارک بود که فهمیدم او را به بیمارستان روانی برده‌اند و او تقریبا یک سال در آنجا بوده است تا اینکه دوستش امین ریحانی سروکله‌اش پیدا می‌شود و با تلاش بسیار او را از آنجا بیرون می‌آورد و به زندگی بازمی‌گرداند. اما ضربه‌ای که به او وارد شده بود و افسردگی‌ای که تا عمق جانش نفوذ کرده بود، باعث شد تا نتواند بیش از این مقاومت کند و اندک زمانی بعد به مصر بازگشت و از دنیا رفت. البته در آنجا هم یک سخنرانی برایش ترتیب دادند اما برای او همه چیز تمام شده و ادامۀ زندگی برایش مشکل بود. بنابر این من بیشتر درگیر این تراژدی شدم و این جمله مرا به تحقیق و جست‌وجو کشاند و صد البته کاری بسیار سنگین و سخت بود زیرا وقت بسیاری را می‌طلبید و اگر چنین وقتی را نمی‌گذاشتم نمی‌توانستم رمانی در این سطح بنویسم.

    در این اثناء دریافتم که «میّ زیاده» در آسایشگاه روانی یک کتاب مهم به نام شب‌های عصفوریه نوشته و در آن دربارۀ تمام زندگی‌اش سخن گفته است. این را یک جا در گفت‌وگویی با امین ریحانی بیان کرده و مسئولیت تمام رنج‌هایش را به گردن پسرعمویش انداخته بود که زمانی عاشقش بوده و بعد در حقش جفا کرده و دو دست‌نوشته‌اش را از او ربوده است، یکی همین دست‌نوشتۀ (شب‌های عصفوریه) و دیگری نامه‌هایش به جبران خلیل جبران. آن نامه‌ها بعدها در خانه‌اش پیدا می‌شود و این را خانم پژوهشگری سوری در تحقیقاتش دربارۀ زندگی میّ آورده است و بعد تحت عنوان الشعله الزرقاء (شعلۀ کبود)[5] منتشر می‌کند که شامل نامه‌نگاری‌هایش با جبران می‌شود. این نامه‌ها خیلی زیبا و جذاب است اما آن‌گونه که عده‌ای معتقدند، مکاتبه‌ای عاشقانه محسوب نمی‌شود. افکاری است که به ذهنش خطور کرده ولی جبران در واقع نمادی برای عشق او نیست، زیرا دور و بر جبران زنان بسیاری بودند اما میّ مردی می‌خواست که تنها از آنِ او باشد، نگاه او سنتی بود و عشق‌های مشترک را برنمی‌تابید. جبران از این نظر برای او الگو و نمونه نبود، بلکه به لحاظ ادبی و فرهنگی جایگاهی ویژه برایش داشت و او را گرامی می‌داشت و علاقه‌اش به او از این باب بود و به او احترام می‌گذاشت و افکارش برای میّ با ارزش بود که در نامه‌هایش به آن اشاره کرده است. آنها هیچ‌گاه با هم دیداری نداشتند و به نظر من اگر این عشقی جدی و عمیق بود، بالاخره آنها یکدیگر را می‌دیدند. من به آنچه خیلی‌ها دربارۀ عشق اسطوره‌ای میان این دو می‌گویند اعتقادی ندارم چون آنها خیلی راحت می‌توانستند سفر کنند. جبران در ایالات متحده زندگی می‌کرد اما به پاریس رفت، به ایتالیا سفر کرد. میّ هم به سفرهای خارجی رفته بود. بنابراین، من به این که می‌گویند «میّ زیاده» و جبران خلیل جبران عشقی مقدس داشتند، اعتقادی ندارم. ضمن اینکه اگر میّ عاشق جبران بود، دیگر وارد رابطه‌ با محمود عقاد نمی‌شد.

    به هر صورت، این جمله بسیار مفید و مؤثر بود و مرا به زندگی میّ کشاند، اما به تلاشی شایان نیاز داشت. در واقع این عبارت، جرقه‌ای بود برای ظرفیت پنهانی که در خود ذخیره داشت و من سفرهای زیادی برای آن کردم چون معتقدم رمان صرفا یک روایت ساده نیست بلکه یک جست‌وجو و یک کنکاش است. باید سفرها و جست‌وجوها کنی، به ویژه اگر رمان مربوط به یک شخصیت واقعی باشد و صرفا یک تخیل نباشد.

    می زیاده 1

    میّ زیاده هم‌دورۀ فمینیست‌های نسل اول مانند ویرجینیا وولف بود و شما هم اشاره کردید که جزو پیشتازان فمینیسم در جهان عرب به شمار می‌رفت و در این باره کتاب‌ها و سخنرانی‌های زیادی داشت. آیا می‌توان گفت که مسئله اصلی رمان شما، حقوق زنان است؟

    واسینی اعرج: قطعا همین‌طور است. میّ به مسئلۀ آزادی زنان بسیار توجه داشت اما این موضوع را بسیار آرام دنبال می‌کرد. دلیلش هم واضح است، او زنی از اقلیت مسیحی در جامعۀ اسلامی بود. حتی به او اتهام‌های زیادی وارد کردند که با افکار و ایده‌هایش دارد جامعه را فاسد می‌کند. او از اولین منادیان آزادی زنان در جهان عرب بود و دربارۀ آزادی زنان کتاب‌های مهمی نوشت. او ارتباط مستقیمی با جنبش فمینیسم داشت اما فعالیتش سیاسی نبود، بلکه بیشتر فرهنگی بود. او به فرهیخته‌پروری اعتقاد داشت، به این معنا که صرفا با سخنرانی نمی‌شود فرهنگ زنان را بالا برد بلکه باید فرصت‌هایی برای آموزش و روشنگری زنان ایجاد کرد تا زنان ارزش آزادی را دریابند و برای زندگی خود برنامه‌ریزی کنند، همسر مناسب برگزینند و در حق ازدواج آزاد باشند و مسائلی از این قبیل از ارزش‌هایی که هیچ‌کس در آنها اختلاف نظری ندارد و حتی خود اسلام هم با این ارزش‌ها موافق است اگرچه شرایطی برای آن قائل شده است.

    اما این مسائل در دهۀ 1920 ساده‌ نبود. به مدرسه رفتن و درس خواندن و فرهیخته شدن و ایجاد نوعی مقاومت درونی در زنان عادی نبود. در دورۀ «میّ زیاده» اینها کارهای سختی بود ولی با وجود این، به باور من «میّ زیاده» نقش بسیار مهمی در آزادی زنان داشت زیرا تمامی نوشته‌هایش پیرامون همین قضیه است. او دربارۀ ستم‌هایی نوشته است که زنان عرب متحمل می‌شوند. او از زن مسیحی یا مسلمان حرف نمی‌زند و کاری به دین ندارد، بلکه از زن عرب می‌نویسد. طبعا او ماهیت ادیان یا سنت‌ها را مورد انتقاد قرار می‌دهد اما به طور کلی زمینه‌هایی که در آن فعالیت می‌کرد، زمینه‌های فرهنگی، آموزشی، پرورشی و امثال آن است. او دربارۀ ضرورت تحولات ساختاری در فرهنگ و آموزش و پرورش زنان سخن می‌گفت و فارغ از مسائلی نظیر دین یا سنت، به آزادی زن اعتقاد داشت. ملاحظه می‌کنید تمامی تلاش‌های او در زمینۀ ادبیات، اندیشه، فرهنگ و جامعه است. او دربارۀ مسائلی حرف می‌زد که در آن زمان مسائل حاشیه‌ای محسوب می‌شدند اما اعتقاد داشت که اگر می‌خواهیم پیشرفت کنیم باید جامعه از دایرۀ عقب‌ماندگی خارج شود و مسیر مدرنیته را پیش گیرد، البته بدون اینکه معتقد به تقلید از غرب باشد. به رغم اینکه او در فضای فرهنگ فرانکوفونی رشد یافته بود و اولین نوشته‌ها، مقالات و کتاب‌هایش به زبان فرانسوی بود و زبان‌های بسیاری را می‌دانست اما اعتقاد به حرکتی آرام داشت. او معتقد بود راه رفتن در این مسیر مثل گام برداشتن در میدان مین است و بنابراین باید بسیار با احتیاط حرکت کرد تا مبادا چیزهای اصیل به ضد خود تبدیل شوند. بنابراین می‌توان «میّ زیاده» را یکی از منادیان آزادی زن در جهان عرب دانست.

    می زیاده 1

    میّ زیاده هم‌روزگار بسیاری از شخصیت‌های برجستۀ معاصر عرب هم بود و شما نام بسیاری از آنان را در رمان آورده‌اید و به این موضوع مرتبا اشاره کرده‌اید که آنها با اینکه رابطۀ نزدیکی با میّ داشتند و به مدت بیست سال در نشست‌های شب‌های سه‌شنبه در خانۀ او شرکت می‌کردند، اما وقتی او به عصفوریه برده شد هیچکدام از او حمایت نکردند و تنهایش گذاشتند، حتی برخی علیه او حرف زدند. می‌توان گفت رمان تا حد زیادی در بازنمایی چهرۀ پدرسالار و مردسالارِ نخبگان عرب در نیمۀ اول قرن بیستم و تناقض موجود در رفتار فردی و اجتماعی آنها موفق بوده است. به نظر شما آیا نخبگان عرب هنوز هم درگیر این عقب‌ماندگی تمدنی یا به قول خودتان «مدرنیتۀ معیوب» هستند؟

    واسینی اعرج: به باور من هنوز هم این مشکل وجود دارد. ما دو گروه نخبه داریم یکی نخبگان روشنفکر هستند و یکی هم نخبگان دینی. علمای دین که از اول تکلیف خودشان را با موضوع زن روشن کرده‌اند. زن را در خانه محصور کرده‌اند و جنس مذکر حق مطلق دارد که هر کاری دلش می‌خواهد بکند. چهار زن بگیرد و مواردی از این قبیل که همه می‌دانیم. این همان نگاه سنتی است که در اوایل قرن بیستم هم حاکم بوده است. «میّ زیاده» اراده کرد که به عنوان یک انسان برای تغییر این اوضاع تلاش کند و حق زن را در وجود، در انتخاب و حتی حقش را در فریاد زدن علیه این وضع به او بازگرداند، اما نخبگانی که در مقابل او بودند چنین فکری نداشتند. از نظر فرهنگی همۀ آنها در کتاب‌های فرانسوی و انگلیسی خوانده بودند که زن به درجه‌ای از آگاهی رسیده است که می‌تواند برای زندگی خود و شیوۀ زندگی تصمیم بگیرد و آزادی فردی داشته باشد اما در عمل نمی‌توانستند بپذیرند که زن مثل مرد آزاد باشد. از نظر قانون‌های اساسی کشورهای عربی چه اکنون و چه حتی در گذشته، زن و مرد در حقوقشان یکسان هستند اما در زندگی روزمره هرگز چنین نیست، یعنی در آزادی جنسی، انتخاب همسر و چندهمسری، زن هیچ حقی ندارد و همۀ حقوق از آنِ مرد است. «میّ زیاده» چند همسری را امری اهانت‌آمیز برای زن می‌دانست. البته او دست‌پروردۀ فرهنگ کلیسایی مسیحی بود اما در عین حال منبع الهامش فرهنگ غربی بود و نمی‌توانست با چنین چیزهایی کنار بیاید و تغییر این اوضاع برایش بسیار مهم بود. اما نخبگان مرد قادر به پذیرش این موضوع نبودند و معضل آنان این بود که میّ دو حالت داشت. یکی اینکه خواهان تغییر بود که یک مرتبۀ انسانی و طبیعی و امری واقعی بود و حق هر انسانی است که بخواهد جامعه‌اش به‌روز و برخوردار از دست‌آوردهای مدرنیته باشد. از سوی دیگر، آن مردان وقتی به موضوع آزادی زنان می‌رسیدند، پذیرش این امر برایشان دشوار بود. «میّ زیاده» از این نظر رنج بسیاری برد. یک مثال می‌زنم. میّ یک سالن ادبی داشت که هر هفته بسیاری از نویسندگان و اندیشمندان و روزنامه‌نگاران و خبرنگاران در جلسات او شرکت می‌کردند. آن مردان عموما متأهل بودند، حتی برخی همسر خارجی داشتند اما حتی یک نفرشان به همراه همسرش در جلسات ادبی میّ شرکت نمی‌کرد و تقریبا «میّ زیاده» تنها زن حاضر در انجمن بود مگر اینکه به ندرت خانمی اروپایی از یکی از کنسولگری‌ها یا سفارت‌ها برای نشست‌های مربوط به ترجمه یا موضوعات مرتبط به فرهنگ غربی و نقش آن در کشورهای عربی یا موضوع نواندیشی یا نقش نخبگان و مواردی از این قبیل دعوت می‌شدند و قدری تنوع در جلسات به‌وجود می‌آمد.

    دربارۀ روشنفکران عرب باید صراحتا ابراز داشت که چنین جنبه‌ای در آنان وجود ندارد و این امر به سختی قابل تغییر است چرا که روشنفکر عرب دچار نوعی دوگانگی است. از نظر فرهنگی و تئوریک آزادی را می‌پذیرد و به آن پایبند است اما وقتی پای عمل پیش می‌آید به همان حالت سنتی خود بازمی‌گردد. طبعا وقتی قضیه مربوط به چالش میان اندیشه‌ها و افکار می‌رسد، نیاز به اراده‌ای قوی و ذهنی باز دارد و از آن مهم‌تر اینکه افراد شخصا باور به این تغییر داشته باشند. باید بگوییم در زمانۀ «میّ زیاده» این قضیه باعث عقب‌ماندگی کشورهای عربی شده بود و می‌شود گفت همچنان به همان منوال است زیرا تغییر آسان نیست.

    می زیاده و جبران خلیل جبران
    می زیاده و جبران خلیل جبران

    در رمان آمده است که میّ را سخنرانی‌اش در دانشگاه آمریکایی بیروت نجات داد که البته ابتکار امین ریحانی و دیگر دوستانش بود تا هیأت منصفه دادگاه متوجه شود که او مهجور نیست. جالب اینجاست که سخنرانی میّ دربارۀ مسئولیت نویسنده در جامعه بود. به نظر خود شما چه تفاوتی میان هنرمند/نویسنده با فعال اجتماعی یا سیاسی وجود دارد؟ به عبارت دیگر، آیا هنرمند یا نویسنده می‌تواند از زیر بار مسئولیت اجتماعی و سیاسی خود شانه خالی کند؟

    واسینی اعرج: اینها نقش به اصطلاح متداخلی دارند. هنرمند یا نویسنده در مریخ زندگی نمی‌کند. او در جامعه رشد می‌کند، جامعه‌ای که با مشکلات مختلفی اعم از سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دست‌وپنجه نرم می‌کند و قطعا نویسنده/هنرمند در این زمینه نقش مؤثری دارد. البته نقش او با آنچه سیاستمداران ایفا می‌کنند متفاوت است و حالت شعاری و ظاهری ندارد، بلکه منشأ تغییر در جامعه است. سیاست مربوط به مسائل روزمره و اتفاقات روزانۀ یک کشور است که با دستگاه حاکم ارتباط مستقیم دارد، در حالی که سروکار نویسنده با قدرت ادبیات است، ادبیات یک خودبسندگی دارد که در زمان و مکان خلاصه نمی‌شود. رمان‌نویس یا هنرمند درون جهان داستانی و هنری خود زندگی می‌کند و در عین حالی که از حوادث روزمرۀ جامعه کناره گرفته و گوشۀ عزلت گزیده در جامعه نیز حضور دارد. اگر ادبیات متعهد را کنار بگذاریم، نویسندگان بزرگ نظیر مارکز یا نجیب محفوظ از سیاست به شکل مستقیم نمی‌نویسند بلکه حرف‌هایشان را از خلال عالم متخیل‌شان می‌گویند. آنها در عین حال منتقدان بزرگ زمانۀ خود هستند و آن را با شدت و قدرت نقد می‌کنند. کار هنرمند هم مربوط به جهان خیال است و ارتباط مستقیمی با سیاست ندارد. یعنی از سویی اندیشۀ او در دنیای برساختۀ خودش جولان می‌دهد و از سوی دیگر آنچه را در جهان واقع می‌گذرد از نظر دور نمی‌دارد.

    نویسنده؛ یک جهان متخیل موازی با جهان واقعی می‌سازد. او جامعه را در رؤیای خود به افقی دوردست و زیباتر می‌برد که با روزمرگی این جهانی تفاوت دارد. بدین ترتیب می‌توانیم بگوییم که هنرمند یک مسئولیت دوگانه دارد. اولا باید خوانشی درست از جامعۀ خود داشته باشد، از فرهنگش، چالش‌هایش، روابط دیپلماتیک و فرهنگی‌اش در سطح بین‌المللی و مسائل انسانی‌اش و ثانیا خود را در این سطح محدود نکند و متن‌هایی بیافریند که از اینها فراتر رود و حرکت آن به سوی بی‌نهایت باشد. مثلا وقتی امروز کمدی الهی دانته یا اودیسه را می‌خوانیم در واقع با جنگ‌ها و درگیری‌های آن روزگار آشنا می‌شویم یا رساله الغفران ابوالعلاء معری یا متون فلسفیِ اسلامی یا جهانی، اینها هیچ‌کدامشان افقی تنگ نداشته‌اند و مربوط به زمان خاصی نمی‌شدند. بنابراین، ویژگی ادبیات؛ پویایی و ماندگاری آن است و نویسنده یا هنرمند باید جامعۀ خود را بشناسد و در افق انسانی وسیع‌تر و کلان‌تری تفسیر و بازنمایی کند.

     

    شما نویسندۀ به‌روزی هستید، در شبکه‌های اجتماعی حضور دارید، زیاد به سفر می‌روید و با مخاطبانتان مستقیما ارتباط برقرار می‌کنید. در روزنامه‌ها و سایت‌های معتبر عربی مطلب می‌نویسید، مصاحبه می‌کنید و خودتان هم برنامۀ تلویزیونی دارید. با توجه به این موضوع، رخدادهای جهانی نظیر کرونا، و نیز جنگ‌های منطقه‌ای نظیر غزه یا اوکراین چه تأثیری در زندگی شخصی و ادبی شما داشته است؟

    واسینی اعرج: همان‌طور که در پاسخ پرسش پیشین گفتم ما درون حساسیت‌های بزرگی زندگی می‌کنیم و نویسنده از آنچه در پیرامونش رخ می‌دهد، جدا نیست، چه تحولات سیاسی باشد و چه جنگ‌ها و درگیری‌ها و حتی بیماری‌هایی مثل کرونا. اما در عین حال باید دید رخدادهایی مثل جنگ در متن ادبی چه افق انسانی را در وجود آدم‌ها پرورش می‌دهد. طبیعی است که دیدگاه‌های ناشی از بغض و کینه نمی‌تواند ادبیات تولید کند. حتی آفرینش شخصیت‌ها در درون متن ادبی جلوه‌دهندۀ ارزش‌های انسانی و راه‌حل‌هایی است که از کینه‌توزی‌های آنی و لحظه‌ای به دور است. بنابر این ما واقعیت محض را در ادبیات انعکاس نمی‌دهیم. مثلا در قضیۀ غزه دیدیم که واقعیت گفتمان سیاسی، دست کم در اروپا در آن اوایل، فقط براساسِ اتفاقاتی بود که در هفتم اکتبر رخ داد که مبتنی بر دیدگاه‌های ایدئولوژیک یهودی یا صهیونیستی بود. بله آنچه اتفاق افتاد بسیار سهمگین و سنگین بود اما اگر بخواهیم از زاویۀ دیگری عادلانه نگاه کنیم وجود عرب‌ فلسطینی در داخل زمین‌های اشغال شده و اقدام به انجام چنین عملیاتی صرفا یک تمایل شخصی نبوده بلکه یک تاریخ پشت سر آن است. تاریخی نفس‌گیر که از 1948آغاز شده، زمانی که یک ملت از سرزمینش بیرون رانده و آواره شد و در این راه قربانیان بسیاری داد و همچنان می‌دهد. وقتی به تجاوزهای روزانه اسرائیل نگاه می‌کنیم، به‌خصوص دربارۀ غزه و ویرانی آنجا و بمب‌های فسفری و … اینها اتفاقی و ناگهانی نبوده است. بنابراین من با شعارهای ایدئولوژیک قانع نمی‌شوم، شعارهای سطحی که همه‌چیز را ساده‌سازی می‌کند. حق منِ نویسنده است که خوانش خودم را از این قضیه داشته باشم که فراتر از این ساده‌انگاری‌هاست که این حملات صرفا از هفتم اکتبر آغاز شد.

    در مورد اوکراین هم همینطور است. اوکراین مورد حملۀ روسیه قرار گرفت اما از نظر تاریخی دلیل آن چه بود؟ می‌دانیم که براساس قطعنامۀ مینسک که در 2014 امضا شد، منطقۀ اوکراین مستقل اعلام و قرار شد کلیۀ نیروها و تجهیزات بزرگ نظامی از جمله تانک و هواپیماهای جنگی و بمب‌های هسته‌ای و….. از آنجا خارج شوند. همچنین هیچ کشور خارجی به‌ویژه آمریکا حق دخالت در آن را نداشته باشد. اما چطور شد که غربی‌ها دخالت کردند و قطعنامۀ مینسک را شکستند و آن وقت دفاع روسیه از خودش را نامشروع و موضعش را اشتباه و او را متجاوز به بخش‌های مستقل دانستند؟ بنابراین باید همه چیز را در موضع بحث و بررسی قرار داد. من نمی‌گویم اوکراین حق دفاع از خودش را ندارد اما همین اوکراین اشتباهات فاحشی مرتکب شد و پای دولت‌های غربی را به منطقه گشود و باعث نظامی شدن منطقه شد و آنچه رخ داد نتیجۀ طبیعی این اقدامات بود. همین الان داشتم نشست برخی کشورهای غربی را دربارۀ قضیۀ اوکراین دنبال می‌کردم. آنها همچنان همان حرف‌ها را می‌زنند و می‌گویند ما از اوکراین حمایت و به آن کمک تسلیحاتی می‌کنیم اما این اقدامات به کجا می‌انجامد؟ باز هم جنگ و درگیری… روسیه با زرادخانه‌های هسته‌ای که دارد معلوم است که به راحتی زیر بار نمی‌رود تا نابود شود و نمی‌گذارد تجربۀ فروپاشی اتحاد شوروی تکرار گردد، زیرا این اقدامات بذر فروپاشی داخلی را به دنبال خود دارد، انتقادی هم در کار نیست و کسی به آینده نگاه نمی‌کند و بازگشت نظام به همان بوروکراسی سابق بسیار محتمل است. بنابراین، وقتی می‌خواهیم از چنین قضایایی بنویسیم، باید اطلاعاتمان کافی باشد و با ابعاد فرهنگی و سیاسی آن آشنایی کامل داشته باشیم.

    دربارۀ کرونا هم همینطور است. من لیلیات رماده را در اوج دوران کرونا نوشتم و به این موضوع توجه داشتم که بشریت در حال دست‌وپنجه نرم کردن با مرگ و نابودی است. بشر در چنین موقعیتی چگونه رفتار می‌کند؟ چطور آدم‌ها خودخواه محض می‌شوند و از نظر فرهنگی و اخلاقی و تمدنی همه چیز را فراموش می‌کنند؟ چنین موضوعاتی اصلا ساده نیستند، برعکس باید آنها را کاملا درک و بررسی کنیم. فرقی نمی‌کند قضیه پزشکی باشد یا فرهنگی یا سیاسی، در هر حال وقتی می‌نویسیم باید تمامی این عناصر موجود در خودمان را بیدار و در متنمان استفاده ‌کنیم و برای آن باید اطلاعات کامل را از پیش داشته باشیم.

     

    شما دو بار به ایران سفر کرده‌اید یک بار در سال 1393 برای شرکت در «همایش ادبیات معاصر الجزایر» در دانشگاه شهید بهشتی و بار دوم در سال 1398 به دعوت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برای شرکت در «هم‌آیی قلم و دوربین». در این سفرها با استادان دانشگاه، دانشجویان، هنرمندان و نویسندگان ایرانی دیدار داشتید. نظر شما دربارۀ نخبگان فرهنگی ایرانی چیست؟

    واسینی اعرج: بله من دو بار به دعوت خود شما به ایران آمدم. در سفر اول که برای بزرگداشت آثار من و همینطور پاسداشت شخصیت مبارز الجزایری جمیله بوپاشا بود و مراسم باشکوه و مهمی در دانشگاه بهشتی برگزار شد. من پیش از آن با میراث فرهنگی ایران آشنا بودم و آثاری را خوانده بودم و اطلاعات زیادی از فرهنگ رسمی و نیز هنر موسیقی و آواز ایران داشتم اما صادقانه بگویم بسیار خوشحال شدم که برای اولین بار به طور مستقیم با نخبگان فرهنگی ایران آشنا می‌شوم. در دانشگاه با مترجمان و پژوهشگرانی آشنا شدم که روی کتاب‌های من کار کرده بودند و من خوشحال بودم که آنها را از نزدیک می‌بینم. اما آن سفر خیلی کوتاه بود. سفر دوم برای گفت‌وگوهای فرهنگی با نویسندگان و کارگردانان سینما ترتیب داده شده بود. در آن همایش من با مسعود کیمیایی، هوشنگ مرادی کرمانی و حسن فتحی به طور رسمی گفت‌وگو کردم که از هنرمندان برجستۀ ایرانی هستند و کار حرفه‌ای در سطح فرهنگی در ایران کرده‌اند. این گفت‌وگوها بسیار مهم بود و به من تصویر روشنی از فعالیت‌های فرهنگی در ایرانِ معاصر داد. به نظر من این سرزمین را نباید در ویژگی‌هایی که غرب آنها را تبلیغ می‌کند، خلاصه کنیم. این توصیف‌ها صرفا جنبۀ ایدئولوژیک دارد و نمایانگر ابعاد و سطح فرهنگی این کشور نیست. من در این سفر با گروهی هم آشنا شدم که به همت شما روی رمان‌های من کار کرده بودند و با آنها گفت‌وگوی خوبی داشتیم. به طور کلی، این دیدارها برای شناخت دو طرف از یکدیگر بسیار اهمیت دارد.

     

    اکنون رمان «میّ، شب‌های ایزیس کوپی»ا با مقدمۀ زیبا و خواندنی شما در دسترس خوانندگان ایرانی است و خوشبختانه مورد استقبال قرار گرفته است. برای ایرانی‌هایی که با شما از طریق این رمان آشنا شده‌اند، چه صحبتی دارید؟ برای ما از استقبال این کتاب در دیگر زبان‌ها هم بگویید و اینکه آیا از این رمان اقتباس سینمایی یا نمایشی هم شده است؟

    واسینی اعرج: راستش را بخواهید من آدم خوش‌شانسی هستم و رمان‌هایم به زبان‌های مختلفی ترجمه شده است. این رمان هم به زبان‌های زیادی ترجمه شده، از انگلیسی و فرانسوی و ایتالیایی و آلمانی گرفته تا عبری و کردی و سوئدی و حالا من خیلی خوشحالم که به زبان فارسی هم ترجمه شده و به دست خواننده‌ای رسیده که از نظر فرهنگی و تمدنی و حتی دینی و از جنبه‌های انسانی بسیار به هم نزدیکیم، هر چند تفاوت‌هایی هم میان ما وجود دارد. من بابت زحمت‌ها و صبوری‌تان در ترجمه تشکر می‌کنم. چون این رمان جنبه‌های مختلف تاریخی، روانشناختی و انسانی دارد و از فروپاشی یک شخصیت واقعی می‌گوید. نسبت دادن جنون به یک آدم عادی و به زور بردنش به یک آسایشگاه روانی امری ساده‌ای نیست و مترجم باید وارد تمامی این جهان‌ها بشود تا متن رمان را درک و منتقل کند. برای همین کاری که شما کردید بسیار بزرگ بوده و من واقعا از تلاش‌هایتان برای ترجمه این رمان تشکر می‌کنم.

    باید اشاره کنم که آقای دکتر حمید مهاجرانی که مترجم رمان‌های زیادی از عربی به فارسی است، از من هم چند رمان را ترجمه کرده و الان مشغول ترجمه حکایه العربی الاخیر است که از رمان‌های مهم من است و از آن یک اقتباس سینمایی هم صورت گرفته است. الغجر یحبون ایضا (کولی‌ها هم عاشق می‌شوند)، حارسه الظلال (نگهبان سایه‌ها) و نیز رمان همسرم دکتر زینب اعوج با نام سوئیت آمریکا (آمریکای شیرین) رمان‌هایی است که بخت ترجمه به زبان فارسی را داشته است. من بسیار خوش‌اقبال بوده‌ام که دو مترجم خوب فارسی برای رمان‌هایم دارم. می‌دانم شما هم در حال ترجمۀ رمان دیگرم به نام ذاکره الماء (حافظۀ آب) هستید و از نزدیک شاهدم که به چه جزئیاتی توجه دارید.

    در زمینۀ اقتباس از این رمان باید اشاره کنم که در حال حاضر یک نمایشنامه از این رمان اقتباس شده که استاد طلعت؛ کارگردان مشهور لبنانی آن را به صحنه برده و خوشبختانه کار موفقی بوده است. همچنین قرار است یک مؤسسه لبنانی- مصری یک سریال از این رمان تهیه کند. متن و بازیگران انتخاب شده‌اند و امیدوارم که به سرانجام خوبی برسد. به این ترتیب نه تنها من که گروهی از هنرمندان و مترجمان به آرزوی «میّ زیاده» پاسخ داده‌اند که دعا کرده بود «پس از او کسی بیاید که درباره‌اش به انصاف قضاوت کند» و امیدوارم همۀ ما این آرزوی او را برآورده کرده باشیم.

    ***

    • نویسنده و مترجم و عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.

    [1] میّ، لیالی ایزیس کوبیا؛ ثلاثمائه لیله ولیله فی جهنم العصفوریه (2017)

    [2] طوق الیاسمین (1981)

    [3] الغجر یحبون ایضا (2019)

    [4]عباس محمود العقاد (1964-1889) ادیب، اندیشمند، روزنامه‌نگار و شاعر مصری بود. یکی از شخصیت‌های جنجالی در میان روشنفکران عرب در نیمۀ نخست قرن بیستم که هم در سیاست و هم در ادبیات نقش مؤثری داشت. او بیش از صد کتاب نوشت و مناقشات ادبی‌اش با شخصیت‌هایی نظیر احمد شوقی، طه حسین، زکی مبارک، مصطفی صادق الرافعی، مصطفی جواد و عائشه بنت‌الرحمن معروف است.

    [5] نامه‌نگاری میّ و جبران بیست سال طول کشید و آنچه باقی مانده فقط نامه‌های جبران است. نسخه‌های مختلفی هم از آن به فارسی ترجمه شده است.

    مصاحبه واسینی اعرج
    اشتراک Email Telegram WhatsApp Copy Link
    مقاله قبلیدنیای گئورکِ سوکوروف؛ یادداشتی دربارۀ فیلم «مادر و پسر»، با نگاهی به داستان «داوری» کافکا
    مقاله بعدی جنون در جهان باستان / جنون و بنی اسراییل
    فینیکس

    مطالب مرتبط

    بررسی فمنیستی رمان «گوگرد» نوشته‌ی عطیه عطارزاده

    آیلین هاشم‌نیا

    نگاهی به رمان «رؤیای چین» نوشته‌ی ما جی‌ین

    محمدرضا صالحی

    داستان‌های فینیکس | ۱۸- داستان سایه

    فینیکس
    نظرتان را به اشتراک بگذارید

    Comments are closed.

    پیشنهاد سردبیر

    دان سیگل و اقتباس نئو نوآر از «آدمکش‌ها»ی ارنست همینگوی

    داستان‌های فینیکس | ۱- فیل در تاریکی

    گچ | داستان کوتاه از دیوید سالایی

    ما را همراهی کنید
    • YouTube
    • Instagram
    • Telegram
    • Facebook
    • Twitter
    پربازدیدترین ها
    Demo
    پربازدیدترین‌ها

    امیروی سینما و دونده‌ای مداوم | خوانش سینمای امیر نادری

    پنجاه تابلو | ۴۸- پنج نمونۀ‌ برتر از فیگورهایی با نمای پشت در نقاشی

    یک پنجره برای دیدن؛ کلاسیک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها | به بهانۀ ۸۰ سالگی فیلم «رم، شهر بی‌دفاع»

    پیشنهاد سردبیر

    لهجه من، هویت من: وقتی نژادپرستی زبانی خودش را پشت تمسخر پنهان می‌کند

    امیر گنجوی

    آن سوی فینچر / درباره فیلم Mank (منک)

    امین نور

    چرا باید فیلم‌های معمایی را چند بار دید؟ / تجربه تماشای دوباره فایت کلاب

    پریسا جوانفر

    مجله تخصصی فینیکس در راستای ایجاد فضایی کاملا آزاد در بیان نظرات، از نویسنده‌ها و افراد حرفه‌ای و شناخته‌شده در زمینه‌های تخصصیِ سینما، ادبیات، اندیشه، نقاشی، تئاتر، معماری و شهرسازی شکل گرفته است.
    این وبسایت وابسته به مرکز فرهنگی هنری فینیکس واقع در تورنتو کانادا است. لازم به ذکر است که موضع‌گیری‌های نویسندگان کاملاً شخصی است و فینیکس مسئولیتی در قبال مواضع ندارد.
    حقوق کلیه مطالب برای مجله فرهنگی – هنری فینیکس محفوظ است. نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع است.

    10 Center Ave, Unit A Second Floor, North York M2M 2L3
    • Home

    Type above and press Enter to search. Press Esc to cancel.