فیلم «پدرخوانده ۲» یا «پدرخوانده: قسمت دوم» از معدود دنبالههای سینمایی است که نه تنها انتظارات برآمده از قسمت اول را پاسخی درخور داد، بلکه توانست از مرزهای محبوبیت آن عبور و دوقطبی تعیینکنندهای بین ستایشگران این دو فیلم ایجاد کند. این پرسش کلاسیک همچنان بعد از ۵۰ سال به قوت خود باقیست: «پدرخوانده» یا «پدرخوانده ۲»؟
پدرخوانده ۲ به فاصله دو سال پس از پدرخوانده ساخته شد؛ در شرایطی که فیلمِ اول محبوبیت و مقبولیتی منحصر به فرد در گیشه، محافل منتقدان و جوایز سینمایی به دست آورده بود. عنوان پرفروشترین فیلم سال ۱۹۷۲ آمریکا، نقدهای مثبت و ستایشگرانه، نامزدی ۱۱ رشته در اسکار و کسب سه جایزه، نامزدی ۷ رشته در گلدن گلوب و کسب ۵ جایزه از مصادیق آن است.
فرانسیس فورد کوپولا سال ۱۹۷۴ با ساخت قسمت دوم این فیلم سترگ، به نوعی خود را به چالش و مبارزهای جسورانه طلبید که حاصل آن ثبت قلهای دیگر در کارنامه فیلمسازی او است. همچنان که تا امروز رقابت داغ بین این دو فیلم برقرار است و «پدرخوانده ۳» یا «پدرخوانده: قسمت سوم» که سال ۱۹۹۰ ساخته شد، هرچند تکمیلکننده این سهگانه شد اما نتوانست موازنه محبوبیت را سهجانبه کند!
پدرخوانده ۲ همچون قسمت اول بر اساس فیلمنامه مشترک ماریا پوزو و کوپولا بر اساس رمانی به قلم پوزو ساخته شده که پرفروشترین رمان سال ۱۹۶۹ بوده است. خط قصه محوری فیلم؛ داستان زندگی خانواده مافیایی کورلئونه را پس از اتفاقات پدرخوانده که در فاصله سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۵۵ روی می داد، دنبال میکند.
اما این فقط یکی از خطوط داستانی فیلم است که به شکل خطی از سال ۱۹۵۸ حضور مایکل کورلئونه (آل پاچینو) را در مقام دونِ جدید خانواده کورلئونه و قرار گرفتن در جایگاه پدرش؛ ویتو کورلئونه سالخورده (مارلون براندو در قسمت اول) دنبال می کند.
خط داستانی دوم که به شکل متقاطع به آن رجوع میشود، یک فلاش بک هوشمندانه و دراماتیک به چگونگی تبدیل شدن ویتو آندولینی ۹ سالهٔ تنها و مطرود از سیسیل به ویتو کورلئونه جوان (رابرت دنیرو) در نیویورک است که امپراتوری مافیایی خود را با فراز و نشیب بنا مینهد و از ۱۹۰۷ تا ۱۹۴۱ را دربرمیگیرد.
مقطع زمانی که با اعلام مایکل مبنی بر ترک کالج و پیوستن به نیروی دریایی آمریکا در سالگرد تولد پدرش و واکنش افراد خانواده به پایان میرسد و با ظرافت پرتره گذشته این کاراکتر را در تقابل با شمایل آیندهاش در خط داستانی دیگر قرار میدهد.
شمایل یک دون مافیا که روزگاری میخواست یک زندگی عادی به عنوان یک مرد/ همسر/ پدر داشته باشد اما ساختار از پیش تعیینشدهٔ قدرت در خانواده کورلئونه – به عنوان نمونهای بزرگنمایی شده از خانوادههای مافیایی – مانعاش شد تا او از خود یا درواقع آنچه میخواست باشد، دور و با تاریکیهای دروناش تنها بماند… این نقطه سقوط منحنی شخصیتی کاراکتری است که با نگاه سرد، چشمان بیحس و چهره سنگی؛ آنگاه که در به روی عشق زندگی اش؛ کی (دایان کیتن) میبندد، به ذهن میسپاریم و با مایکل اولیه تفاوت بسیاری دارد.
سویهٔ دیگری که با کنار هم قرار گرفتن این دو خط قصه و تقارن و آیینهگی کاراکترها و جایگاه نهاد قدرت در خانواده و روابط مافیایی وارد درام شده، عمق و لایهای مضاعف است که با هوشمندی وارد کار شده و همچون نخ تسبیح ارتباط این فیلم را با قسمت قبل و بعد حفظ میکند.
لایهای که پیوندی درونی با قسمت اول برقرار میکند؛ آن هم در جهت بازنمایی دراماتیک مناسبات و روابط تو در تو در ساختار قدرت – مافیای ایتالیا – و ملموس کردن روند تغییر و تحول کاراکترها و تبدیل آنها به نسخهای جدید از خودشان. چه بسا ابتدای امر بعید به نظر برسد اما واقعیت این است که؛ هیچ چیز هیچ وقت از هیچ کس بعید نیست! و این زیرمتن با قسمت سوم نهادینه میشود.
نکته جالب درخصوص چالشی که کوپولا با ساخت قسمت دوم گام به آن نهاده و سربلند و رستگار بیرون آمده؛ بازخورد کاراکتر ویتو آندولینی/ کورلئونه در دو فیلم با حضور دو بازیگر از نسلهای مختلف است که زمان حضور در این نقش، دو موقعیت متفاوت داشتند.
براندو با عبور از دوران اوج و درخششهای خیرهکنندهاش، گویی رو به افول و حرکت در مسیری یکنواخت و بدون اوج و فرود بود. اما حضور در نقش ویتو کورلئونه سالخورده او را دوباره به همان جایگاه اسطوره ای بازگرداند و یادآور قلههای صعود کرده در جوانیاش شد که دومین اسکار بازیگری را برایش به ارمغان آورد.
حضور دنیروی تازهکار در نقش جوانی ویتو در قسمت دوم ریسک بزرگی بخصوص بعد از درخشش خیرهکننده براندو در قسمت اول بود. اما کوپولا چالش تمام عیار خود را به این نقطه حساس گره زد و با انتخاب او یک بار دیگر بر تشخیص و هوشمندی اش که منجر به انتخاب پاچینوی جوان در نقش مایکل پدرخوانده (علیرغم مخالفت همگان) شده بود، صحه گذاشت و نتیجه کار به همان درخشندگی بود.
درست است که بسیاری دوئل بازیگری پاچینو و دنیرو را نقطه عطف پدرخوانده ۲ میدانند که در دهههای بعد و فیلمهای دیگر تلاش برای بازنمایی مواجهه این دو غول بازیگری شد. اما واقعیت این است که دوئل اصلی و ناپیدای فیلم؛ بین یک بازیگر غایب و حاضر در جریان بوده و با کنار هم قرار گرفتن کاراکتر بازآفرینی شده توسط آنها، شمایل ویتو کورلئونه این چنین جاودان بر پیشانی تاریخ سینما ثبت شده است: مارلون براندو و رابرت دنیرو.
نقشی که به فاصله دو سال بعد برای دنیرو هم اسکار نقش مکمل را به همراه داشت و آغازی بود برای نقاط اوج کارنامه بازیگری او. دنیرو و پاچینو بازیگران باهوش و قدردانی بودند که از این موقعیت طلایی به بهترین نحو ممکن بهره بردند و تا امروز همچنان از تأثیر این شاهنقشها در آینده حرفهای خود یاد میکنند.
پدرخوانده ۲ در نقطه تلاقی سه قتل/ مرگ برنامهریزی توسط مایکل کورلئونه به پایان میرسد؛ هیمن راث (لی استراسبرگ)، فرانکی پنتانگلی (مایکل وی گازو) و فردو کورلئونه (جان کازال). درحالیکه برادر مایکل در قایق ماهیگیری این مناجات را ادا میکند:
مریم مقدس تو را سپاس میگویم؛ به من برکت بده. رحمت خداوند بر تو باد و رحمت بر طفلی که در شکم داشتی. ای مریم مقدس نزد خدا شفاعت گناهان ما را بکن…
صدای شلیک گلوله و نمایی از مایکل کورلئونه که گویی فیلمساز برای آشفتگیهای درونیاش که راه به چشم، نگاه، زبان، چهره و چه بسا قلباش نمییابد، طلب آمرزش و رستگاری میکند.