گالری تیت بریتانیا نمایشگاه تازهاش را به آثار ادوارد بورا (Edward Burra) از نقاشان برجسته قرن بیستم بریتانیا اختصاص داده است، نمایشگاهی با حدود هشتاد اثر او که بر اساس تاریخ مرتب شدهاند؛ از اولین آثارش پس از فارغالتحصیلی از رویال آکادمی تا آخرین تابلوهای او که منظرههایی هستند از طبیعت – و پیشتر کمتر به نمایش گذاشته شدهاند- و در نهایت یک مرور جامع از هنرمندی که شهرتش چندان عالمگیر نیست (مدیر هنری این نمایشگاه به طرز کنایهآمیزی او را«یکی از ناشناختههای معروف هنر مدرن بریتانیا» نامید) اما ویژگیهای شخصی غریبی دارد که او را برجسته میکند و متمایز.
بورا از کودکی با بیماری درگیر بود و تقریباً در تمام طول زندگیاش درد میکشید اما او این درد را با هنر درمان میکرد و چه تسکینی بهتر از نقاشی (خودش میگفت: «نقاشی نوعی مخدر است»)؛ هنرمندی که تن به شکلهای معمول مکاتب نقاشی نداد و عناصر بصری خاص خودش را خلق کرد و به زبان ویژهای رسید.
او که در جوانی به طور دائم در سفر بود، تمام دورههای زندگی و مکانهای مختلفی را که در آنها به سر برده بود- از پاریس تا جنوب فرانسه، از آمریکا تا مکزیک- بر روی بوم نقاشی کرد و ویژگیهای محلی و تاریخی هر زمان و مکانی را در دورههای مختلف کاریاش بازتاب داد.
زمانی که در جوانی- در دهه بیست- در فرانسه بود و زندگی شبانه پاریس را تجربه میکرد، نقاشیهای شبه سوررئالاش کافهها و کلوبهای شبانه پاریس را بازتاب میداد، از جمله رقصندگان برهنه و فضای ماکابری که رنگ و نور پاریس را به شکل دیگری تصویر میکرد. زمانی که او به مردم کافههای پاریس توجه نشان داد، آدمهای حاشیهای شهر برایش جذابتر بودند تا بورژواهایی که در کافههای گرانقیمت مینشستند. آثار او در این دوره بیشتر به همجنسگراها، کارگران جنسی و آدمهای خلافکار میپرداخت تا زندگی جذاب پاریسیهای متمول. از این رو با نقاش متفاوتی سر و کار داریم که درد جسمیاش را با درد و رنج سوژههایش ادغام میکند و به نتایج جذابی میرسد.

زمانی که دراوایل دهه سی به آمریکا رفت، هارلم- محله سیاهپوستان- برایش از همه چیز جذابتر بود و مجموعه تابلوهای او در این دوره غالباً به تصویر کردن مردم سیاهپوست اختصاص داشت و کافههای موسیقی جاز نقش مهمی در آثارش ایفا کرد. تصویر کردن آدمهای فراموش شده در محیطهای حاشیهای کماکان اولویت اول او بود که به آثار مکزیکیاش هم رسید.
در نیمه دوم دهه سی زمانی که جنگهای داخلی اسپانیا درگرفت و به مهمترین خبر روز در اروپا بدل شد، بورا به آن توجه ویژهای نشان داد. از طنز نهفته در آثار قبلیاش فاصله گرفت و نقاشیهایش به بازتابی از سبعیت و خشونت جنگ بدل شد که در شکلی متفاوت و نامتعارف جنگ را تصویر میکرد. این جنگ او را با جنگ بزرگتری درگیر کرد: جنگ دوم جهانی. این بار هم بورا به راوی جنگ بدل شد و تابلوهای او پر شد از سربازان ماسکداری که به شکلی سوررئال فضای آثار قبلی او را با دهشت جنگ میآمیختند.
در کنار همه اینها عشق او به طراحی صحنه و لباس باله، اپرا و تئاتر در همه عمر مفیدش ادامه داشت و او طراحی اجراهای بسیاری را بر عهده گرفت. یک اتاق از این نمایشگاه به عکسهای این اجراها و نقاشیهای او از لباسها و فضای اجراها اختصاص دارد که جلوه دیگری از استعداد او را به رخ میکشد.
بیبیسی در سال ۲۰۱۱ مستندی به نام «من هرگز چیزی را به کسی نمیگویم؛ زندگی و هنر ادوارد بورا» پخش کرد که زندگی و آثار او را در دورههای مختلف به تصویر میکشید و سعی داشت نام این نقاش نهچندان قدر دیده را بار دیگر بر سر زبانها بیندازد.