فیلم «علت مرگ: نامعلوم» یک درام جادهای با رویکردی اجتماعی به گسترۀ تاریخ است که کاراکترهای خود را به وسعت جامعۀ بشری بسط داده و از یک سفر کوتاه در دل ناکجا نقبی میزند به آزمون خطیر انسان بر سر دوراهی اخلاق و منفعت که راز اثرگذاری و ماندگاری آن است؛ هنوز بعد از سه سال و تا فرداها… .
علی زرنگار، نویسنده-کارگردانی است که سابقۀ نگارش فیلمنامههای سینمایی «چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» (مشترک با وحید جلیلوند و حسین مهکام)، «بدون تاریخ، بدون امضا» (مشترک با وحید جلیلوند) و «مغز استخوان» را در کنار چند فیلم کوتاه، نمایشنامه، مجموعه شعر و… در کارنامه دارد.
اولین تجربۀ کارگردانی فیلم بلند سینمایی او روزهای پایانی سال ۱۳۹۹ بر اساس فیلمنامهای از خودش رقم خورد. «علت مرگ: نامعلوم» علیرغم ارائه به چهلمین جشنواره فیلم فجر در بهمن ۱۴۰۰ و کسب رأی موافق ۶ نفر از اعضای هیئتانتخاب ۷ نفره، به شکل فراقانونی با دخالت وزارت ارشاد وقت و عدم صدور پروانه نمایش از جشنواره کنار گذاشته شد.
فیلمی مستقل به تهیهکنندگی مجید برزگر که سه سال پشت درهای بسته نگه داشته شد تا با تغییر وزارت و مدیریت سازمان سینمایی، دی ماه ۱۴۰۳ به اکران خاموش سینماها در بیاید. اکرانی که در همۀ سطوح، از تعداد سینماها تا تعداد سانسها و حتی امکان برگزاری افتتاحیۀ مفصل، از حقوق برابر با دیگر فیلمها محروم ماند ولی توانست روی موج تبلیغات و اطلاعرسانی گعدهای سینماگران، دغدغهمندان و مخاطبان حرفهای تبدیل به پدیده سینمای ایران طی سه سال اخیر شود.
«علت مرگ: نامعلوم» همچون آثار قبلی زرنگار، درامی رئالیستی بر محور یک رویداد ملتهب است که انسان، جامعه و شرایط اجتماعی را به یک نسبت مورد توجه قرار داده و قصهاش را بر پایۀ همین نسبیّتِ واقعبینانه بسط و گسترش میدهد.
به همین واسطه کاراکترهای فیلمهای او، همواره پایشان روی این زمین آغشته به پلشتی و آلودگی است، اما نه بدانسان که غرق سیاهی باشند، آنها بر مرزهای انسانیت و اخلاق ناگزیر از بندبازی هستند و در نهایت مخاطب را به تعظیم در برابر گوهر وجودی خود وامیدارند.
این همان حسی است که در طول تماشای «علت مرگ: نامعلوم» به تدریج پیرامون کاراکترهای هفتگانۀ فیلم در ذهن مخاطب شکل گرفته و پس از فینال و اتمام تیتراژ حتی طی روزهای بعد او را رها نمیکند.
مخاطب مرتب خویشتن را بهمثابۀ مُهره فعالِ درام، در این آزمون خودشناسی به چالش میکشد تا جایش را بین این هفت نفر (شش مسافر و یک راننده) یا حتی هشت نفر (بهاضافۀ مسافر مُرده) یا چه بسا یازده نفر (بهاضافۀ زن باردار و کودکِ بلوچِ مردِ مُرده که در ایستگاه منتظر هستند)، پیدا کند.
اگر او در این موقعیت بود، چه کنشی بروز میداد؟ تردیدها، دودلیها و عملکردش به کدام کاراکتر نزدیک بود؟ خاموشی و سکوت را به مرگ ترجیح میداد یا دادخواهی را به فریادی سرخ پیوند میزد؟ منافع و جاهطلبیهای او با نیاز دراماتیک کدامیک از این کاراکترهای ته خطی، سنخیت یا حتی قرابت داشت تا بتواند بر سر دوراهی انتخاب، انسان را رعایت کند؟!
همین پرسشهای بیشمار است که توجه را به ویژگی اصلی فیلمنامه و فیلم یعنی شخصیتپردازی دقیق و جزئینگرانه کاراکترها جلب میکند که در عین واقعی و ملموس بودن، همه شمولی و قابلیت تکثیر در نوع بشر را دارند.
آدمهایی وامانده در تنگنای برآمده از آسیبهای فردی و اجتماعی که در پیچوخم انتخابهای انتحاری همچنان انسان میمانند و نوک پیکان انتقاد را فراتر از خود، متوجه شرایط، مناسبات، روابط و قوانینی میکنند که آنها را این گونه به تقابل و مواجهه واداشته است.
فیلم در طول یک شبانهروز در مسیر جاده غبارآلود شهداد به کرمان در یک ون اسقاطی با هشت سرنشین پیش میرود؛ سرنشینانی که هر یک به نوعی به انتها رسیده و ناگزیر هستند از این سفر که بهمثابۀ آزمون خودشناسی آنهاست.
سرنشینانی که سرِ خط قصه خود را در دست گرفته و به دنبال راه گریزی برای رهایی هستند و پول نقش تعیینکنندهای در طی طریق آنها دارد. در چنین شرایطی یک مرگ ناگهانی و پولی بدون صاحب، تک تک آنها را به چالش میکشد.
از راننده عاشق (مجتبی میرحسینی) که معشوق گُنگ (زکیه بهبهانی) خود را به پول باخته تا زوج جوان (پیمان/ سهیل باوی و بهار/ ندا جبرئیلی) که در التهاب اعتراضات اجتماعی بر سر دوراهی ماندن و رفتن یا جدایی هستند. از زندانی (احمد/ بانیپال شومون) که برای دیه رفیقِ دربند خود به دنبال پول است تا مردی (ناصر/ علیرضا ثانیفر) که برای درمان همسر بیمارش با ثانیهها قمار میکند و مرد بلوچی که جان را با استرسِ قاچاق، تاخت زده تا چشمان نگران همسر و فرزندش تا ابد به راه بماند!
مجموعهای از نیازهای دراماتیک متفاوت این کاراکترها را در یک ون قراضه بهمثابۀ برشی از جامعه در جاده ناکجا گردهم آورده تا به فاصلههای زمانیِ حساب شده، با بحرانهایی دستوپنجه نرم کنند که آنها را به بروز و نمود سویههای تاریک و روشن درونی وامیدارد.
این بده بستان کاراکترها با خود، دیگری، بحران پیش رو و البته در لایهای عمیقتر با مخاطب به گونه تنگاتنگ و فزاینده پیش میرود که لحظه به لحظه با غافلگیری همراه است، بدون آنکه پایان و سرانجام این کلاف بههم پیچیده قابل پیشبینی باشد.
نویسنده-کارگردان به گونهای هوشمندانه نخ تسبیح درام را با مهارت در سطح و عمق پیش برده و به فینالی تکاندهنده گره میزند که منجر به تعمیق و تأثیرگذاری هرچه بیشتر فیلم حتی پس از پایان کار میشود.
«علت مرگ: نامعلوم» فیلمی است که از سویههای فنی همچون فیلمبرداری داود ملک، تدوین حمید نجفی راد، موسیقی عیسی حبیبزاده، گریم محمدرضا قومی، طراحی صحنه و لباس محمدرضا میرزامحمدی و حضور کمی و کیفی به اندازه بازیگرانی همچون علیرضا ثانیفر، بانیپال شومون، ندا جبرائیلی، زکیه بهبهانی، رضا عموزاد، مجتبی میرحسینی و… در کنار فیلمنامه و کارگردانی حساب شده زرنگار بهترین بهره را برای تبدیل شدن به اثری ماندگار و بدون تاریخ انقضا برده است.