نوشتهٔ دیکشا ناگار
ترجمۀ افشین رضاپور
فرهنگ وبستر (۱۹۸۳) غول را «موجودی انسانگونه و افسانهای با قامتی بلند و نیرویی عظیم» تعریف کرده است و هیچ ویژگی منفیای را به او منتسب نمیکند. اما در اساطیر جهان، غولها عموماً موجودات غولپیکری هستند با سرشت شرارتبار که دشمنان خدایان و انسانهای فانی به شمار میروند، غالباً رفتارهای نامعمولی مثل پرتاب آتش از دهان را به نمایش میگذارند، دارای چند سر هستند یا به آدمخواری میپردازند.
غولها و خدایان
غولها رابطهی پیچیدهای با خدایان دارند. گاهی غولها خدایان را به دنیا آوردهاند، مثلاً لُکیِ خدا، شیاد بدذات در اساطیر نورس که پدر و مادرش هر دو غول بودند. از آن سو، خدایان نیز غولها را به دنیا آوردهاند، مثلاً دیتی نوهی برهما و مادر دِیتیاها یا غولها. خدایان در عین حال غولها را آفریده و آنان را به نگهبانی مکان، شخص یا شیئی خاص گماردهاند، مثل هنگامی که در اساطیر سومری، اِنلیل، فرمانروای آسمانی زمین، هومبهبه را نگهبان جنگل بزرگ سدر میکند.
هم خدایان و هم غولها میتوانند خود را به شکل هر مخلوقی که بخواهند درآورند و گاهی اعضای بدن خود را عوض کنند. مثلاً در اساطیر چینی، هنگامی که هوانگ دیِ خدا غول بینام را گردن میزند، غول دوباره به عنوان سینگ تیان، غول بیسر، قد علم میکند. او که از نوک پستانهایش به عنوان چشم و از نافاش به عنوان دهان استفاده میکند، دوباره با دستاناش به جستوجوی سرش میپردازد.
در بعضی موارد خدایی به شکل یک غول درمیآید تا بر شرارت غلبه کند (ویشنو)، و گاهی غولها به شکل انسان یا حیوان در میآیند تا انسانهای فانی یا خدایان را بترسانند.
جنگ بین خدایان و غولها
بهویژه در اساطیر نورس، یونانی و هندی نزاعهای مهمی بین خدایان و غولها وجود دارد.
غولهای در جنگ با خدایان اولمپی
جنگ بین غولها و خدایان اولمپی، گیگانتووماخیا، به عنوان یکی از سختترین جنگها در اساطیر یونان معرفی میگردد. اولین بار کسنوفانس (حدود ۵۳۵-۵۰۰ پیش از میلاد مسیح) از آن سخن رانده و نوشتههای آپولودوروس اشارات متعددی به آن دارد. غولها، که اغلب چهارمین نسل هیولاها به شمار میروند ، از خون اورانوس (آسمان)، پدر تیتانها، زاده میشوند. آنها که معمولاً از نژاد خزندگان قلمداد میگردند، موهبتی را از جانب مادرشان گایا (زمین) دریافت میکنند که در برابر سلاحهای خدایان روئینتنشان مینماید. هر چند در برابر سلاحهای انسانها آسیبناپذیر نیستند.
هنگامی که زئوس پدرش، کرونوس، را برکنار میکند و سسلهی خدایان المپی را بنیان مینهد، با مخالفت سخت و بیوقفهی تیتانها و دیگر فرزندان گایا مواجه میشود. در طول این جنگ، پورفوریون، سلطان غولها، میکوشد هِرا، همسر زئوس، را برباید و آلکوئونِئوس، قدرتمندترین غولها، به سوی خدایان المپی سنگ پرتاب میکند.
هنگامی که خدایان از غلبه بر غولها مأیوس میشوند، از محصول آفرینش خودشان، یعنی انسانهای فانی دعوت میکنند تا کسانی را شکست دهند که خدایان با آنها پیوندهای خونی دارند. با کمک هراکلس (هرکول) زورمند، سلاحهای انسانها، و ترفند فرماندادن به خورشید و ماه که ندرخشند، و ازمیانبردن علفی که «افسونی را در برابر زخمها برای غولها فراهم میآورد»، زئوس موفق میشود نبرد بزرگی را علیه غولها تدارک ببیند.
غولهای یخبندان و آفرینش زمین و غولها در پایان کار
بر اساس اِدای نورس، در آغازِ جهان چیزی غیر از یک فضای خالی وجود نداشت که بخش شمالیاش را منطقهی مه، یخ و برف احاطه کرده بود. «نفسهای گرم» از جانب «سرزمین خورشید» یخها را آب کرد و فرو ریخت. از این بقایای یخی، ایمیر، اولین غول یخبندان، به وجود میآید و از شیر گاوی که بهنوبهیخود با لیسیدن قالبهای یخ سیر میشود تغذیه میکند؛ «از قالبهای یخ، در نتیجهی آن لیسیدن، بُری[1]، سازندهی جهان، به وجود میآید».
در جنگ بین فرزندان بُری و ایمیر، ایمیر کشته میشود و سلسلهی غولهای یخبندان پایان مییابد. فاتحان تدبیری میاندیشند و از اجزای بدن ایمیر برای آفرینش استفاده میکنند. بنابراین، «گوشت تن ایمیر تبدیل به زمین میشود؛ خوناش دریا؛ استخوانهایش کوهها؛ دندانهایش صخرهها و پرتگاهها؛ و جمجمهاش آسمانهایی که در آنها تکههای مغز او به شکل ابر معلقاند». این کشتن ایمیر و دیگر غولهای یخبندان و اتمام آفرینش است که به فرزندان بُری جایگاهی الهی در اساطیر نورس میدهد.
اورچرد میگوید ویژگی عمدهی غولها «خصومت ذاتیشان با خدایان و انسانهاست». باور بر این بود که در جنگ نهایی آخرالزمانی، که به رَگنِراک معروف است، جهان به پایان میرسد. بسیاری از گروهها در رزمگاه ویگراند مقابل یکدیگر خواهند ایستاد، از جمله غولها که هم با خدایان و هم با انسانها خواهند جنگید.

سوراها و آسوراها: در جستوجو برای جاودانگی
گرچه واژهی سانسکریت آسورا و مترادفهایش، دِیتیا، دانِوِه، و راکشِسه، معمولاً در انگلیسی به «عفریت» ترجمه میشوند، واژهی «غول»[2] از لحاظ شمایلنگاری، خصایص و معنای تحتاللفظی، برای انواع خاصی از آسوراها، مناسبتر است.
بر اساس اساطیر ودایی، آن طور که در حماسهی مهابهاراتا نقل شده است، در آغاز جهان هم سوراها (خدایان) و هم آسوراها (غولها) از نظر نیرو برابرند. به مرور زمان، غولها مهارتهای خود را بالا میبرند و در شکستدادن خدایان و تسخیر بهشت خبره میشوند. تنها چیزی که دوباره نیرویی به خدایان میدهد و در فتح بهشت کمکشان میکند آمریت، نوشیدنی جاودانگی، است. هرچند در یکی از چرخههای ادواری آفرینش جهان، آمریت و دیگر چیزهای ارزشمند دوباره نمایان نمیشوند. تنها راه برای بازیافتن آنها متلاطمکردن کشیر ساگِر یا اقیانوس شیر است.
خدایان به نیروی غولها برای بازیافتن آمریت از اعماق اقیانوس بزرگ نیاز دارند، بنابراین با وعدهی تقسیم نوشابهی جاودانگی همکاری آنها را جلب میکنند. هرچند، به محض این که ظرف آمریت پدیدار میگردد، خدایان و غولها به مشاجره میپردازند که چه کسی اول از آن بنوشد. بعد ویشنو به شکل دوشیزهی زیبایی به نام مُهینی در میآید و غولها را اغوا میکند تا ظرف را به دست او دهند. غولها، که نمیتوانند به هویت واقعی مُهینی پی ببرند، از او میخواهند آمریت را دست به دست بگرداند. اما به محض این که مُهینی آمریت را در میان خدایان میگرداند، ناپدید میشود. وقتی غولها درمییابند که خدایان فریبشان داده و سهمشان را دزدیدهاند، خشمگین میشوند و جنگ سختی رخ میدهد. اما این بار خدایان، که نوشابهی جاودانگی را تا آخر نوشیدهاند، با موفقیت غولها را مطیع خود میسازند و کنترل بهشت را به دست میگیرند.
بهزودی آسوراها در مییابند که، بدون آمریت، نه قوی هستند و نه جاودان. تنها راه برای دوباره بهدستآوردن قدرت پیشین راضیکردن قدرتمندترین خدایان و کسب حمایت آنهاست. آسوراها با سعی و پشتکار خود را وقف برهمای آفریننده، یا ویشنوی محافظ، یا شیوای ویرانگر میکنند و در دستیابی به برکات الهی، که بهطرز عجیبی ایمنی در برابر مرگ را به آنها عطا میکند، موفق میشوند. مثلاً، هیرانیاکشیپو از برهما تقاضا میکند:
“هرگز اجازه نده با این شیوهها کشته شوم: از اصابت تیر یا پرتاب نیزهی دشمنانام، از آذرخش، از افتادن تنهی خشک درختان، پرتشدن از فراز کوههای مرتفع، با آتش یا آب. بگذار از تهدید مرگ به دست خدایان، دِیتیاها، پیشگوها، سیداها، و دیگر موجوداتی که تو خلق کردهای رها گردم. اما چرا سخن به درازا برم؟ هرگز مگذار که در آسمان، در زمین، هنگام روز، هنگام شب و از بالا یا پایین کشته شوم.”
در وقتی دیگر، این راوانا، موجود شرور در حماسهی رامایانا است که از شیوا نیرویی میطلبد تا شکستناپذیر باشد و بعد از برهما میخواهد در برابر مرگ ایمناش نماید: «آن چنان مرحمتی بر من عطا کن که به مرگ به دست دیوا، دانِوِه، دِیتیا، آسورا، راکشِسه، گانداروا، کینّارّا، چارانا، سیدا، یا موجودات یزدانی و اهریمنی آسمان و زمین گرفتار نشوم» راوانا انسانها را از فهرستاش مستثنا میکند، چرا که شک دارد کسی از «نسل نحیف انسانها» توان برداشتن سلاح در برابر او را داشته باشد.
هرچند، هنگامی که آرزوی آسوراها مورد اجابت قرار میگیرد، آنها به عنوان یک قانون کلی از زهدپیشگی چشم میپوشند و تبدیل به حاکمان جبار میشوند. اغلب آسوراها اربابان کل سه جهان میگردند، بر رعایایشان ظلم و ستم میکنند و انسانها را وامی دارند تا به جای خدایان، آنان را پرستش کنند. در طول این دورهی ظلم و جور، خدایان شوراهای متعددی برگزار میکنند تا این تهدید را از میان بردارند و غالباً ویشنو، نگهبان جهان، تجسد مییابد، از سه جهان دیدار میکند، شرارت را شکست میدهد و نظم را به جهان بازمیگرداند.
خدایی که آرزوی بندهی خود را برآورده میکند، صرفنظر از این که بندهاش آسورا یا انسان باشد، مدافع زندگی او نیز هست، بنابراین نمیتواند موهبتی را که به خاطر قدرت کلام الهیِ خود عطا کرده است پس بگیرد. هرچند میتواند به خدای دیگری اجازه دهد که پیشقدم شود و مصیبتی را که برکشیدهی او بر جهان تحمیل کرده پایان دهد. معمولاً خدا برای مجازاتکردن آسورا تمهیدی را به کار میبندد که با موهبت اعطاشده از جانب یک خدا مغایرتی ندارد. مثلاً، در مورد هیرانیاکشیپو، ویشنو به شکل نارسیما، غولی نیمهانسان و نیمهشیر، در میآید و به زندگی او پایان میدهد، و نه به شکل انسان، جانور، خدا، عفریت یا محصول آفرینش برهما که در برابرشان آسورا ایمنی یافته است. ویشنو هیرانیاکشیپو را هنگام گرگومیش میکشد (که نه روز است نه شب)، او را بالا میکشد و روی راناش میگذارد (بنابراین آسورا نه روی زمین است، نه در آسمان) و به جای سلاح از پنجهاش برای کشتن او استفاده میکند.
مسیر دیگر برای رسیدن به جاودانگی و الاهیتْ اندوختن شایستگی است. آسوراها میدانند که که هر کسی که صد امتیاز بر اساس وداها کسب کند تبدیل به ایندرا، سلطان بهشت و خدا، خواهد شد. هنگامی که شاه بالی، یک دِیتیا (غول)، با ریاضتهای خود سه جهان را فتح میکند، خدایان کنترل بر بهشت را از دست میدهند. سرانجام ویشنو تصمیم میگیرد که به شکل برهمن (مرد خردمند) درآید و دوباره خدایان را به مقامشان در بهشت بازمیگرداند. هنگامی که بالی ترتیب یک قربانی مذهبی را میدهد، تا بر برهمنهای قلمرو خود حرمت بگذارد، ویشنو در هیأت یک وامان (کوتوله) از او میخواهد هر مقدار زمینی را که با سه قدم میتواند طی کند در اختیارش بگذارد. در لحظهای که بالی آرزوی او را برآوده میکند، وامان به شکل یک هیولای غول پیکر در میآید. با اولین قدم، بهشت را میپیماید، با قدم دوم زمین را، و قلمرو خدایان را به آنها بازمیگرداند؛ او از حق برداشتن سومین قدم میگذرد و به شاه بالی سرزمین پوتالَه، نواحی زیرین زمین، را میبخشد. این نمونه نشان میدهد که نزاع میان خدایان و غولها فقط شامل جنگِ صرف نمیشود. گاهی کشمکشهایی از این دست وجود دارد که از طریق آنها خدایان میتوانند با تدبیر و ترفند محض شکستی ویرانگر بر غولها وارد آورند.

جنگ انفرادی بین غولها و خدایان
نبرد انفرادی بین خدایان و غولها فوقالعاده هیجانانگیز و پر از تعلیق است. در اساطیر برهمنی، گرچه خدایان وقتی به شکل انسانها درمیآیند توانایی تشخیص غول را از انسان دارند، اما هنوز ممکن است کاملاً آسیبپذیر باشند. مثلاً وقتی غولبانویی به نام پوتنا به شکل زن زیبایی پدیدار میشود و میآید تا کریشنای نوزاد را به قتل برساند، کریشنا میتواند چهرهی اصلی او را شناسایی کند. گرچه کریشنای نوزاد چندان قادر به دفاع از خود نیست، اما وقتی پوتنا با لباس مبدل خود را پرستار او جا میزند و میکوشد مسموماش نماید، کریشنا چنان سخت سینهی او را میمکد که پوتنا را میکشد.
با این که شاید انسان فرض کند که خدایان بر همه چیز آگاهاند، اما وقتی آنها به شکل انسان درمیآیند معمولاً از وقایع آینده بیخبرند. راما، مظهر ویشنوی خدا، اطلاع ندارد که جستوجویش برای گوزن طلایی حقهای است تا او را از صحنه خارج کنند و راوانا بتواند همسر او، سیتا، را برباید. راما در عین حال تلاشی سخت و طولانی به کار میبندد تا راوانا را بکشد. از آنجایی که راوانا از ده سر و بیست دست برخوردار است، هر بار که راما سری را قطع میکند، سر دیگری در جای آن ظاهر میشود. سرانجام، برادر راوانا، ویبیشِنا، به راما اطلاع میدهد که برای کشتن آسورا باید ناف او را هدف بگیرد.
تحلیل موتیفهای گوناگونی که جنگهای بین خدایان و غولها را به نمایش میگذارند نشان میدهد که اغلب هر دو دسته دارای پیوندهای خانوادگی مشترک و آرزوها و آرمانهای مشابه هستند. بیشتر جنگهای آنها در راستای سلطه یافتن بر جهان است. غولها هیچ یار و پشتیبانی ندارند. آنها عمدتاً بر تدابیر خود تکیه میکنند و اغلب قدرتمندتر از خدایاناند. از طرف دیگر خدایان میتوانند برای شکست غولها انسانهای فانی، از جمله تجسد خودشان، را به یاری بطلبند. چنین جنگهایی معمولاً سخت و بیامان هستند و به پیروزی خدایان میانجامند. در شرایط ویژه، وقتی خدایان از شکست در جنگ میترسند، ترفندهایی برای کسب پیروزی به کار میبندند.
موتیف جنگ خدایان و غولها در سطحی نمادین عمل میکند و در آن خدایان نمود خیر و غولها معرف شر هستند. جنگ میان خیر و شر جنگ سختی است و گاهی خدایان باید رنج بکشند، تلاش کنند و، در اساطیر نورس، بمیرند. ولی به رغم همهی موانع، خدایان (و همپیمانانشان) به عنوان حافظان نظم و عدالت باید بکوشند که غولها، نمادهای آشوب و ناآرامی، را شکست دهند و از میان بردارند تا از زیبایی و نظم آفرینش خود محافظت نمایند.
[1]. Bori
[2]. giant