ژنویو داما، نمایشنامهنویس، رماننویس، بازیگر و کارگردان بلژیکی و خالق آثاری چون «پاتریسیا»، «اگر از رودخانه گذشتی» و «پرندۀ آبی» است. داما پس از اخذِ مدرک حقوق به تئاتر روی آورد و تأثیر قابلملاحظهای بر دنیای ادبی و تئاتر به جا گذاشت. او در این گفتگو، دیدگاههایش را در مورد انگیزهاش از نگارش رمان «پاتریسیا»، مقولۀ مهاجرت و زندگی در تبعید، جنبش می تو #MeToo و وجه مثبت تجربۀ از دست دادنها و فقدان با من در میان گذاشت.
الهامبخش شما برای نوشتنِ رمان «پاتریسیا» و انتخاب تمها و شخصیتهای آن چه بود؟
در سال ۲۰۱۴، پس از یک کارگاه نویسندگی، برای مدت کوتاهی میزبان دو کودک پناهندۀ تنها از جمهوری دموکراتیک کنگو بودم. آنها هیچ مدرک شناسایی و هیچ خانوادهای در بلژیک نداشتند و جز برای رفتن به مدرسه، هرگز از مرکز پناهندگی که در آن اقامت داشتند، بیرون نرفته بودند. هم تجربهای زیبا و هم عمیقا ناراحتکننده بود. به دلیل سختیهایی که این کودکان متحمل شده بودند، لحظاتی از ارتباط عمیق و در عین حال زمانهای چالشبرانگیز را تجربه کردم. میخواستم به آنها خانواده، یک پناهگاه امن، یک خانه بدهم، اما نتوانستم این کار را انجام دهم. گاهی عشق و حسن نیت به تنهایی کافی نیست؛ حمایت و راهنمایی حرفهای هم ضروری است. من برای آن آمادگی نداشتم. پیش از میزبانی آنها هیچ درکی از دشواریهای این پروسه نداشتم. تجربۀ واقعاً تکاندهندهای بود. احساس کردم باید کتابی بنویسم تا در مورد پیچیدگیهای پناهدادن و مراقبت کردن از افراد نیازمند در خانۀ خود کاوش و تأمل کنم. تأمین سرپناه برای یک پناهنده و خوشامدگویی به او در قلب و خانهتان، مستلزم کنار گذاشتن تعصبات و قضاوتها، آغوش باز و گشادهرویی، پذیرش و آماده بودن برای تعامل با شخصی دیگر است. غربیها نباید دیدگاه برتریجویانه داشته باشند و فکر کنند که ماهیت روابط را باید کنترل کنند.
در «پاتریسیا»، جنبههای شخصی و عاطفی مهاجرت را بررسی میکنید و عمداً از کلیشههای رایج فراتر میروید. دوست دارید که خوانندگان، به ویژه آنهایی که در کشورهایی مانند ایران زندگی میکنند؛ که موضوع مهاجرت در آن پیچیده و چالشبرانگیز است، چگونه با این تصویر ظریف از مهاجران و تجربیات آنها ارتباط برقرار کنند؟
امیدوارم خوانندگان ایرانی شجاعت این مردمی که همه چیز خود را رها کردهاند و باید زندگی خود را در فرهنگی جدید و با زمینههای فرهنگی متفاوت از نو بنا کنند ببینند. مردم با مهاجرت هرگز برای همیشه از سرزمین مادری خود دل نمیکنند. مهاجران، توانایی خارقالعادهای برای سازگاری دارند، فوقالعاده باهوش هستند و به معنای کلاسیک کلمه، قهرماناند. مهاجرت، سفری اودیسهوار است، مانند اولیس، سفری است متحولکننده که هیچ بازگشتی از آن وجود ندارد. من همچنین دوست دارم خوانندگان ماهیت پیچیده و چندوجهی مسائل پیرامون مهاجرت را دریافت کنند. سیاست مهاجرت اروپا بسیار سختگیرانه است: پناهندگان را به دو دسته «خوب» و «بد» تفکیک میکند و از قربانیان نقضِ حقوق بشر، بسیار راحتتر از کسانی که به دلایل اقتصادی کشور خود را ترک میکنند محافظت میکند. در بلژیک، بسیاری از مهاجران از ترسِ اخراج از کشور مخفیانه زندگی میکنند. آنها مجبور به اتخادِ سازشهای طاقتفرسا میشوند که مستلزم چشمپوشی کردن از برخی از اصول و نیازهای حیاتیشان برای زنده ماندن است.
در رمانتان، فصلی که در آن کشتی غرق میشود و جان خانوادۀ ژان را میگیرد، لحظهای کلیدی است. فکر میکنید این حادثه چه آگاهیای درباره مقاومت و امیدی که افراد حتی در مواجهه با غم و اندوه عمیق از خود نشان میدهند، منتقل میکند؟
انسانها ظرفیت باورنکردنیای برای تابآوری دارند. ونسا، مرگ مادر و خواهرش را دیده است، اما به لطف عشق و حس امیدی که از پاتریسیا می گیرد، که تمام تلاشش را برای نجات او میکند، به آرامی دوباره به زندگی برمیگردد. او شجاعت پذیرش واقعیت فعلی خود را پیدا میکند و با امید، به آینده نگاه میکند. اگر او موفق شد، به این دلیل است که از حمایت برخوردار است. هرگز به تنهایی نمیتوانید مقاومت کنید. تو استقامت میکنی چون یکی هست که به تو اهمیت و اطمینان خاطر میدهد: من کنارت هستم. مهم نیست که چقدر دشوار یا ترسناک به نظر میرسد؛ تو از این چالش گذر میکنی.
«پاتریسیا» به سبک پلیفونیک نوشته شده و سه شخصیت اصلی هر کدام بخشی از داستان خود را روایت میکنند. دلیل این انتخاب روایی چه بود؟
مهاجرت نیز دربارۀ سکوتها و ناگفتهها است. وقتی تصمیم میگیرید سرزمین مادری خود را برای همیشه ترک کنید، چیزهای زیادی ناگفته باقی میماند. برای پرداختن به این موضوع با تمام پیچیدگیاش بدون کلیشهسازی بیش از اندازه، احساس کردم دیدگاههای متنوع افرادی که تحتتأثیر مهاجرت قرار گرفتهاند را بررسی کنم. فردی که داوطلبانه کشور را ترک میکند، شخصی که میزبان است و شخصی که از ترک وطناش امتناع میکند. میخواستم همزیستی میان این حقایق و دشواری در نشان دادن نقاط مشترک میان آنها را برجسته کنم.
تجربیات عشق، جدایی و روابط بیشتر برای شما سازنده بوده یا مخرب؟
همۀ این تجربیات بسیار مثبتاند، البته اگر ما شجاعت عبور از آنها را داشته باشیم، حتی اگر گاهیاوقات ما را در اندوه عمیق فرو ببرند. آنها ما را وادار میکنند تا از تمام تواناییهایمان استفاده کنیم و اغلب حقیقت را در مورد ما آشکار میکنند. آنچه مرا، دربارۀ زندگی و نوشتن مجذوب خود میکند، کندوکاو در ماهیت روح انسان است. آنها لحظات حیاتی در زندگی هستند که اغلب میتوانند ماهیت واقعی ما را با رها کردنمان از آنچه غیرضروری است آشکار کنند. گاهی اوقات، آنها به عنوان پلههایی عمل میکنند که منجر به درک جدید و عصر جدیدی در زندگی ما میشود.
دیدگاه شما در مورد جنبش #MeToo چیست؟ به نظر شما اهمیت این جنبش در پرداختن به نه تنها سوءاستفادۀ جنسی بلکه سوءاستفادۀ عاطفی-روانی به خصوص هنگامی که افرادِ صاحب قدرت و نفوذ مانند فیلمسازان مشهور، افراد جوان آسیبپذیر را هدف قرار میدهند چیست؟
من فکر میکنم که جنبش #MeToo ضروری و مفید است. علاوه بر نوشتن، من یک بازیگر هم هستم. در تئاتر با رفتارهای بیاحترامی، خشونتآمیز و توهینآمیز مواجه شدهام. وقتی کارم را شروع کردم، قدرت آنقدر در درست مردان بود که اگر زنی از خودش دفاع میکرد ممکن بود با عواقب شدیدی روبرو شود. اما با وجود چالشها، حتی زمانی که به نظر میرسید کسی صدای ما را نمیشنود استقامت میکردیم. نسل کنونی قاطعانه موضع خود را اعلام میکند و میگوید: «اجازه نمیدهیم دیگر این اتفاق بیفتد.» و انجام این کار به شجاعت قابلتوجهی نیاز دارد. تغییر بسیار زیادی در سالهای اخیر رخ داده، با این حال چالشهای زیادی باقی مانده است که باید حل شوند.
اخبار سیاسی را دنبال میکنید؟ مثلا انتخاب ترامپ به عنوان رئیسجمهور آمریکا برای شما مهم بود؟ یا از آن دسته افرادی هستید که اخبار سیاسی را کلا بایکوت میکنید؟
البته من به سیاست هم در کشور خودم و هم در سطح بینالمللی علاقه دارم. من با دقت انتخابات ریاستجمهوری در ایالات متحده را دنبال کردم. وقتی در ماه سپتامبر به ایالات متحده سفر کردم، از محبوبیت قابل توجه دونالد ترامپ شگفتزده شدم. عمیقاً آرزوی یک نتیجۀ انتخاباتی متفاوت را داشتیم که باعث همبستگی، دموکراسی شود و بر مسائل زیست محیطی تمرکز کند اما چند هفته قبل از رایگیری، احساس کردم که همه چیز از قبل تعیین شده است. من از سخنان تفرقهانگیز ترامپ و تبعیضاش علیه اقلیتها وحشت دارم. علاوه بر این، از نحوۀ حمایت مردم از او و شور و حرارتی که برمیانگیزد مبهوتم. او دروغ میگوید، قانون را نقض میکند، اصول دموکراسی را زیر پا میگذارد و طرفدارانش به نظر میرسد بیخبر هستند.
اگر میتوانستید با یک نویسنده، زن یا مرد، اوقاتی را سپری کنید و یک فنجان قهوه بنوشید، انتخابتان چه کسی بود؟
ویرجین دسپنتس. او یک نویسندۀ فرانسوی است که بسیار متعهد و با بیانی قاطع و پرشور است. آثار او شامل سه گانۀ «ورنون سوبوتکس» است که مسائل جامعه را منعکس میکند. من دوستش دارم. او نویسندهای است که باعث پیشرفت جامعه میشود. وقتی به او فکر می کنم، عبارتی از ویکتور هوگو به ذهنم میرسد: «من تجسم نیرویی پویا هستم!»
معمولا داستانهایتان را کجا مینویسید؟ بیشتر در خانه کار میکنید یا در محیط بیرون مثل کافه؟ مکان برای پروسۀ نوشتن شما چقدر مهم است؟
من مادر چهار فرزند هستم و مانند بسیاری از زنان، علاوه بر لزوم کسب درآمد، مشغول مدیریت خانه و مسئولیتهای خانوادگی هستم. من باید از فضای نوشتنم محافظت کنم. زمان من محدود است. بنابراین، نمیتوانم از این امتیاز استفاده کنم که کارم را به یک مکان یا روال خاص محدود کنم. ترجیح میدهم هیچ مانعی بین من و نوشتن نباشد. من در همه جا مینویسم، روی نیمکت فضای باز، در وسایل نقلیۀ عمومی، در کافهها، اتاقهای انتظار، هتلها، روی زمین، در راهرو، روی چمن و همچنین پشت میز کارم.
برای رهایی از تنشهای روزمره از چه تکنیکهایی استفاده میکنید؟
راه میروم. راه رفتن به کاهش استرسی که در طول روز ایجاد میشود کمک میکند تا بتوانم در این جهان پر هرج و مرج احساس آرامش کنم. پیادهروی این مزیت را دارد که به ایدهپردازی کمک میکند. ایدههای نوشتن زمانی به ذهنم میرسد که جریان و ریتمِ خوبی داشته باشم. من در یک محلۀ کارگری و ساده زندگی میکنم. خانهها نزدیک به هم هستند، بتنهای فراوان و درختان کمی وجود دارد، اما من فوقالعاده خوششانس هستم. یک و نیم کیلومتر دورتر، یک منطقۀ زیستمحیطی، در مجاورت خط راهآهن وجود دارد. گسترهای از زمین طبیعی است با آب، نیزار، بوتهزارها، سنجابها – یک بهشت کوچک گم شده در وسط شهر. جایی است که به من احساس خوبی میدهد. من اغلب به این منطقۀ بکر میروم، یک یا دو ساعت آنجا راه میروم، و وقتی برمیگردم، انرژی لازم برای ادامه دادن را دارم.
آذر ۱۴۰۳