فیلم «یک مرد و یک زن» (Un homme et une femme) یک عاشقانۀ کلاسیک بر بستری آشنا از فقدان و بازیابی است که زن و مردی را با موقعیتهای مشابه به هم پیوند داده و در ادامه موانع این عشق را نه بیرونی بلکه از بُعد درونی مورد کنکاش قرار میدهد و از این وجه منحصربهفرد میشود.
کلود للوش؛ نویسنده و کارگردان مشهور فرانسوی در طول ششدهه فیلمسازی ملودرامهای عاشقانه متعددی ساخته که موفقترین آنها «یک مرد و یک زن» است. فیلمی که سال ۱۹۶۶ بر اساس فیلمنامهای مشترک با پیر اوترهوفن با همراهی آهنگساز عاشقانههای خاطرهانگیز، فرانسیس لِه (آهنگساز «قصه عشق») ساخته شد.
این فیلم با 4 نامزدی در جوایز اسکار موفق به کسب اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان و بهترین فیلمنامۀ غیراقتباسی شد. همچنین جایزه بهترین بازیگر زن برای آنوک آمه و بهترین فیلم خارجی را از جوایز گلدن گلوب به دست آورد.
همان سال «یک مرد و یک زن» ششمین فیلم پرفروش در فرانسه شد و نخل طلای جشنواره کن را به خود اختصاص داد. به همین واسطۀ امسال هفتادوهشتمین دوره جشنواره کن که ماه می ۲۰۲۵ برگزار می شود، با اختصاص پوستر رسمی خود به دو عکس از فیلم به آن ادای احترام کرده است.
با یادآوری این نکته در بیانیه رسمی کن؛ (ادای احترامی به دو قهرمان لطافت و جذابیت که دیگر در میان ما نیستند. شصت سال پیش، در سال ۱۹۶۵، دو وجود زخمی با بازی آنوک آمه و ژان لویی ترنتینیان با هم آشنا شدند، شیفته یکدیگر شدند، مقاومت کردند و سرانجام زیر دوربین سوزان کلود للوش به چرخش درآمدند. جوایز متعدد این فیلم در برابر این لحظه باشکوه از مهربانی، سادگی و زیبایی رنگ میبازند.)
للوش سال ۱۹۸۶ دنبالهای با حضور آمه و ترنتینیان بر این فیلم ساخت با نام «یک مرد و یک زن؛ ۲۰ سال بعد» که در بخش رقابتی کن حضور داشت. همچنین سال ۲۰۱۹ دنبالهای دیگر به نام «بهترین سالهای یک زندگی» با حضور این دو بازیگر فقید ساخت که در بخش غیر رقابتی کن به نمایش درآمد.
همانطور که اشاره شد؛ فیلم خط داستانی ساده و آشنایی دارد که بر محور آشنایی اتفاقی یک زن و مرد در یک روز یکشنبه در مدرسه فرزندانشان پیش میرود و روشن شدن جرقهای غیرمترقبه که در دیدار بعدی بسط مییابد.
نقطه اشتراک آن گوتیه (آنوک آمه)، منشی صحنه سینما و ژان لویی دوروک (ژان لویی ترنتینیان)؛ راننده مسابقات اتوموبیلرانی که در ملاقات بعدی صمیمیتر میشوند، تک والد بودن آنها و فقدانی است که هر دو بهواسطۀ مرگ همسر/ شریک عاطفی خود تجربه میکنند.
تجربهای که زن را با غمی آشکار به درون فرو برده تا درها را به روی هر رابطه عاطفی جدید ببندد و مرد را با غمی پنهان به اکت بیرونی و حضور پررنگتر در مسابقات رالی واداشته است. فرقی نمیکند فقدان بهواسطۀ مرگ شوهر بدلکار سر صحنه فیلمبرداری باشد یا خودکشی همسر به دلیل استرس روحی ناشی از تصادف شوهر… شمایل فقدان مشابه است، اما بازتاب آن در کاراکتر زن و مرد متفاوت!
هرچند به تعبیر برخی فیلم «یک مرد و یک زن» میتواند به یک ملودرام عاشقانۀ صرف تقلیل یابد، اما واقعیت این است که برخلاف عاشقانههای متداول، مانع دراماتیک بر سر راه شکلگیری تمام و کمال عشق را نه در عوامل بیرونی و انسانیِ آشنا بلکه در درون آنها، کاراکتر زن جستوجو میکند.
به همین واسطه عمق و کیفیتی مییابد که با همافزایی بازی بازیگران، کارگردانی للوش، موسیقی له، رنگ و اتمسفر فیلم و… منحصربهفرد و غیرکلیشهای شده و رنگی متفاوت از ناکامی و سرخوردگی به عشق زن و مردی میزند که خود مادر و پدر هستند و به نوعی بلوغ و قوام فکری- احساسی رسیدهاند که در درک متقابل آنها نمود پیدا میکند.
اوج و فرودها و اعتراف عاشقانۀ فیلم هرچند مسیری آشنا را طی میکند اما للوش توانسته با پرداخت خاستگاه و دغدغهمندی کاراکترها، خوانشی نسبتاً متفاوت از درام داشته باشد. مثل تأثیر بدلکار بودن شوهرِ آن و خاطرات او از پشت صحنه فیلمهایی که منشی صحنه بوده و کارکرد راننده رالی بودن ژان و بازخورد آن در رابطه او با همسرش.
در مورد هر دو نفر آنها، مرگ/ فقدان شریک عاطفی بهواسطۀ اتمسفر شغل و کاری که هنوز هم در آن قرار دارند، رقم خورده که میتواند نوعی ترس و نگرانی از تکرار این تقدیر را تداعی کرده و بار ذهنی آنها را برای شروع یک عشق جدید افزون کند.
همچنانکه فیلمساز فراتر از این تأثیرات ذهنی و درونی زیرپوستی، قرینهپردازی دراماتیک ظریفی با تکیه بر این مؤلفهها کرده است. نمونۀ آن؛ جایی است که کاراکتر آن پس از اعتراف عاشقانه با تلگراف به ژان، همچنان با فکر شوهر مُردهاش، او را ترک کرده و تصمیم میگیرد تنها با قطار به پاریس بازگردد.
در این مقطع کارگردان کاراکتر ژان را که برای شنیدن سخن عشق از زبان آن، مسابقه را ترک کرده و نزد زن آمده، به برونریزی خشمی دراماتیک با تکیه بر روحیه رقابتطلبی در مسابقه واداشته است. او این بار در پیست ذهنی با قطار حامل آن مسابقه میدهد تا در ایستگاه او را در آغوش بکشد و هر دو لحظاتی بدون اندیشه بر موانع ذهنی و عینی، برای عشق درنگ کنند.
مگر نه اینکه عمر عشق کوتاه است و تاریخ انقضا دارد، پس میتوان این آغوش را به وسعت زمانی نامعلوم بسط داد، باشد که کیفیت آن، در آینده مورد ارزیابی قرار بگیرد.
این همان مواجهه به ظاهر ساده اما خطیری است که للوش با فیلم خاطرهانگیز خود و کاراکترهایش کرده، او عشق را به بوته آزمون میگذارد و دو رجوع به این عشاق دارد، ۲۰ سال بعد و ۵۳ سال بعد… حالا این جشنواره کن است که بازنگری در نسخۀ اصیل این عشق را با فلاش بکی ۶۰ ساله به سینمادوستان هدیه میدهد.
مطالب پیشین: