میکی ۱۷، که نخستین نمایش خود را در برلیناله تجربه کرد، جدیدترین ورود بونگ جون-هو به عرصهی علمی-تخیلی است که به بررسی چالشهای اخلاقی و وجودی شبیهسازی در آیندهای میپردازد که در آن نیروی کار انسانی به فضا منتقل شده است. داستان فیلم دربارهی مردی است که بارها از طریق شبیهسازی دوباره متولد میشود تا وظایف خطرناکی را انجام دهد، و همین امر پرسشهای عمیقی را دربارهی هویت، مسئولیت و پیامدهای ناخواستهی پیشرفت انسانی مطرح میکند. با پیشرفت داستان، فیلم هم ایمان کورکورانه به پیشرفت تکنولوژیک را به چالش میکشد و هم پیامدهای زیستمحیطی مداخلات انسانی را نقد میکند، و در نهایت این ایده را مطرح میسازد که منطق طبیعت ممکن است فراتر از عقلانیت انسانی باشد.
در میان آثار بونگ، میکی ۱۷ همچنان در مسیر بررسی فضاهای دیستوپیایی و نقد ساختاری او قرار میگیرد و از نظر مفاهیمی همچون پیامدهای جاهطلبی انسانی، شباهتهایی با قطار یخشکن (۲۰۱۳) و اوکجا (۲۰۱۷) دارد. اما برخلاف نقدهای تیز طبقاتی که در انگل (۲۰۱۹) دیده میشود، این فیلم بیشتر بر تناقضهای فلسفی علم، فناوری و بقا در محیط زیست تمرکز دارد. در حالی که در ابتدا فیلم بهعنوان یک ستایش از پیشرفت ترسیم میشود—جایی که شبیهسازی بهعنوان ابزاری برای گسترش بقا و حضور انسان در فضا ارائه میشود—اما به تدریج این خوشبینی فرو میپاشد و فیلم به هشداری جدی دربارهی خطرات این مسیر تبدیل میشود.
این فیلم صرفاً دربارهی پیروزیهای علمی نیست، بلکه به چالشهای اخلاقی و وجودیای میپردازد که زمانی پدیدار میشوند که بشر تلاش میکند محدودیتهای طبیعی خود را دور بزند.
در هستهی خود، فیلم به تنش فلسفی میان عاملیت انسانی و نظامهای غیرانسانیکننده میپردازد. درحالیکه پردهی آغازین، مخالفتهای دینی و سیاسی با شبیهسازی را بهعنوان موانعی واپسگرا در برابر پیشرفت فناوری معرفی میکند، روایت در نهایت این دیدگاه را پیچیدهتر میسازد. فیلم بهجای حمایت صرف از پیشرفت علمی، نشان میدهد که نظامهای مهارنشده—خواه اقتصادی، سیاسی یا فناورانه—میتوانند ارزش فردی را از بین ببرند. این نه فقط محدودیتهای ایدئولوژیک، بلکه همان منطق استثماری است که در پی کارآمدی، ارزش انسانی را نادیده میگیرد و بشریت را بهسوی ستارگان سوق میدهد. با قرار دادن شبیهسازی در برابر مصرفگرایی سرمایهدارانه، فیلم این پرسش را مطرح میکند که آیا پیشرفت فناوری میتواند به تکامل حقیقی منجر شود، یا صرفاً سلسلهمراتب موجود را تقویت میکند.
با این حال، همانطور که روایت فیلم گسترش مییابد، همان فناوری که قرار بود بقای بشر را تضمین کند—شبیهسازی—خود به نیرویی خطرناک تبدیل میشود و تناقضی عمیق و نگرانکننده را آشکار میسازد. آیا پیشرفت واقعاً پاسخ نهایی است، یا بهطور اجتنابناپذیری شرایطی را ایجاد میکند که باعث فروپاشی خود آن میشود؟ فیلم بهطور ضمنی این ایده را مطرح میکند که عقلانیت انسانی ذاتاً محدود است و نمیتواند پیچیدگیهای کامل طبیعت را درک کند. دنیای طبیعی، به جای آنکه دشمنی برای غلبه باشد، منطقی درونی دارد که انسانها اغلب از درک آن عاجز میمانند.
این فیلم را میتوان در گفتوگویی با سنتی فلسفی قرار داد که ذات پیشرفت انسانی را به چالش میکشد. این ایده که پیشرفتهای علمی و فناورانه لزوماً با تعالی اخلاقی یا وجودی برابر نیستند، یادآور تردیدهای ژان ژاک روسو دربارهی مدرنیته است—این استدلال که پیشرفت میتواند به همان اندازه که آزادی میآورد، انسان را به اسارت بکشاند. میکی ۱۷ این دیدگاه را تقویت میکند و نشان میدهد که در حالی که شبیهسازی ابزاری بیسابقه برای بقای بشر فراهم میکند، همزمان عناصر بنیادین هویت فردی، اختیار و مسئولیت اخلاقی را نیز از بین میبرد.
یکی از تأملبرانگیزترین عناصر فیلم، بررسی مسائل اخلاقی پیرامون شبیهسازی است، بهویژه در زمینهی هویت و مسئولیتپذیری. چه اتفاقی میافتد اگر نسخههای متعددی از یک فرد بهطور همزمان وجود داشته باشند؟ آیا یک فرد همچنان میتواند ادعا کند که “خودِ واقعی”اش باقی مانده، در حالی که وجودش بیپایان تکرار میشود؟ نگرانی بزرگتر زمانی پدیدار میشود که یکی از این نسخهها مرتکب جرم شود—در این صورت، چه کسی باید پاسخگو باشد؟ فیلم این امکان نگرانکننده را مطرح میکند که شبیهسازی میتواند جهانی ایجاد کند که در آن، چهرههای یکسان با گرایشهای اخلاقی متفاوتی وجود داشته باشند، جایی که برخی برای اعمال خشونت به کار گرفته میشوند، در حالی که دیگران بیگناه باقی میمانند. این مسئله پرسشهای حقوقی و فلسفی عمیقی را مطرح میکند: آیا مجازات باید به فرد خاصی نسبت داده شود، یا باید ماهیت شبیهسازی را مقصر دانست؟ اگر یک کلون صرفاً امتدادی از نسخهی اصلی باشد، آیا نسخهی اصلی مسئول اعمال کلونهای خود است؟
این پرسشها میکی ۱۷ را در چارچوب بحثهای گستردهتر فلسفی و علمی-تخیلی قرار میدهد، بهویژه در رابطه با هویت و ارادهی آزاد. فیلم دغدغههایی را که در آثاری مانند بلید رانر و هرگز رهایم مکن مطرح شده است، بازتاب میدهد و این پرسش را پیش میکشد که آیا فرد، هنگامی که تکثیر میشود، همچنان “همان” باقی میماند و آیا مسئولیت اخلاقی میان نسخههای مختلف یک شخص تقسیمشدنی است؟ پیامدهای این مسئله نگرانکننده است: اگر دیگر موجودیتهای یگانهای نباشیم، این موضوع چه معنایی برای مسئولیتپذیری، اخلاق و حتی هویت فردی خواهد داشت؟
در کنار دغدغههای فلسفی، میکی ۱۷ از کنایههای سیاسی معاصر نیز غافل نمیشود. فیلم کاریکاتوری آشکار از دونالد ترامپ خلق میکند—رهبری واپسگرا که سخنان و اقداماتش نمایانگر مقاومت در برابر پیشرفت علمی و فناورانه است. این شخصیت بهوضوح نقدی بر ناسیونالیسم پوپولیستی است، جریانی که در آن ترس از تغییر و وابستگی نوستالژیک به ایدئولوژیهای منسوخ مانع از آن میشود که بشر به ظرفیت کامل خود دست یابد.
با این حال، برخلاف آثار پیشین بونگ که نقدهای سیاسی معمولاً با لایههایی از ظرافت همراه بودند، در اینجا پیام فیلم از همان ابتدا آشکار است. فیلم از مخاطب نمیخواهد که موضع آن را تفسیر کند—بلکه هدف خود را بهگونهای کاملاً صریح و غیرقابل انکار ارائه میدهد.
در نهایت، جون-هو فیلمی خلق کرده که به نظر هم چشماندازی از آینده است و هم یک هشدار. با این وجود، فیلم از ظرافت، بهویژه در پیامهای سیاسی خود، بینهایت فاصله میگیرد، بهگونهای که مخاطب از همان ابتدا میداند هدف فیلم چیست و هیچ فضایی برای تفسیر شخصی باقی نمیماند. روایت آن بهجای درگیر کردن بیننده در یک بحث عمیق، همهچیز را بیش از حد آشکار و سادهسازیشده ارائه میدهد.