در معتبرترین جایزهی سینمایی جهان، یعنی اسکار، دو فیلمساز ایرانی موفق به کسب این جایزه شدند. این رویداد میتوانست لحظهای پرافتخار برای همهی ایرانیان باشد، اما در فضای مجازی گروهی پیدا شدند که به جای توجه به دستاورد این دو نفر، ارزش جدیدی که به سینمای ایران افزودند، و راهی که برای دیگران گشودند، تنها به نحوهی تلفظ چند واژهی انگلیسی آنان پرداختند! گویی در نگاه آنها، موفقیت افراد نه با تلاش و دستاوردهایشان، بلکه با لهجهشان سنجیده میشود.
این رفتار برای نگارنده بسیار آشناست، زیرا بارها با آن مواجه شدهام. من در کرمان متولد شدهام و بیش از نیمی از عمر خود را در کانادا گذراندهام، اما هرگز تلاشی برای تغییر لهجهی کرمانی خود نکردهام. در تمامی این سالها، بارها شنیدهام که عدهای در حضورم یا پشت سرم، کوشیدهاند لهجهی کرمانیام را به باد تمسخر بگیرند، آن را تحقیر کنند و گمان برند که این رفتار طبیعی است. برای آنان دشوار بود که بپذیرند کسی با لهجهی کرمانی، قادر باشد تفکرات فلسفی داشته باشد، متون فلسفی بنویسد، و دربارهی یک برنامهی شناختهشده، با همین لهجه و در جایگاهی معتبر صحبت کند. اما آنچه هرگز درک نکردند این بود که من به هویتم افتخار میکنم و هرگز نخواستهام برای رضایت دیگران دست به تغییر آن بزنم.
بدون تردید، درست سخن گفتن در هر زبانی مهم است و اگر شیوهی بیان به گونهای باشد که مخاطب متوجه نشود، ما باید آن نقص را برطرف کنیم. با این حال، نکتهی مهمتر این است که زبان و نحوهی ادای آن نشاندهندهی هویت انسانهاست و میتواند اطلاعات فراوانی از پیشینهی فرد ارائه کند. شیوهی بیان، فراتر از یک ویژگی زبانی یا فرهنگی است؛ بلکه الگویی ژنتیکی و زیستشناختی به شمار میرود که در تمام زبانهایی که فرد صحبت میکند، ردی از هویت او را بر جای میگذارد. این موضوع در افراد چندزبانه کاملاً مشهود است؛ زیرا حتی با تغییر زبان، ریتم گفتار، میزان مکثها، زیر و بمی صدا و حرکات فیزیکی آنان اغلب الگوی ثابتی را دنبال میکند. لهجه امری فراتر از تلفظ صرف است و در حقیقت بخشی از شناسنامهی هویتی هر فرد به شمار میآید. از میان بردن این ویژگی یعنی ایجاد شکافی عمیق در هویت شخص.
اهمیت لهجهی کرمانی و هویت بومی برای من چنان است که نهتنها در زبان فارسی، بلکه در انگلیسی و فرانسوی نیز مایلم آن را حفظ کنم. همواره بر این باور بودهام که در هر زبانی که صحبت میکنم، این ویژگیها آشکار باشد. از نظر من دلیلی وجود ندارد فردی بخواهد بخشی از خود را حذف کند تا برای دیگران پذیرفتنی شود. کسانی که چنین میکنند، در واقع هویت خود را نمیپذیرند و به نوعی دچار ضعف شخصیت هستند؛ گویی بردهی اجتماع و فشارهای اجتماعی میشوند. اینکه شخص تلاش کند در تمامی زبانهایی که به آنها سخن میگوید، اصالت زبانی و لهجهی خود را حفظ کند، نهتنها یک حق، بلکه نوعی انتخاب آگاهانه در برابر استانداردهای تحمیلی جامعه به شمار میرود. از این منظر، شیوهی بیان دو کارگردان ایرانی برندهی اسکار، بازتابی از مسیری بود که طی کرده بودند. نحوهی بیان آنها صرفاً یک سبک گفتاری نبود؛ بلکه بازتابی از دو تجربهی متفاوت زندگی بود: از یکسو، جامعهای که سالها در آن به سر برده بودند و از سوی دیگر، شرایط سخت و اضطرابآوری که برای دستیابی به این موفقیت پشت سر گذاشتند. آنان تنها دو ساعت پیش از مراسم به آنجا رسیده بودند، در وضعیتی کاملاً نامساعد که حتی از امکان ورودشان به خاک ایالات متحده هم اطمینان نداشتند. این فشار و استرس شدید، بهوضوح در نحوهی سخن گفتن و حضور آنها در برابر دوربین مشهود بود.
با این حال، آن دو کوشیدند روحیهی خود را حفظ کنند، شادمانی خود را نشان دهند و لحظهای سرنوشتساز را با انرژی مثبتی سپری کنند. شگفتآور است که برخی افراد، این ابعاد انسانی و عاطفی را درک نکردند. توجه نداشتند که این دو کارگردان پس از سالها تجربه و تلاش برای ساخت آثارشان، اینک در یکی از تاریخیترین لحظات ممکن و در مقابل سرشناسترین مخاطبان سینمایی جهان ایستادهاند. آنان دریافت نکردند که در اوج استرس و هیجان، این دو تن در تکاپو بودند تا به دور از اضطراب، این موفقیت را جشن بگیرند؛ در حالی که همچنان تحت تأثیر فشار شدیدی بودند که پیش از مراسم بر آنها وارد شده بود. آیا کسانی که هرگز در برابر جمعی چنان بزرگ و سرشناس قرار نگرفتهاند، میتوانند بهراحتی موقعیت فردی را که در چنین وضعیتی قرار داشته، نقد کنند؟
نگارنده در رویدادها و نشستهای متعددی در طول زندگی شرکت یا آنها را مدیریت کرده است و بهخوبی میداند که گاه چنان درگیر کار و استرس میشوید که آخرین چیزی که به آن فکر میکنید، آمادهسازی سخنرانی یا تمرین پاسخگویی به سؤالات احتمالی است. در حقیقت، گویی چون عروسی هستید که ساعتهای طولانی را صرف تدارک مراسم خود کرده است، اما در نهایت حتی فرصتی نمییابد لباس مناسب بپوشد یا اندکی به ظاهر خویش بپردازد.
این واقعیت زندگی در فضای فرهنگی مستقل ایرانی است؛ جایی که برای تولید اثر هنری، تأمین هزینهها و رساندن آن به مرحلهی نمایش آنقدر درگیر و تحت فشار هستید که زمان کافی برای توجه به معیارهای ظاهری و چارچوبهای صوری مورد نظر دیگران باقی نمیماند. از این جهت، شیوهی بیان آن دو کارگردان، نتیجهی طبیعی چنین شرایطی بود و اگر بهصورت مصنوعی و مطابق انتظار برخی سخن میگفتند، هم از نظر احساسی غیرقابلپذیرش و هم ساختگی به نظر میرسید.
با این حال، مشاهدهی برخی دیدگاهها نشان میدهد که عدهای همچنان در جهانی موهوم زندگی میکنند که در آن، لهجه تعیینکنندهی ارزش انسانهاست. این افراد از ابعاد عمیق پیوند زبان و هویت آگاه نیستند و صرفاً از دیدگاهی مبتنی بر ایجاد فاصله میان خود و دیگری به موضوع مینگرند. در اینجا دقیقاً همان نقطهای است که نژادپرستی رخ مینماید. این نگرش چیزی جز تفکری نژادپرستانه نیست؛ چرا که نژادپرستی صرفاً به رنگ پوست خلاصه نمیشود، بلکه در قالبهای ظریفتری نیز خود را نشان میدهد—مانند همین برخورد تحقیرآمیز با لهجهی دیگران. میشل فوکو، فیلسوف برجستهی قرن بیستم، در تحلیلهای خود دربارهی قدرت و سلطه نشان میدهد که جوامع از طریق ایجاد «هنجارهای زبانی»، افراد را کنترل و سرکوب میکنند. زبان همواره ابزاری کلیدی برای جدا کردن «ما» از «دیگران» و حفظ ساختارهای قدرت بوده است. کسانی که خارج از این هنجار زبانی سخن بگویند، به حاشیه رانده میشوند، هدف تمسخر قرار میگیرند، و از آنان خواسته میشود که برای پذیرش در جامعه، خود را تغییر دهند.
این دقیقاً همان سیاستی است که طی قرنها مهاجران را تحت فشار قرار داده است تا لهجهی خود را تغییر دهند. این نوع تفکر در طول زمان مورد انتقاد واقع شده و امروزه در فضای حرفهای کانادا تقریباً رخت بربسته است. شاید ۲۰ سال پیش ممکن بود یک شهروند کانادایی به لهجهی کسی خرده بگیرد، اما امروزه این پدیده تقریباً از میان رفته است. با این حال، در جامعهی ایران هنوز این تحول شکل نگرفته است. زمانی که خود ما همین نگرش را درونی میکنیم و در برابر همزبانهای خویش به کار میگیریم، تنها یک نسخهی نژادپرستانه از سلطهی زبانی را بازتولید میکنیم.
اکنون زمان آن رسیده است که این فرهنگ فرسوده را ویران کنیم. نگارنده با این تجربه از نزدیک مواجه بوده و میداند که اگر شخصیتی قوی نداشته باشیم، این رفتارها تا چه میزان میتواند آزاردهنده باشد. مسئله تنها تمسخر نیست؛ بلکه با سیستم ظریفی از سرکوب مواجهیم که اعتمادبهنفس افراد را نشانه میگیرد و مانع از حضور آنان در عرصههای مهم اجتماعی و حرفهای میشود. باید در برابر این نگرش نژادپرستانه ایستادگی کرد. هر زمان که با چنین رفتارهایی روبهرو میشویم، ابتدا بکوشیم آگاهی بدهیم و نشان دهیم که زبان و شیوهی بیان، بخشی از هویت فرد است و تغییر اجباری آن، تنها شکافی در شخصیت ایجاد میکند. اما چنانچه تغییری در نگرش این افراد حاصل نشد، لازم است قاطعانه برخورد شود: حذف آنان از حلقههای ارتباطی، گزارش رفتارشان و ممانعت از ادامه یافتن فرهنگ تحقیر و توهین. کسانی که میپندارند میتوانند دیگران را به واسطهی لهجه مورد تمسخر قرار دهند، باید دریابند که در هیچ محیط سالم، پیشرفته و مردمسالار امروزی، جایی برای آنها وجود ندارد.