در پاییز سال ۱۴۰۳ نمایش «جنزدگان» نوشتهی هنریک ایبسن، به کارگردانی و دراماتورژی سعید کریمی، در سالن اصلی تالار مولوی به روی صحنه رفته است. سعید کریمی و گروه تئاتری «ما» پیش از این سابقهی اجرای نمایشنامهی «جان گابریل بورکمان» از هنریک ایبسن را نیز در کارنامهی خود دارند.
در ابتدا میتوان به این نکته اشاره کرد که ایدهی کارگردانی در اجرای نمایش «جنزدگان» در روایت، کاملا وفادار به متن نمایشنامه است و تنها در وجوه اجرایی و صحنهپردازی است که شاخصههای دراماتورژیک این نمایش نمایان میشود. اجرای نمایش «جنزدگان»، از کیفیات اجرایی نسبتا خوبی برخوردار است. طراحی لباس، گریم، صحنه، نور و موسیقی از آن دست ویژگیهای مهم اجرای این نمایش به حساب میآیند. تسخیرشدگی شخصیتهای ایبسن که همواره رازهایی در گذشته دارند، مسئلهی وراثت، روابط انسان مدرن شده و شهرنشین و تاثیر مسیحیت در جامعهی عصر ایبسن از درونمایههایی است که این نمایش به خوبی و با استفاده از توانایی بازیگران و ایدههای کارگردان و طراحان صحنه به آن پرداخته است.
نمایش «جنزدگان» دربارهی خانوادهی آلوینگ است. پدر خانواده که سرهنگ خوشنام و درباری بوده، مردهاست. پسرش اُزوالد پس از سالها دوری اجباری از خانه، از فرانسه بازگشته و با بازگشت او و تصمیمات مادر خانواده -برای نگهداشتن پسرش نزد خود، حالا که پدر مرده است- رازهای سربهمهری برملا میشود. نمایش درحالی شروع میشود که خانم آلوینگ پرورشگاهی به نام همسرش و با کمک کشیش ماندرش احداث کرده و به زودی روز افتتاحیهی آن فرا میرسد. کشیش ماندرش برای انجام امور کاری و بیمه پرورشگاه نزد خانم آلوینگ آمده است و از طرفی میخواهد رِگینه، خدمتکار خانه را راضی کند تا نزد پدرش انگستران نجار بازگردد. در طول نمایش، از عشق خانم آلوینگ به کشیش در جوانی و عیاشی سرهنگ آلوینگ بزرگ، پرده برداشته میشود. خانم آلوینگ که بار زیادی در این سالها به دوش کشیده چندباری از تسخیرشدگی خانهاش و حضور جنها با کشیش سخن میگوید. اُزوالد از همه جا بیخبر به رِگینه خدمتکار خانه نیز دلباخته است و او را منبع الهام جدید خود برای دوباره نقاشیکردن مییابد اما در پایان همهی رازها برملا میشود. رگینه دختر سرهنگ و خدمتکار قدیمی خانه است. اُزوالد با بیماری ارثی فلج مغزی که از پدر عیاشاش به او رسیده، دست و پنجه نرم میکند و کشیش باعث آتشسوزی پرورشگاه -که بیمه نیست- میشود. رگینه نیز با پدرخواندهاش به شهر میرود.
نمایش «جنزدگان» با طراحی و دراماتورژی تازه، در نهایت وفاداری به محتوای نمایشنامه، در اجرا متفاوت عمل میکند. بهجای صحنهپردازی موجود در متن نمایشی، از خانهی آلوینگ -در نمایشنامه، یک خانهی بزرگ اشرافی است- از صحنهای تقریبا خالی استفاده شده است که به جز یک میز و یک استند کتاب چیز دیگری در آن قرار ندارد و تمام انتهای صحنه با لتهای بزرگ و سفید پر شده است. در واقع به نظر میرسد تا حد زیادی با خانهای خالی از اشیاء روبهرو هستیم. اجرای این نمایش همچنان با تکیه به رئالیسم آثار هنریک ایبسن در محتوا و با تاکید بر جهانبینی و فضاسازی ناتورالیستی و موروثی ایبسن از فرمها و ایدههای بدیعی بهره برده است. نمایش با اجرای سایهبازی گروهی از بازیگران -موسوم به گروه فرم- از پشت پردهای سفید شروع میشود، که یادآور حضور جنها و افتادن سایهی گذشتهی سیاه و دردناک خانوادهی آلوینگ در لحظهی اکنون نمایش است.
در فرآیند این سایهبازی با هماهنگی بازیگران و موسیقی به مدت ده دقیقه، خلقت آدم و حوا، گناه نخستین انسان، طرد شدن شیطان از درگاه الهی و داستانهایی از کتاب مقدس به نمایش درمیآید و در انتها این فرآیند نمایشی به هبوط انسان مدرن امروز ختم میشود. بازسازی این تصاویر به نوعی نمایان کنندهی بار تاریخی است -به روایت مسیحی- که بر روی انسان شهرنشین مورد نظر آثار هنریک ایبسن قرار گرفته و این انسان مجبور به تحمل آن است. در ادامه نمایش و در تمام لحظاتی که قرار بر این است تا اطلاعاتی مانند تجاوز سرهنگ به خدمتکار خانه، رابطهی پنهانی اُزوالد و رگینه و غیره… به تماشاگر داده شود، همهچیز با این تکنیک سایه نشان داده میشود و با استفاده از این تکنیک است که رازهای برملا نشده به آشوبهای درونی شخصیتهای این نمایش دامن میزنند.
خانم آلوینگ که در نمایشنامۀ اصلی تنها دوبار از ارواح و جنها سخن میگوید، در این اجرا با اشاره به این نکته که اعتقادات مسیحی او کمرنگ گشته است، بر ارتباط بیشتر او با جنها تاکید میشود. این موضوع نیز با استفاده از تکنیک سایهها و فضاسازی غریب تشدید میشود. در طول اجرای این نمایش، سایههای پشت پرده وارد جهان رئالیستی خانه میشوند و وجوهی اکسپرسیونیستی و مالیخولیایی به اثر اضافه میکنند که در القای ایدهی نهیلیستی مستتر در نمایشنامۀ ایبسن تاکید میورزد و گویی زندگی تنها با حضور درمیان مردگان، سودمند و آرامشبخش خواهد بود و حضور فیزیکی در جهان فعلی پوچ و بیهوده است. در لحظهای از اجرای این نمایش، لتهای سفید انتهای صحنه کنار میروند و روح سرهنگ به همراه لشکری از اجنه به روی صحنه میآیند و به خانم آلوینگ میگویند که با آنها برود و یا در پایان نمایش نیز که اُزوالد پس از رفتن رگینه و گفتن بیماریاش به مادر، حال بسیار وخیم دارد، از مادر میخواهد که او را با مورفینهایی که آماده کرده، از زندگی راحت کند. در هنگامی که خانم آلوینگ که سالها تلاشش برای رازداری و حفظ همهچیز زندگیاش را بیهوده مییابد، ناگهان لتها کنار میروند و اجنهها وارد میشوند و اُزوالد را روی تختی قرار میدهند و همه بالای سر او جمع میشوند، بازیگر نقش شیطان با خنجری بالای سر او قرار میگیرد اما سه اجراگر دیگر با چراغ قوه به صحنه میآیند و گویی میخواهند که خنجر به دست خانم آلوینگ برسانند و مرگ را بهترین راه برای مقابله با زندگی برای او تجسم کنند و سپس در لحظهی آخر نمایش، چراغقوهها به سمت تماشاگران روشن میشود و اجرا با سئوالی بزرگ و بیجواب در ارتباط با ارزش زیستن در ذهن مخاطب به پایان میرسد.
در انتها میتوان گفت خالقان اجرای نمایش «جنزدگان» با نگاه عمیق به محتوای آثار ایبسن و با فراخواندن روح تاریخی مسیحیت و این گذارهی اخلاقی-مسیحی یعنی آنکه گناه پدران همواره برگردن فرزندانشان است، درغالب فرمها و حرکت سایهها، گریمهای اغراق شده و اکسپرسیونیستی توانستهاند شناخت مخاطب از آثار ایبسن را ارتقاء بخشند.