یو میری، نویسندهی برجستهی کرهای-ژاپنی است که در سال ۱۹۶۸ به دنیا آمد. اگر به صفحهی ویکیپدیای او بروید، میبینید که او را فردی با عنوان «Zainchi» معرفی کردهاند. این اصطلاح برای افرادی بهکار میرود که در کشور ژاپن یک بیگانه محسوب میشوند و اقامتی موقت دارند و در کل ژاپنیتبار نیستند. والدین یو میری هم اصالتی کرهای داشتهاند اما او خودش به زبان ژاپنی مینویسد. یو میری با نگارش بیشتر از بیست کتاب در انواع ادبی مختلف، از جمله رمان، نمایشنامه و جستار، به یکی از نویسندههای مهم و شناختهشده در ادبیات ژاپن تبدیل شده است. او جایزه معتبر آکوتاگاوا، یکی از مهمترین جوایز ادبی ژاپن را برای آثار خلاقانهاش دریافت کرده و نگاه ویژهای به مسائل اجتماعی و تاریخی دارد. از جمله مهمترین آثار او میتوان به رمان Tokyo Ueno Station اشاره کرد که در سال ۲۰۱۴ منتشر شد و جایزه ادبی ملی آمریکا را برای ترجمه در سال ۲۰۲۰ به خود اختصاص داد. ترجمهی این رمان به فارسی نیز از روی همین ترجمهی انگلیسی و با عنوان «آخرین ایستگاه» توسط شیوا مقانلو انجام شده و نشر نیماژ منتشر کرده است.
«آخرین ایستگاه» رمانی اساساً شخصیتمحور است. شاید بیهوده باشد که بخواهیم وقایع این رمان پستمدرن را پشتسرهم ردیف کنیم. این وقایع و اتفاقات نیستند که مهماند، بلکه شخصیت و صدای اوست که در این رمان بیشترین اهمیت را داراست. خوانندهی رمان «آخرین ایستگاه» اساساً با ساختار کلاسیک آشنای ادبیات داستانی مواجه نمیشود؛ یعنی ساختاری که دارای شروع، میانه و پایان است و در آن شخصیت اصلی دچار مسئلهای میشود و در نتیجهی آن برای حل این مسئله درگیر کشمکشی میشود و در پایان به نتیجه روشنی میرسد.. «آخرین ایستگاه» رمانی است که به شیوۀ سیال ذهن نوشته شده و زمانهای گوناگون اتفاق می افتد. رمانی تکهتکه است و در آن روایتهای غیرمرتبط با خط اصلی داستان (اگر بتوان آن را پیدا کرد) گره خوردهاند. برای پیرنگاش نمیتوان شروع و میانه و پایانی در نظر گرفت. اگر حتماً بخواهیم که بگوییم رمان مسئلهی واحدی را دنبال میکند، آن مسئله؛ «فقر و اختلاف طبقاتی» است. شخصیت اصلی این رمان، فردی است که برای کار به توکیو و شهرهای دیگر مهاجرت میکند و خانوادهاش را در شهر کوچک خود میگذارد. رمان نیز توسط همین شخصیت و بهصورت اولشخص روایت میشود.
درست است که این رمان مسائل مربوط به ادبیاتِ «رئالیسم اجتماعی» (مسائلی مثل فقر، بیعدالتی، استثمار، تبعیض طبقاتی، محیطهای شهری و…) را در خود میپروراند و مدام بازتولید میکند، اما دارای یک راوی اصطلاحاً شگرف (فانتاستیک) و غیررئال است که باعث میشود این رمان تفاوتهایی با نمونههای کلاسیک «رئالیسم اجتماعی» داشته باشد. راوی این رمان، یک روح سیال در پارک ینو است. راوی بهکنایه به این پارک هدیهی امپراتوری میگوید:
“امپراتور هیروهیتو، و بهدنبالش ولیعهد، با یونیفورمهای نظامی آمده بودند تا از پارک بازدید کنند. شیگه شاهد بود که این پارک هنگام بروز فاجعه چه نقش مهمی داشت و مملو از جمعیت شده بود. در ژانویهی 1924، امپراتور وقت این پارک را بهعنوان هدیهی سال نو به شهر اهدا کرده بود، بنابراین نام رسمی پارک ینو، «هدیهی امپراتوری» بود.”
اما دلیل انتخاب این راوی در داستان چیست؟ چرا صرفاً یکی از چندین آدم بیخانمانِ ساکنِ پارک ینو که زندهاند برای روایت این رمان انتخاب نشده است؟ یکی از جوابهای احتمالی برای این سؤال میتواند این باشد که «روح»، موجودی است که دیده نمیشود، فهمیده نمیشود و درکل وجودش احساس نمیشود. راوی داستان که میتواند نمایندهای از کل طبقهی مهاجران به پایتخت برای یافتن شغل محسوب شود، یک “دیگری”(outsider) است؛ مانند تمام بیخانمانهای ساکنِ «هدیهی امپراتوری». راوی که در ابتدا برای کار کردن و کسب درآمد مهاجرت کرده است، پس از ازدستدادن اعضای خانواده و مخصوصاً پسرش، ساکن این پارک شده است. او دربارهی ساکنان پارک و بیخانمانها چنین میگوید:
“حقیقتش را بگویم، بیشتر کسانی که در پارک زندگی میکنند دیگر نیازی به کار کردن برای هیچکس ندارند. ما، رها از قید انجام هر کاری برای زن و بچه و مادر و پدر و خواهر و برادرمان، باید فقط آنقدری کار کنیم که خرج خوردوخوراکمان را دربیاوریم.”
اما همانطور که ذکر شد، قبل از این پارکنشینی، راوی داستان برای کسب درآمد و یافتن شغل مهاجرت کرده است. در جایی از داستان که پسرِ جوان این راوی بهصورت ناگهانی در آپارتمانش مُرده است، میبینیم که راوی بهعلت کار بیشازحد و دوری، عملاً هیچ شناختی از فرزند بیستویکسالهاش ندارد:
“ناگهان به فکر رفتم که کویچی طی سه سال اقامتش در توکیو با چه کسانی دوست بوده، و آیا دوستدختری داشته یا نه، اما نمیتوانستم از زنم که از من هم دلسوختهتر بود، بپرسم. و به هر حال، برای دعوت دوستان یا دوستدخترش به تشییع جنازهی فردا دیگر خیلی دیر شده بود.”
و در همین مراسم ختم است که راوی از طریق دوستانِ فرزندش، اطلاعات جدیدی را از فرزند خودش کسب میکند. از همین طریق است که نویسنده یکی از مهمترین مضامین رمانش را بنا میکند: فقر و مبارزه با آن برای تأمین رفاهی نسبی که موجب از دست رفتن پیوندهای انسانی میشود. در قسمتی از داستان، صحنهای وجود دارد که درگیری سه نسل متوالی از این خانواده با فقر را بهصورت همزمان نشان میدهد؛ گویا فقر بهصورت نوعی جبر دارد این خانواده را درهم میکوبد:
“ده روز قبل از به دنیا آمدن کویچی، چند مأمور رسمی از ادارهی مالیات، خانهی ما را زیرورو کردند و تقریباً به همهچیز برچسبهای قرمزرنگ چسباندند. البته به پلوپز رومیزی کاری نداشتند، اما به کمد و رادیو و ساعت برچسب زدند. پدرم، مست از مشروب ارزان، تفی انداخت: «بهمون خیلی لطف میکنین که این آشغالهای کهنه رو با خودتون میبرین.»
بهنظرم بیدار شدن و غذا خوردن در منزلی پر از برچسبهای مصادرهی اموال، رقتانگیز بود.”
بهعنوان آخرین نکته دربارهی رمان «آخرین ایستگاه» میتوان این را افزود که رمان بهشدت با تاریخ و فرهنگ ژاپن درگیر است. بارها نام شهرها، محلهها، مجسمهها، مراسمها و سایر عناصر در رمان تکرار میشوند که ممکن است تمرکز خوانندهای را که چندان با این فرهنگ آشنا نیست، بر هم بزند. گاهی نیز بهصورت مستقیم، خواه در گفتههای راوی، خواه در دیالوگها، به قسمتی از تاریخ ژاپن اشاره شده و مستقیماً روایت میشود. بهعنوان مثال به نمونهی زیر توجه کنید:
“تصور میشود تپهی سوریباچی که حدود هزاروپانصد سال پیش بنا شده، مکانی تدفینی باشد. اینجا سفالهایی متعلق به دوران یائویی، و همچنین قطعاتی از استوانههای تشییعجنازهی هانیوا یافت شده است. نام سوریباچی (هاون) نیز از شکل تپه که شبیه یک هاون واژگون است، میآید.”
البته مترجم رمان، سعی خودش را کرده است که با درج پانوشتهای گوناگون، ارتباط مخاطب ایرانی را با اثر تا جایی که ممکن است حفظ کند.درنهایت میتوان گفت که یو میری در رمان «آخرین ایستگاه» موفق شده است که صدای طبقهی بیصدا و حذفشده را از طریق روایت اولشخص در رماناش بازتاب دهد و نقدی جدی به امپراتوری ژاپن و اختلافات طبقاتی آن وارد کند.
Subscribe to Updates
Get the latest creative news from FooBar about art, design and business.
مجمع ارواح پارکنشین | نگاهی به رمان «آخرین ایستگاه» نوشتهی یو میری
صدای طبقۀ بیصدا و حذفشدۀ ژاپن
مقاله بعدی موزه و مرکز فرهنگی هنر معاصر آرگو
مطالب مرتبط
نظرتان را به اشتراک بگذارید