پایان یک سال میلادی دیگر و بازی جذاب انتخاب بهترینها. این هم انتخابهای نگارنده از میان بیش از پانصد فیلمی که در جشنوارههای جهانی و اکران سینماهای اروپا در سال ۲۰۲۴ دیدهام (بدون ترتیب):
بروتالیست (برادی کوربت)
نمایش خشونت زندگی در احوال یک معمار مهاجر که از هولوکاست میگریزد؛ فیلمی که در روایتش هیچ عجلهای ندارد و در واقع بسیار طولانی است (۲۱۵ دقیقه)، اما فیلمساز در سفری اودیسهوار ما را با شخصیت اصلیاش همراه میکند تا در آن به پیوند تاریخ (هولوکاست) با مفهوم رویای آمریکایی برسد و از سویی درونیات یک هنرمند را در یک جامعه خشن به تصویر بکشد، جایی که شخصیت اصلی تنها برای زنده ماندن تقاص پس میدهد.
بیتلجوس، بیتلجوس (تیم برتون)
بهترین ساخته تیم برتون در بیست سال گذشته که بازگشت حیرتانگیزی است به دنیاها و فضاهای مورد علاقهاش؛ یک فیلم «برتونی» به تمام معنا که فانتزی و تخیل را به اوج میرساند و میتواند در فضایی به غایت داستانگو، تمام موجودات و اتفاقات غیرقابل باور را برای ما باورپذیر کند و ضیافتی باشد برای چشمها- که البته به طرز عجیبی چندان مورد استقبال قرار نگرفت و در فصل جوایز کنار گذاشته شد.
جسم (کورالی فارژه)
یک فیلم عجیب و متفاوت درباره مفهوم زیبایی و زن که بدون تعارف مناسبات اجتماعی را به چالش میکشد؛ از سویی درباره دنیای مد و سرگرمی حرف میزند (و از تقاضای ممتد آن برای زیبایی و جوانی) و از سوی دیگر به درونیات یک زن میرسد که میخواهد کماکان جوان و زیبا و محبوب بماند؛ اما فیلمساز تلخیهای زندگی را با تقابل جوانی و پیری (و زشتی و زیبایی) به صورت شخصیت اصلیاش میکوبد و در فیلمی غافلگیرکننده تا نهایت غرابتی پیش میرود که میتواند هر تماشاگری را میخکوب کند(البته با اغراقهای بیجهت در نمایش خشونت در بخشهای پایانی که فیلم نیازی به آن نداشت).
آوریل (دآ کلومبگاشویلی)
یک فیلم جمع و جور، واقعی، خشن و تکاندهنده از گرجستان درباره سقط جنین که به طرز خارقالعادهای به دنیای زنانه شخصیتاش نفوذ میکند که در تقابل با اخلاقیات و باورهای مردانه جهان اطراف او قرار میگیرد؛ با دوربینی ناظر که در وقایع دخالت نمیکند و نمیخواهد آب و تاب صحنه را زیاد کند، با صحنهای در ظاهر خام اما حساب شده و فراموشنشدنی از سقط جنین که تا ابد در ذهن تماشاگرش باقی میماند.
آنورا ( شان بیکر)
برنده نخل طلای جشنواره کن امسال کنکاش غریبی است در احوال یک کارگر جنسی؛ فیلمی تلخ و تکاندهنده که قصد داوری و محکوم کردن شخصیت اصلیاش را ندارد، برعکس میخواهد تصویری انسانی از یک دختر جوان با آمال و آرزوهایش ارائه کند. به یکی معنی شغل او کمکم به حاشیه میرود و درونیات و احوال او اصل میشود؛ جایی که در انتها به یک انفجار فوقالعاده میرسد، با اشکی که در تمام فیلم جاری نشده بود و حالا سرریز میشود.
جوکر ۲: جنون دو نفره ( تاد فیلیپس)
جرأت و جسارت تاد فیلپیس در ساخت این فیلم رشکبرانگیز است؛ جایی که او میدانست فیلمش چه در گیشه و چه در نزد منتقدان با استقبال روبرو نخواهد شد (چرا که اساساً ارتباطی با قسمت قبلی ندارد و به تمامی دنیای دیگری بنا می کد که با انتظارات تماشاگر تطبیق ندارد)، با این حال گام مینهد در خلق دنیایی شخصی که در آن قهرمانش را به زیر میکشد و در فضایی فوقالعاده به تمام انتظارات هالیوود نه میگوید تا فیلمی بسیار تلخ، جسور و دیدنی با ما قسمت کند که کمتر کسی قدرش را میداند.
خاطرات یک حلزون (آدام الیوت)
انیمیشنی برای بزرگسالان که تلخیها و رنجهای زندگی را میکاود و موفق میشود ما را در غم و دردهای یک دختر به نام گریسی و مصیبتهای بیشمار زندگیاش شریک کند، با روایتی بسیار جذاب و حساب شده که از مرگ میآغازد و به زندگی میرسد. فیلم بدون درغلتیدن در مرز شعار، در نهایت به زندگی ایمان میآورد، و مهمتر به سینما و هنر؛ یک فیلم شخصی در ستایش سینما.
امیلیا پرز (ژاک اودیار)
یک فیلم داستانگوی خوش ساخت و جذاب با قصهای متفاوت که ارتباط چندانی با فیلمهای پیشین اودیار ندارد و با جهانی کاملاً متفاوت – و غیر فرانسوی- روایتگر تبهکاری مکزیکی است که برای جان به در بردن، خودش را به یک زن تبدیل میکند؛ این سرآغاز کنکاشی است غیرشعاری درباره مفهوم زن و مرد- و از بین بردن فاصله آن- که در دل داستانی پر تب و تاب پیش میرود و تماشاگر را به دل دنیایی عجیب درباره احساسات درونی یک مرد/زن دعوت میکند.
اتاق بغلی (پدرو آلمودووار)
یکی از دیدنیترین فیلمهای آلمودووار- و متأسفانه از کم قدر دیدهترین آنها- که از ملودرامهای پر سوز و گداز فاصله میگیرد و به شعری درباره مرگ میرسد؛ در فیلمی که به مدیتیشن نزدیک است و در فضایی ضد قصه رویارویی دو زن را با مفهوم مرگ را میکاود و به نتایج جذابی میرسد: جایی که مرگ به ادامه طبیعی زندگی بدل میشود و نه مانعی سر راه آن.
دانه انجیر معابد (محمد رسولاف)
ادامه جهان تند و تیز رسولاف در روایت وقایع اجتماعی/سیاسی ایران که بدون تعارف و بدون تن دادن به محدودیتهای سانسور در ایران، جهان رک و تکاندهندهای از وضعیت امروز ایران تصویر میکند که در آن همزمان- و در راستای جنبش زن، زندگی، آزادی- زنان در آثار او جان میگیرند و یک تنه در برابر مردسالاری مذهبی میایستند تا در نهایت – در سکانسی که آشکارا یادآور تصویر منتشر شده از دست قاسم سلیمانی است- همه تمامیتخواهی، زورگویی و ظلمهای پدر/حکومت را زیر تلی از خاک مدفون میکند.