نمایشنامهی «زیرکی» نوشته مارگارت ادسن، لحظات پایانی از یک زندگی است. تلاش و تقلایی برای زندگی و آمادگی برای روبهرو شدن با مرگ. لحظهای که بیشباهت با برزخ نیست. برزخی از تنهایی یک انسان که در آن لحظات پایانی، هیچ چیزی را با خود به همراه ندارد، به جز واژهها!
این نمایشنامه، آخرین ساعات از زندگی دکتر ویوین بیرینگ، استاد ادبیات انگلیسی را روایت میکند که بر اثر سرطان تخمدان در حال مرگ است. سرطانی که دیر تشخیص داده شده و در آخرین مرحله از شدت خود است. به همین علت دکتر هاروی کلکیان، پزشک معالج دکتر ویوین، درمانی بسیار تهاجمی و سخت را برای او تجویز میکند. جیسن، دکتری که مسئول بررسی روند درمانی او همراه دکتر کلکیان است، از شاگردانش بوده است. در واقع ویوین خود را در اختیار آنها قرار میدهد تا پیشرفتهترین و سختترین درمان تهاجمی را بر روی او آزمایش کنند. او همچنان در این لحظهی حساس، تحقیقات را در اولویت قرارمیدهد، همانگونه که خود نیز تمام زندگیاش را وقف پژوهش کرده است.
در طول نمایشنامه، ویوین از طریق پیچیدگیهای زبان انگلیسی، بهویژه استفاده از زیرکی و ذکاوت در شعر متافیزیکی جان دان (شاعر سدهی هفده که ویوین تمام عمر تحقیقاتی خود را به او اختصاص داده است) به زندگی خود فکر میکند. در طول نمایشنامه، او سونات مقدس دهم دان، “ای مرگ، مغرور مباش” را میخواند، در حالی که به وضعیت خود فکر میکند. او به عنوان یک استاد، شهرتی در روشهای تدریس سختگیرانه دارد. او تنها زندگی کرده، ازدواج نکرده و فرزندی ندارد، والدینش فوت کردهاند و هیچ مخاطب اورژانسی ندارد. ویوین در طول درمانش در نمایشنامه، گذشتهی خود را به یاد میآورد و در لحظاتی افرادی نظیر پدرش و استادش ای. ام. اشفورد و لحظاتی از کلاسهای درسش را را به صحنه فرا میخواند؛.همچنین ویوین رفته رفته حالش بدتر میشود و از طریق پرستارش سوزی، از گزینهی”عدم احیا ” (DNR)باخبر میشود و آن را در وضعیت پروندهی خود فعال میکند. دکتر اشفورد درحالیکه ویوین خیلی هشیار نیست به دیدنش میآید. ویوین با دیدن او گریه میکند، ترسیده و بسیار ناخوش است. دکتر اشفورد به ویوین پیشنهاد خواندن سوناتی از جان دان میدهد. اما با دیدن وضعیت او تصمیم میگیرد داستانی از کتاب کودکانهای که برای نتیجهاش خریدهاست را برای ویوین بخواند و برود. دکتر جیسون در یک بازدید معمول، متوجه میشود که ویوین نفس نمیکشد و نبض ندارد. او بلافاصله گروه احیا را فرامیخواند و عملیات احیا را شروع میکنند، اما پرستار ویوین او را از عدم احیا باخبر میکند و آنها را متوقف میسازد. نمایشنامه با پایین آمدن ویوین از تخت، برهنه شدنش و قدم برداشتن به سوی نوری در عمق صحنه به پایان میرسد.
نمایشنامهی «زیرکی» در فرم بسیار نوآورانه و همچون نام خود زیرکانه عمل میکند. از ابتدای ورود شخصیت ویوین به صحنه و قرارداد صحبت با مخاطب، میدانیم که با چه متنی روبرو هستیم. روبرو شدن با ساعات پایانی زندگی یک استاد ادبیات که سرطانی بسیار پیشرفته دارد. در ادامه به تعویض صحنهها که با خطوط افقی در متن مشخص شدهاند، برمیخوریم و همچنین خطوط عمودی که دیالوگ همزمان کاراکترها را از یکدیگر جدا میسازد. شاید در ابتدا این موضوع به ذهن خطور کند که این پیشنهادات صحنه، دخالت در امر کارگردانیست، اما ادسن به خوبی در فرم روایی خود، خواننده را قانع میکند که این فرم ضرورت دراماتیک متن اوست. شخصیت ویوین، تنهاست و در حال مالیخولیایی تحت تاثیر داروها، افرادی از گذشته را مدام بر صحنه احضار میکند. همچنین به دلیل تک پردهای بودن نمایشنامه و قرارداد فاصلهگذاری، تغییر صحنهها بدون هیچ خاموشی رخ میدهد و کاربرد خطوط افقی را قابل دفاع میکند. در لحظاتی که دکترها شرح وضعیت بیماری را میخوانند، با جداکردن ذهنیت ویوین با خط عمودی، همزمان میشود فهمید که او به چه چیزی در این لحظه فکر میکند. این امر انگار پیشنهادی جدید و نوآورانه برای جایگزینی کنارهگویی در سنت کلاسیک نمایشنامهنویسی است. همچنین بهنظر میرسد این فرم در روایت، برای روبرو شدن هرچه عریانتر با زندگی و تنهایی ویوین طراحی شده است. انگار که ویوین تنها مخاطبش تماشاگراناند و میخواهد در آخرین لحظات زندگیاش، تلاش کند تا آنها را با برشهایی از زندگی و شخصیت واقعی خود آشنا کند. ویوین در تمام نمایشنامه، در لحظاتی که با مخاطب صحبت میکند نیز در تلاش برای محقق شدن این امر است. تنهایی کاراکتر، او را در مقابل تماشاگرانی قرار میدهد که حالا در حال تماشای چند ساعت پایانی عمرش هستند. ویوین به مقاومت و سرسختی معروف است و حتی در درمان سخت و تهاجمی هم تا آخرین لحظه دوام میآورد اما هنگام در معرض دید قرارگرفتن، هیچ مقاومتی نمیکند. انگار که برای چشم در چشم مرگ خیره نگاه کردن نیز، نیاز به دیده شدن دارد تا در تنهایی از دست نرود.
مارگارت “مگی” ادسون (متولد ۴ ژوئیه ۱۹۶۱) نویسندهی آمریکاییِ نمایشنامهی «زیرکی» برای نگارش آن در سال ۱۹۹۹، جایزهی پولیتزر را دریافت کرده است. یکی از ویژگیهای این نمایشنامه این است که نویسنده هیچ نمایشنامه دیگری ننوشته و خود را تنها یک معلم مدرسه میداند. ادسون، پیشنویسهای نمایشنامه را در تابستان سال ۱۹۹۱ تمام کرده و پاییز همان سال برای تحصیلات تکمیلی زبان انگلیسی ثبت نام کرد. از همان زمان نیز به صورت داوطلبانه وارد فضای معلمی شدهاست. ادسون، متن نمایشنامهی «زیرکی» را به شصت تئاتر در سراسر کشور فرستاد و در نهایت در سال ۱۹۹۵ توسط رپرتوار ساحل جنوبی (SCR) در کاستامسای کالیفرنیا پذیرفته شد. تیم هنری رپرتوار ساحل جنوبی با ادسون همکاری کردند تا نمایشنامه دو پردهای او را به یک پرده تبدیل کنند و نسخه بازبینی شده در سال ۱۹۹۵ در SCR تولید شد.
ادسون برای این نمایشنامه که در ابتدا به سختی پذیرفته شد، جوایزی مانند جایزۀ حلقۀ منتقدان درام لسآنجلس در سال ۱۹۹۵، جایزه حلقه منتقدان کنتیکت، جوایز نمایشنامهنویسی جان گاسنر و جورج اوپنهایمر را کسب کرد. این نمایشنامه همچنین نامزد دریافت جایزه تونی درسال ۲۰۱۲ بوده است. از طرفی HBO حقوق فیلم این نمایشنامه را به دست آورد و مایک نیکولز را برای کارگردانی و اما تامپسون را برای بازی در آن استخدام کرد. این فیلم در سال ۲۰۰۱ برندۀ جایزه امی شد.