«آخرین تشکر بیمورد» نوشتۀ کارن پونت، نویسندۀ مشهور فرانسوی، یکی از پرفروشترین آثار ده سال اخیر ادبیات فرانسه است و همچون آثار پرخوانندۀ مشابه با تمِ عشق و روابط عاشقانه و انگیزش و دوستیها، بر لبۀ باریک سانتیمانتالیسم به سیاق قصههای پریان و با هدفِ تصویر کردنِ جریان لطیفی از امید و معنا و عشق روایت شده است.
کارن پونت، خالقِ رمان «آخرین تشکر بیمورد»، متولد ۲۴ ژوئیه ۱۹۸۰ است. او در سال ۲۰۱۳، در وبلاگ خود با عنوان «کلمات و من» به طور جدی نوشتن را آغاز کرد و این مسیر، به او این فرصت را داد تا سودای نویسندگی خود را به این واسطه، دنبال کند و وارد مسیر پرتلاطم ادبیات و شهرت و جاهطلبیهایش شود. عمدۀ شهرت او به خاطر رمانهای صمیمانهاش و به تصویر کشیدنِ زنانی است که یک روز چشم خود را به جهان باز میکنند و میگویند امروز همه چیز را تغییر میدهم.
«آخرین تشکر بیمورد» اولین رمانِ کارن پونت است که در سال ۲۰۱۶ در ژانر “ادبیات زنانه” با تمرکز بر زندگی ژولیت، قهرمان سیسالهاش که هنوز نتوانسته جای پای خودش را در جهان پرتلاطم پیدا کند منتشر شد. این رمان در زمانی کوتاه به اقبالی حیرتآور در میان مخاطبان خود مخصوصاً نسل جوان دست پیدا کرد.
ژولیت، شخصیت اصلی رمان «آخرین تشکر بیمورد» همیشه سعی کرده همه را راضی نگه دارد و نه گفتن برایش سختترین کار دنیاست. به قول خودش از وقتی یادش میآید در دوران کودکی، به آرامی در اتاقش بازی میکرده، سر و صدا نمیکرده، چیزی را به هم نمیریخته، غذایش را سر وقت تمام میکرده و اتاقش را مرتب نگه میداشته تا پدر و مادرش از او راضی باشند. نمونۀ یک زن منفعل مهرطلب که رقیب جدی برای هیچکس نیست. ژولیت آرزوهای زیادی در سر داشته اما همه را جایی در پستویی پنهان کرده تا همان ژولیتی باشد که دیگران انتظارش را دارند. او در کودکی، رؤیای نویسنده شدن را در سر داشت و با وجود این که دوست داشت ادبیات بخواند اما دیپلم مدیریت میگیرد و در شرکتی مشغول به کار میشود و مدام درگیر خواستههای همکاران و رئیسش میشود. در زندگی شخصی هم نمیتواند به درخواستهای دوستان و خانوادهاش نه بگوید. از آنجایی که ماهی را هر وقت از آب بگیریم تازه است و هر وقت اراده کنیم هنوز میتوانیم آن کسی بشویم که رؤیای آن را داریم، ژولیت تصمیم میگیرد به رؤیاهایش جامه عمل بپوشاند و یک اتفاق غیرمنتظره باعث میشود تا او به فکر تغییر این رویه بیفتد.
در بخشی از رمان، در یک تکگویی درونی با صدای ژولیت میخوانیم: «کمی فکر کن ژولیت! تو استعداد نویسندگی داری و همیشه رؤیای نویسنده شدن در سر داشتهای. بنابراین، الان وقتش است که ثابت کنی لیاقتش را داری که در زندگیات کاری انجام بدهی. در حالی که قلمم را به دهان گرفته بودم، بدون این که سرم را از روی کاغذ بلند کنم، به بالا نگاه کردم و در سقف خانهام منتظر الهامی برای شروع رمانم بودم. شاید بین دو درز سقف میتوانستم ایدهای برای شروع نویسندگیام پیدا کنم، اما جز تار عنکبوت چیز دیگری دستم نیامد. سقف خانه، ناامیدانه، ساکت و تهی از همه چیز بود.»
پونت به بررسی جوهر هویت شخصی و پروسۀ پذیرش و دوست داشتن خود در مواجهه با فشارهای اجتماعی و تمهایی چون اندوه و تنهایی، کشف خود و تلاش برای رها شدن از نقشهای تحمیل شده توسط دیگران میپردازد. قلم کارن پونت گیرا است و مهمترین امتیازش این است که با خوانندگان خود در هر ردۀ سنی میتواند ارتباط برقرار کند. فضای رمان به ویژه بر کسانی که بستر تأثیرپذیری بالایی دارند قابل پردازشتر است.
به باور کارن پونت، ما در این جهان هستیم تا با مدد گرفتن از قدرتِ خلق مشترکمان، کن فیکون کنیم و تازه ژولیتِ قصه، انتظار زیادی هم ندارد. هم این که عشق زمینی را تجربه کند و کتابش پشت ویترین کتابفروشیها برود برایش کافی است.
در بخش دیگری از رمان میخوانیم: «سالهای زیادی اگر بخوام دقیقترش رو بگم سیسال تموم، اون چیزی که دیگران از من انتظار داشتند انجام دادم. با هر شرایطی خودم را وفق میدادم. اما با همۀ اینها آخرش که چی؟ برای یه زندگی کسلکننده و رسیدن به شغلی که اصلا دوستش نداشتم؟ تصمیم گرفتم که بهتر از اینها باشم. تصمیم گرفتم که اون دختر سابق نباشم، دوست دارم بالا و پایین بپرم، خوشحال باشم و بخندم. یه رمان نوشتم. شاید رمان خوبی نباشه، شاید هرگز چاپ نشه اما برای یه بار در طول زندگیم کاری رو انجام دادم که خودم میخواستم.»
در «آخرین تشکر بیمورد»، تمِ عشق عمیقا در سفرِ ژولیت به سمت خودآگاهی ادغام شده است. روایت به بررسی اشتیاق ژولیت برای رهایی از زندگی کسالتبار و ناخوشایندش میپردازد، زندگیای که به طور معمول خواستههای دیگران را بر نیازهای خود ترجیح داده است. هنگامی که ژولیت در این مسیر تکاملی پا میگذارد، سرشار از میل تجربۀ عشق واقعی میشود. تمایل او به برقراری رابطۀ عاطفی با لوک و ابراز احساساتی که میان آنها شکل میگیرد، یک لحظۀ مهم در روند روایتِ داستانی است که شورِ عمیق ژولیت را برای پشت سر گذاشتن گذشتۀ خود و کشف و شهود روابط جدید و باز کردن برگ جدیدی در زندگیاش به رخ میکشد. این رمان همچنین به این ایده میپردازد که کشف جنبههای پنهان وجودمان و دنبال کردن رؤیاهای شخصی، از جمله رؤیای یافتن عشق حقیقی و تحقق رسالت شخصی یا آن گونه که عرفا به آن دارما میگویند، هرگز دیر و دور از دسترس نیست. این رمانِ خوشخوان، در پسزمینۀ طنزی ظریف با محوریت رویاها و الهاماتی است که انگار بایستی در زمانی کوتاه محقق شوند.
یکی از نکات قابلتوجه در «آخرین تشکر بیمورد»، استفاده کارن پونت از طنز به عنوان ابزاری برای نقد اجتماعی است. نویسنده با استفاده از خلق موقعیتهای کمیک و گفتگوهای بامزه میان شخصیتها، مسائل جدی مانند انتظارات اجتماعی، فشارهای محیط کار و چالشهای روابط شخصی را مطرح میکند. فضای شاد رمان علیرغم تمام چالشهایی که ژولیت با آن مواجه میشود از جمله بیکاری و بارداری ناخواسته، احساس امیدواری را در نبضِ اثر میدمد.
یکی از اشکالات اساسیای که به این رمان وارد است، تکوجهی بودن شخصیتها و انگیزههایشان است که میتواند انگیزۀ خواننده را برای برقراری ارتباط با آنها در سطح عمیقتری به چالش بکشد و تأثیر احساسی داستان را کاهش دهد. بیراه نیست که بگوییم رمان در مرز میان سقوط به سمتِ ادبیات مبتذل با شخصیتهای یک دست سپید و سیاه و رمانی انگیزشی و خوشخوان می لغزد و میتواند تداعیگر رمانهای عامهپسند قدیمی دوران کودکی با همان شخصیتهای احساساتی و همان روابط غلیظ عاطفی باشد.
کارن پونت در گفتگویی در مورد منبع الهام رمانهایش چنین گفت: «زندگی، منبع الهام من است. همین زندگیای که گاهی اوقات میتواند خیلی خشن باشد، اما در عین حال همیشه راه خود را در میان سیاهیها پیدا میکند. من بداهه و بدون برنامه قبلی مینویسم اما در اواسط کتاب وقتی پایان رمان هنوز خیلی دور به نظر میرسد و احساس میکنم که تهی شدهام، همچون یک معمار به نوشتهام، فرم و ساختار میدهم. ایدهها و تمهایی که در سر دارم، ژانر داستانهایم را انتخاب میکنند. شخصیتهای من ابتدا مثل خودم ۳۰ ساله بودند، حالا ۴۰ ساله هستند و همراه با من پیر میشوند.»
«آخرین تشکر بیمورد» با ترجمۀ منوچهر رستمی توسط نشر ثالث منتشر شده است.