خودزندگینامه (اتوبیوگرافی) «بعدِ مرگ» نوشتۀ دانلد انتریم، متشکل از هفت جستار مجزا است که بین سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۷ در مجلۀ نیویورکر چاپ شدهاند. دانلد انتریم، این جستارها را که درونمایههایی مرتبط داشتهاند از نو ویرایش میکند تا کنار هم کلیت منسجمی به دست دهند و به شکل کتاب درآیند. «بعدِ مرگ» در سال ۲۰۰۷ نامزد نهایی جایزۀ حلقۀ ملی منتقدان کتاب شده است.
دانلد انتریم نویسندۀ آمریکایی، در ۱۸ ژوئن ۱۹۶۰ در فورت لادردیل فلوریدا به دنیا آمد. او در دانشگاه میشیگان تحصیل کرد و مدرک لیسانس خود را در رشتۀ هنر و مدرک کارشناسی ارشد خود را از دانشگاه آیووا اخذ کرد. حرفۀ ادبی انتریم، با انتشار رمانهایش، از جمله «برای جهانی بهتر به آقای رابینسون رأی دهید» و «اثبات باور» تثبیت شد. رمان تحسین شدۀ «صد برادر» توانست در سال ۱۹۹۸ به مرحلۀ نهایی جایزۀ «پن فاکنر» (PEN/FAUKNER) در بخش ادبیات داستانی راه یابد. در سال ۱۹۹۹، مجلۀ ادبی نیویورکر، انتریم را جزء 20 نویسندۀ برتر زیر ۴۰ سال معرفی کرد. از انتریم «تلألو زمردین هوا» نیز شامل هفت داستان کوتاه که پیشتر در نیویورکر منتشر شده بود در سال ۲۰۱۴ چاپ شد. آثار انتریم اغلب تمهای خانواده، هویت و پیچیدگیهای زندگی مدرن را بررسی میکنند. علاوه بر این، انتریم مقالهنویس برجستهای است و در نشریات معتبر گوناگونی قلم زده است و جایگاه خود را در ادبیات معاصر آمریکا تثبیت کرده است. در سال ۲۰۲۱ خودزندگینامۀ «یک جمعه در ماه آوریل: داستانی در باب خودکشی و بقا» از او منتشر شد.
در «بعدِ مرگ» راوی پس از تجربۀ مرگ مادرش، لووان انتریم، خود را در وضعیت پیچیدۀ پذیرش واقعیت و سنگینیِ تجربۀ عمیق سوگ میبیند. او به روایت خاطراتی از رابطۀ پرتنشِ خود با مادرش میپردازد؛ رابطهای که کیفیتش تاثیری عمیق بر شیوۀ زندگی و نگرش او به جهان گذاشته است. در بخشی از ناداستانِ «بعدِ مرگ» با صدای صمیمی راوی میخوانیم:
«مادرم، چند سال قبل مرگش، به من گفت درست کمی بعد ازدواج دومش با پدر، حضور زنک را—که پدرم قبلا باهاش سروسری داشته—هنوز حس میکرده. گفت بعد نقلمکانمان از تالاهاسی به شارلوتسویل، وقتی با پدرم به مهمانیهای خانههای دوستان و همکاران دانشگاهیش میرفتهاند، به محض ورود و خوشامدگویی، سنگینی نگاههای کنجکاو را روی خودش حس میکرده، انگاری آدمها مطمئن نبودهاند که او واقعا همسر پدرم باشد. رقیب مادرم، شاعری بودم مقیم ایالتی دور. بعد از فارغالتحصیلی از کالج و مهاجرت به نیویورک، چندینبار جستهگریخته به شعرهایی از او برخوردم. میایستادم در کتابفروشی یا روبهروی غرفۀ مجلات و لای خطوط شعرهایش میگشتم دنبال تصویری، صدایی، هر چند محو، که ممکن بود من را ببرد به جوانی والدینام. روزی ناگهان نامهای پیدا کردم که او به پدرم نوشته بود. نامه برمیگشت به زمان کودکی من. نامه را خواندم. یادم هست شب بود. پاکت را درآوردم، نامه را بیرون آوردم، تای کاغذ را گشودم و شروع کردم به خواندن. بندی از نامه را به یاد میآورم که نویسنده وصف لباسِ سبزی را میکرد که در مهمانی پوشیده بود. وصف لباس و مهمانی لحنی شیطنتبار داشت، به قصد سربهسر گذاشتن، عشوهگرانه اذیتکن و کرمریز، با زبانی که به وضوح خبر از خواهش او برای برانگیختن عشق و غیرت پدرم میداد.»
ساختار رمان به شکل غیرخطی و با نقب زدن به خاطراتِ گذشتۀ نویسنده و فلاشبکهایی است که ملانکولی رمان را عمیقتر کرده. نویسنده در پرتو مرگ مادرش که زنی است با ذهنی پیچیده، با یاد او، سایهاش، خاطرهاش، گذشته و اکنون و آینده خود را از نو باز میبیند. به این معنا او «بعدِ مرگ» هنوز حضوری پررنگ دارد و در روایت نویسنده، از طریق نقش سازندهاش در روایت، هستی بعد مرگ را تجربه میکند.
انتریم، در این کتاب به تمهایی چون سوگ، اجتنابناپذیر بودن مرگ، زندگی خانوادگی در بسترِ روایتی توأمان تلخ و طنزآمیز میپردازد و خوانندگان را به جهانی میبرد تا حقیقتِ پایدار نبودن مطلقا هیچ چیزی در زندگی را باز دریابند. با وجود تلخی اثر، طنزِ روایتِ انتریم، تلنگر دوبارهای است تا شکوه زندگی و پیوندهای معناداری که میتوانیم در طول مسیر زندگیمان خلق کنیم را ببینیم و پاس بداریم.
در کنار بررسی سوگ و زخمهای روانی ناشی از فقدان، «بعدِ مرگ» به مفهوم هویت و دگرگونی شخصی نیز میپردازد. انتریم با تأمل در روابط خانوادگی و تأثیرات عاطفی ناشی از مرگ مادر، بهنوعی در جستوجوی خود و مسیری است که از آن عبور کردهاست. این جستوجو نهتنها روایتگر تعاملات پیچیده با مادر است، بلکه یادآور این است که هویت ما بهطور مداوم تحتتأثیر روابط و تجربیات زندگیمان شکل میگیرد. «بعدِ مرگ» در بهار سال ۲۰۰۶ زمانی که دانلد انتریم در بیمارستان روانی بستری شده منتشر میشود. در اینجا مرگ مادر به عنوان محرکی برای بازاندیشی و وسواسهای ذهنی انتریم عمل میکند. تنشها، زخمها و عشقها و نفرتها سرریز کرده، او را به پشت بام آپارتمانش در بروکلین میکشاند تا این همه را تمام کند. از طرفی احساس عذاب وجدان میکند که ریزترین خاطرات زندگی مادری که دیگر در قید حیات نیست را فاش کرده. انتریم در گفتگویی در مورد تأثیرِ «بعدِ مرگ» در زندگیاش گفت: «این کتاب، کاتالیزور بیماری روانی من بود. پس از نوشتناش، فقط دلم میخواست در رختخواب بمانم. احساس میکردم با افشای خاطرات شخصی مادرم به اعتماد او خیانت کردهام. دلم نمیخواست بمیرم ولی از طرفی دلم نمیخواست با همان کیفیت احساسی به زندگیام ادامه دهم. سالها گذشت و به عنوان یک نویسنده فکر کردم وظیفه دارم احساساتم را به روی کاغذ بیاورم»
ناداستانِ پرکششِ «بعدِ مرگ» نوشتۀ دانلد انتریم با ترجمه عماد مرتضوی به همتِ نشر گمان به چاپ رسیده است.