«تاسیان» نام سریالی بیست و دو قسمتی است که تا کنون ۱۲ قسمت از آن از شبکهی خانگی فیلیمو پخش شده است. این سریال دومین مجموعه سریال از یک سهگانه به نویسندگی و کارگردانی تینا پاکروان و تهیه کنندگی همسر او علی اسدزاده بعد از سریال محبوب و پرطرفدار «خاتون» است. قرار است این سهگانه با سریالی به نام «ماهدخت» تکمیل شود.
سریال تاسیان نیز همچون سریال خاتون توجه بسیاری از مخاطبین را جلب کرده است. به طوری که اگر کلمه تاسیان را در شبکههای اجتماعی جستجو کنیم، صدها و صدها اظهارنظر و کامنت در مورد آن میبینیم. استقابل بینندگان از این سریال مرا کنجکاو کرد که به سراغ نظرات آنها در شبکههای مجازی بروم. یکی از بیشترین نظرها از طرف مخاطبین عادی سریال بین درمورد سریال تاسیان، اظهار نظر در مورد میزان رفاه و شادی مردم معمولی در زمان قبل از انقلاب است. سریال تاسیان در سال ۱۳۵۶ و در آغاز بالا گرفتن اعتراضات به سیاستهای حکومت شاه، اتفاق میافتد. درامی عاشقانه بین خسرو (امیر) کارگر یک چاپخانه که جوانی کتابخوان و عشق سینماست و شیرین، دختر یک کارخانهدار پولدار و مرفه که در ضمن دانشجوی معماری است و کمیک استریپ هم میکشد. اگر گذاشتن نام شیرین و خسرو که برگرفته از منظومهای به همین نام از نظامی گنجوی است، باسمهای و گل درشت است اما شاید لایهی زیرین آن شهامت زن داستان باشد. شیرین نیز مانند شیرین منظومهی نظامی دختری شجاع و مستقل بوده و البته شهزادهای از ارمنستان و خسرو عکس خسروی فقیر سریال، پادشاهی از ایران زمین.

امیر برای رسیدن به شیرین از سعید دوست ساواکی خود میخواهد که او را به عضویت ساواک درآورد تا شاید راهی برای این وصال پیدا کند. او خود را به شیرین خسرو معرفی میکند. اگرچه که حضور خسرو در ساواک، او را به شیرین نزدیک میکند، اما باعث خودکشی شوهرعمه و زندانی شدن پدر شیرین میشود. در این میان تیسماری هم هست که پسرش شهرام نیز عاشق شیرین شده و میخواهد با او ازدواج کند.
سریال قرار است داستانی ملودرام را از ورای اتفاقات انقلاب ۵۷ پیش ببرد. مثلث عاشقانهای که با وجود بازیهای روان و سمپاتیک بازیگران جوان مطرح سینمای این روزهای ایران، مخصوصا بازیهای صار ابر، هوتن شکیبا و نازنین بیاتی، توانسته جذاب باشد و مخاطب را همراه کند. کاستیهایی هم در روایت خود دارد که بیشتر مشکلات فیلمنامهایست. اما مبنای این مطلب فضاسازی و شخصیت سازی سریال است که داغ دل بسیاری از مخاطبین را تازه کرده و مدام آن روزها را با روزهای بعد از انقلاب مقایسه میکنند. تینا پاکروان پیش از این با سریال خاتون نشان داده بود که بلد است چطور فضاهای دورانهای مختلف تاریخ ایران را بازسازی کند که قابل باور باشد و مصنوعی و دروغ به نظر نیاد. در سریال تاسیان نیز ساختن فضاهای متفاوت شهری در زمان قبل از انقلاب، خیلی نزدیک به واقعیت است. اگرچه انقدر عکس و ویدئو از آن زمان موجود است که شاید خیلی کار دشواری به نظر نیاید. اما آثار ساخته شده در این ۴۶ سال نشان داده که فضای ایران قبل از انقلاب در فیلمها و سریالهای تلویزیونی ایرانی، به غایت مصنوعی و دست کاری شده به نفع تفکر حاکم بر آن آثار بعد از گذران مراحل ارشاد و مجوز بوده. در سریال تاسیان اما فضاها و طراحی صحنه در راستای وفاداری به واقعیت مانده و تحت تاثیر ایدئولوژی برگرفته از حاکمیت اسلامی نیست. به عنوان مثال خانهی جمشید نجات، کارخانهدار مرفه داستان، فضایی گرم و شاد دارد. با دکوراسیونی که اگرچه متعلق به یک خانهی اعیانی است اما در آن اغراق نشده و قرار نیست چون خانهی یک ثروتمند قبل از انقلاب است، پر از دروغ و تقلب باشد. یا اتاق خسرو که در چاپخانه است، اتاقی باصفا، مرتب و معمولی است و قرار نیست با چیدمان صحنه، فقر و فلاکتی مضاعف را به مخاطب حقنه کند که واقعی نیست. این واقعی بودن در مورد خانهی هما و مریم، عمه و دختر عمه شیرین هم صدق میکند و همچنین در مورد فضای کارخانه و یا حتی دانشگاه تهران.

یکی دیگر از عناصر مهم و حیاتی در این سریال طراحی لباس آن است. بر خلاف بسیاری از سریالهای و فیلمهای تاریخی در ایران، طراحی لباس در این سریال در عین خلاقانه بودن، باورپذیر است. لباسهای شیرین برای دانشگاه و مهمانیها، سر کار و در خانه، پر از رنگ و متناسب با مد آن سالها، برای طبقهی مرفه است. همچنین پوشش هما و مریم و هوشنگ و منوچهر. در مورد خسرو و سعید هم طراحی لباس متناسب با زمان خود و به دور از اغراقهای بی مورد است. طراحی گریم هم به کمک باورپذیر بودن آدمها و فضاها آمده. موهای پف دار آقایان که تا پایین گوشها آمده و ترفند گذاشتن کلاه گیس برای اینکه بتوان تا حد زیادی مد موی خانمها را در آن دوران نشان داد. انتخاب مناسب گلاهگیسها نسبت به چهره و صورت شخصیتهای زن نیز مزید بر این علت شده که نه تنها باورشان کنیم بلکه آنها را به خودمان نزدیک احساس کرده و دوستشان داشته باشیم. این واقعی بودن فضاهای مهمانی، رستوران، داخل خانهها و فضاهای عمومی، همچنین فضای دلپذیری از زمان قبل از انقلاب ساخته است. مخصوصا حضور آزادانهی زنان و مردان کنار هم با هر نوع پوششی، حتی با حجاب برای زنان و یا ریش برای مردان، در محیط دانشگاه، کارخانه و یا خیابان، برای مخاطبین یادآور آزادیهای اجتماعی و فردی در زمان محمدرضا شاه پهلوی است. شیرین عاشق رنگ آبی است و لباسهایی با این رنگ در دانشگاه و خیابان نیپوشد. لباسهایی که میتواند پیراهن، کت و دامن و یا بلوز و شلوار باشد. مردان نیز میتوانند با خیال راحت هر آنچه که میخواهند بپوشند. شلوار پاچه گشاد یا تنگ، بلوز آستین کوتاه یا یقهی باز و یا اورکت سربازی. یکی دیگر از جلوههای تاثیرگذار طراحی گریم و لباس سریال، ساختن شخصیتهای معروف، نزدیک به خودشان است. از بهرام بیضایی تا احمدرضا احمدی، از شهرام شبپره تا مسعود کیمیایی.
در قسمتهای اول سریال، شاهد مهمانی تولد شیرین هستیم. جایی که یک گروه موسیقی، شبیه گروه موسیقی «بلک کتس» مینوازد و میخواند و پسرها و دخترها از جمله مریم با بازی نازنین بیاتی میرقصند. در بیشتر قسمتها خسرو و سعید یا در چاپخانه مشغول مشروب خوردند و یا در یک اغذیه فروشی ارمنی. مریم که دانشجوی رشته ادبیات است، کتابی برای کودکان نوشته که شیرین آن را تصویر سازی کرده است. این نشان از نوعی آزادی انتشار عقاید فردی است، البته تا زمانی که ربطی به عقاید مارکسیستی نداشته باشد. اینها همه باعث شده که مخاطب زمان حال خود را با زمان شیرین و مریم و خسرو و سعید مقایسه کند و حسرت بخورد.

دیگر المانی که این سریال برای برخی جذاب کرده اما باعث انتقاد برخی دیگر مخصوصا مخاطبین با گرایش فکری چپ و یا اسلامی شده، نشان دادن افراد ثروتمند است که اتفاقا دلشان برای وطن شان تند و سرخ میتپد. چیزی که کمتر در فیلمها و سریالها دیدهایم. معمولا پولدارهای قبل از انقلاب، مردمانی بودند که خون فقرا در شیشه میکردند و برای مردم و وطنشان دلسوزی نداشتند. تفکری که باعث شد اموال اکثر آنان مصادره و خودشان یا بازداشت و یا فراری شوند. چه بسیار کارآفرینانی که حتی بدون داشتن ثروت خانوادگی، در رشد اقتصادی و صنعتی ایران نقش داستند اما انقلاب آنها را بلعید. جمشید نجات، جوانی بوده که با کارگری به این موقعیت رسیده و اتفاقا نه تنها آدم بدی نیست که خیلی هم به فکر کارگران کارخانهاش و به فکر سازندگی کشورش است و دل خوشی از گروههای سیاسی درگیر اعتراضات ندارد. چرا که فکر میکند جامعه در حال رشد و شکوفایی است و این اعتراضات به این روند رو به جلوی کشور لطمه میزند. شوهر خواهرش منوجهر اما یک چپ مبارز است که وقتی دستش رو میشود، خائن به وطن نامیده میشود و خودش را با یک تیر در مغز، خلاص میکند. سعید که عضو ساواک است هم، دوستی با معرفت است که هوای پدر و برادر فعال اسلامگرای امیر-خسرو را دارد و برای رسیدن او به شیرین از هیچ کمکی فروگذار نکرده. رئیسش در ساواک هم آنقدرها که میگویند خبیث و خشن نیست. خود امیر-خسرو هم که عضو ساواک شده، دلی دارد به اندازهی دریا و ماهی سیاه کوچولوی صمد بهرنگی را از بر است. کتاب میخواند. باسواد است، دیالوگ فیلمهای گنج قارون، قیصر و گوزنها را عین خودشان میگوید و دل خوشی از مبارزات برادر و پدرش ندارد. با پدرش زاویه دارد. چون آنها مذهبی هستند و او عرق خور. دو شخصیت بلاتکلیف نیز در سریال هستند. دکتر رجب زاده، استاد دانشگاه با بازی مهران مدیری که یکی از بدترین نقش آفرینی هایش را ارائه داده و یکی خانم هوری خیاط که سرانجام در قسمت دوازدهم از نقش مرموزش بیرون میآید و معلوم میشود پانزده سالی هست که به صورت پنهانی همسر جمشید نجات شده.
تا اینجای سریال، شخصیت پردازی، فضاسازی، روایت و هر آنچه که تاسیان را میسازد، سرشار است از فرصتهای از دست رفته، حسرتهای به گل نشسته و بغضهای در گلو فرو خورده. ترسیم سرزمینی که زمانی میتوانست حتی برای یک کارگر چاپخانه، شادی، امنیت و احساس خوشبختی به ارمغان آورد. باید دید که تا پایان سریال، چقدر این مفاهیم و تصاویر دلچسب از زندگی در قبل از انقلاب، جای خود باقی میمانند و یا گرفتن مجوز از ساترا بر تمام اینها میچربد. مخصوصا در مورد این سریال که پیش این بارها مورد عتاب ساترا بوده و دو بار نیز توقیف شده است.