ادوارد برگر خالق یکی از بهترین فیلمهای ۲۰۲۲ و شاید یکی از درخشانترین بازسازیهای تاریخ سینماست. فیلم پیشینِ او، «در جبههی غربی خبری نیست»، تلفیق تمام عیاری بود از کارگردانی و فیلمبرداری درست و دقیق و فیلمنامهای که بدون شعار و اضافهگویی به زندگیها و جوانیهای تباهشده در جنگجهانی اول میپرداخت. کارگردان آلمانیتبار این بار نیز در همکاری با پیر استران، فیلمنامهنویس «بندزن خیاط سرباز جاسوس»، سراغِ سوژهای سیاسی – اجتماعی رفته است. «مجمع محرمانه» یا «مجمع کاردینالها» (Conclave) با دستمایه قراردادن ماجرای انتخابِ پاپ جدید و مواجههی کاردینال توماس لارنس (ریف فاینز) با اسرار و رسواییهای هر یک از کاندیداها، نهیبی به اوضاعِ سیاسیِ آشفتهی جهان میزند. همگی میدانیم که بهتر است جای مردانِ سیاست بنشانیم درخت، اما آنگاه که دامان مردانِ خدا نیز به گناه آلوده است چه باید کرد؟
فیلمنامهی اثر را از دو منظر میتوان بررسی کرد: نخست از نگاهِ یک تریلر معمایی و سپس از نگاه ایدئولوژیک. اگر شعارهای سیاسی را کنار بگذاریم، «مجمع محرمانه» اثریست که با ظرافتی مثالزدنی از همان ابتدا علامت سوالهای متعددی را پیشِ روی مخاطب میگذارد و تا آنجا پیش میرود که گاه به صداقتِ کاراکتر اصلی نیز شک میبریم. اساساً با پروتاگونیستی شبیه به شرلوک هلمزِ آرتور کانن دویل روبرو نیستیم که به عنوان نمادی از خیر در برابر اشرار قرار گیرد، بلکه با یکی از چندِ مسافر قطار سریعالسیر شرق همراهیم که خود در قتلِ رچت سهیم است. این تردید وی در نیاتِ خویش و بیایمانیِ او به دستگاهی در آن مشغول است یکی از کارآمدترین ایدههای «مجمع محرمانه» در راه رسیدن به پیچیدگی مدنظر سازندگان به شمار میرود. در واقع آنگاه که بلینی (استنلی توچی) در گفتگوی ملتهبی با لارنس، او را به جاهطلبی متهم میکند، نیک میدانیم که ظنِ کاردینال لیبرال آمریکایی چندان بیراه نیست. سرانجام وقتی در رایگیری ششم، لارنس نام خود را به عنوان جانشین پاپِ فقید بر برگهی رای مینویسد، آن انفجار رخ میدهد؛ گویی که ناگهان غضب الهی بر وی نازل میشود.
نقطه قوتِ اصلی «مجمع محرمانه» ریتم آن است؛ رخدادها از پس رخدادها حادث میشوند، گرههای داستانی از پی هم میآیند و حتا در سکانسهایی که فیلم برای لحظاتی تنفسی کوتاه میگیرد، قابهای درخشان استفان فونتین به تعمیقِ شخصیتهای اصلی و فرعی مشغولند. گرهها با اعتراف وازنیاک آغاز میشوند. معمای خلع لباسِ کاردینال ترمبلی (جان لیتگو) – به عنوان یکی از بختهای اصلی تصرف تاج و تخت پاپ – زمینهای فراهم میکند تا به داستانِ فساد اخلاقی آدیمی (لوسین مساماتی) برسیم. سپس ترمبلی گناهِ افشاشدن این رسوایی را به گردن پاپِ فقید میاندازد. و این یکی از چندین ابهاماتیست که با پایان فیلم نیز بیپاسخ باقی میماند؛ درست همانگونه که بسیاری از رازهای سیاسیون همچنان سر به مهر باقی ماندهاند. ماجرا به همینجا ختم نمیشود و پایِ یک کاردینال ناشناخته نیز به معرکه باز میشود. کاردینال بنیتز (کارلوس دیهیز) از کابل به مجمع میرسد تا معادلات بیش از پیش پیچیده شوند. سرانجام، اثر با پردهبرداری از راز این کاردینال مکزیکی به پایان میرسد. چینشِ ریزبینانهی این حوادث باعث شده تا دستِ کم، «مجمع محرمانه» به یک تریلر معمایی خوشساخت بدل شود.
پنجمین فیلم بلند برگر اما از منظر ایدئولوژیک با چالشهای فراوانی همراه است. پر واضح است که «مجمع محرمانه» تنها به دنبالِ نقد این تشکیلاتِ مذهبی نیست بلکه این سوژه تنها حکم دروازهای دارد برای نیش و کنایهزدن به جهانِ سیاست. او بسیار تلاش میکند تا پیامهای سیاسی خود را مخفی و در لفافه نگه دارد، حال آن که چندان در این کار موفق نیست. از به میان آوردنِ نام نیکسون تا رفتارهای نژادپرستانه و اقلیتستیزانهی کاردینالهای محافظهکار، سوگیریهای سازنده را بیپروا فریاد میزنند. حال شاید گاه – همچون سکانس طرفداری بلینی از ترمبلی – کاردینالهای لیبرال نیز از این طعنهها در امان نمانند، اما پایانبندی موید همهچیز است. احتمالاً سازندگان توقع داشتند که ما نیز به خوشخیالیِ افراطی آنها دچار شویم و بپذیریم که روزگاری پاپی اینترسکس بر واتیکان فرمانروایی خواهد کرد و دست بر قضا این پاپ، بسیار روشنفکر است و نوگرا و معتقد به صلح میانِ عقاید. بیشک اگر پایانبندی به گونهی دیگر رقم میخورد، باقی شعارهای آرمانگرایانهی فیلم لطمهی چندانی به آن وارد نمیکرد، اما این تصمیم، همچون گناهِ کاردینال آدیمی نابخشودنی به نظر میرسد.
سخت بتوان از این اثر حرف زد و نقشآفرینی چشمگیر ریف فاینس را نادیده گرفت. برای مردِ شصتودو سالهی بریتانیایی تفاوتی ندارد که امون گوت باشد در «فهرست شیندلر» یا فرانسیس دالرهاید باشد در «اژدهای سرخ» یا گوستاو اچ. باشد در «هتل بزرگ بوداپست»، او در هر شرایطی به بهترین شکل ممکن از پس کارش برمیآید. توماس لارنس این آرامشی که همچون نقابی بر اضطرابِ درونیاش به صورت زده را مرهونِ فاینس است. کنارِ او سایر بازیگران – به ویژه سرجیو کاستلیتو در نقش کاردینال تدسکو – مجمعی از یکی از بهترین تیمهای بازیگری در آثار دههی اخیر را تشکیل دادهاند.
هوشمندی ادوارد برگر تنها به فیلمنامه و انتخاب بازیگرانش ختم نمیشود. او شاید از نعمت همکاری با جیمز فرند محروم باشد اما استفان فونتین در فیلمبرداری جادو میکند. کافیست پلانهای پس از انفجار در مجمع را به یاد بیاوریم تا دریابیم که او تا چه اندازه در خلق این نماها چیرهدست و ماهر است. هائوشکا، آهنگساز فیلم، نیز در ساختِ قطعهها سنگِ تمام گذاشته. ادعای گزافی نیست اگر بگوییم صدا در «مجمع محرمانه» بیش از تصاویر به خاطر خواهد ماند.
در نهایت، «مجمع محرمانه» از آن دسته فیلمهایی نیست که بتوانیم با آسودگی خیال آن را با برچسبهای تککلمهای چون خوب، متوسط یا بد یاد کنیم، بلکه این فیلم نیازمند کمی تامل است؛ تامل در این که ذرهبین را روی ارزشهای سینمایی آن قرار دهیم یا روی ایدئولوژیِ پشت ساخت آن. حال هر رویکردی را که در پیش گیریم نمیتوان کتمان کرد که ادوارد برگر کارگردانیست به غایت توانا و زیرک؛ چه فیلمی دربارهی جنگ جهانی اول بسازد، چه فیلمی دربارهی بازی جانشینی چند کاردینال.