فیلم «همه چیز درباره ایو» (All About Eve) یک درام آسیبشناسانه از روابط و مناسبات بیمار حاکم بر مسیر شهرت است که انسان و جاهطلبیهایش را به چالش کشیده و اخلاق را بهعنوان خصلتی گمشده مورد بازشناسایی قرار میدهد. دغدغهای که بعد از هفتدهه همچنان مطرح و منشأ پیچیدگیهای روابط انسان امروز است.
جوزف منکیه ویچ، نویسنده، کارگردان و تهیهکننده آمریکایی در طول پنجدهه فیلمسازی هرچند بدل به سینماگری مؤلف نشد، اما نقاط عطف درخشانی در کارنامۀ خود و تاریخ سینما ثبت کرد که هنوز هم قابل ارجاع است.
کسب چهار جایزۀ اسکار مهم به فاصلۀ یک سال برای بهترین فیلمنامه و بهترین کارگردانی فیلمهای «نامه به سه همسر» و «همه چیز درباره ایو» از آن جمله است. درخششی که با «همه چیز درباره ایو» در گلدن گلوب، جوایز بفتا، جشنواره کن و… ادامه یافت و مُهر تأییدی زد بر اهمیت جایگاه فیلم در زمان خود.
«همه چیز درباره ایو» سال ۱۹۵۰ بر اساس داستان کوتاه «خِرَد ایو» از ماری اور براساس فیلمنامه مشترک منکیه ویچ و اور ساخته شد. فیلمی که با چهارده نامزدی در جوایز اسکار، رکورددار نامزدی همزمان چهار بازیگر زن شد. در نهایت شش اسکار مهم از جمله بهترین بازیگر مکمل مرد، بهترین صداگذاری، بهترین طراحی لباس و بهترین فیلم را به دست آورد.
فیلم روایتی است از دور تسلسل روابط و مناسبات فریبکارانه برای ترقی و بالا رفتن از پلههای شهرت، در هنر و بهطور خاص بازیگری تئاتر که با محوریت زنان پیش میرود. تعیینکنندگی زنان، کنشمندی زنان، رقابت بیمارگون زنان، جنون جاهطلبی زنان و… که با روایت یک زن آغاز میشود.
اما این امتیاز مهم را دارد که مفاهیم محوری را از دایره محدود زنان خارج کرده و آنها را به گستره انسانی بسط میدهد. گستره جهانی که در آن جنسیت اهمیت خود را از دست داده و کمرنگ شده و این انسان و اضمحلال اصول اخلاقی است که کاراکترها، چه زن و چه مرد، پیش برده و در قلهای که نقطۀ آغاز سقوط آنهاست، به تصویر میکشد.
این مهم حاصل نمیشد مگر بهواسطۀ حرکت بر مرز باریکی از شخصیتپردازی، طراحی خطوط فرعی داستانی و پیشبرد درام که مبنا را بر موقعیتهایی قرار میدهد که کاراکترها را به یک نسبت به چالش کشیده و مورد آسیبشناسی قرار میدهد.
با این رویکرد حتی انتخاب بازیگران هم با ظرافت نگاه فیلمساز همخوانی یافته (مثل انتخاب بازیگری با چهره معصوم و زیبا و کمتر اغواگرانه برای ایو) تا درام بر دوش پیشبرندگی کاراکترهایی سوار باشد که بهواسطۀ نیاز دراماتیک تعمیق یافته خود تصمیم میگیرند، انتخاب میکنند، آگاهانه نفوذ میکنند و از روی دیگران رد میشوند. در پایان هم ناگزیر از نظاره یک دور تسلسل هستند که خود جزئی از آن محسوب میشوند.
فیلم با روایت کارن ریچاردز (سلست هولم)؛ همسر نمایشنامهنویس معتبر تئاتر؛ لوید ریچاردز (هاگ مارلو) آغاز میشود که زمینهساز آشنایی یکی از تماشاگران تئاتر، ایو (آن بکستر) با بازیگر مشهور، مارگو چنینگ (بت دیویس) میشود.
آشنایی که بهواسطۀ ترسیم تصویر ریاکارانه ایو از خودش، به ارتباط تنگاتنگ او و مارگو منجر میشود و آغازگر حرکت بطئی دختر جوان در مسیر تعقیب شهرت بازیگر معروف است، آنهم با جهشی کوتاهمدت. این روند به بروز و نمودی متفاوت از آنچه ایو ابتدای امر از خود نشان داده، یعنی دختری ساده و فرمانبردار و بیادعا میانجامد.
این مسیر دراماتیک که بهواسطۀ منحنی تغییر شخصیت ایو طراحی شده، الزامی برای حضور او در همۀ سکانسها و موقعیتها برای بیان و بروز خود ایجاد نمیکند. بلکه اتفافاً همانطورکه از نام فیلم برمیآید، با درامی سر و کار داریم که قرار است تأثیر حضور و تغییر بطئی کاراکتر را در آدمهای پیرامونی و روابط آنها دنبال کنیم تا او را بهتر بشناسیم.
در این میان چه کسی بهتر از مارگو که گویی بدل به آینه ایو شده و همانگونه که ایو در آینه او، حریصانه آینده خود را تصویر میکند، مارگو نیز در آینه او، به درکی واقعبینانه از خود و موقعیت و جایگاهش میرسد که نوعی بدهبستان درونی و بیرونی است.
با همین نگاه به دور باطل شهرت و ترقی با تکیه بر فریب و ریاکاری و فارغ از اصول اخلاقی است که فیلمساز در پایان کار، قرینه موقعیت آشنایی و رابطه ایو و مارگو را با ورود دخترکی شیفته ایو نشانهگذاری میکند تا تداعیگر همین مسیر مخرب و دور تسلسل باشد.
به این ترتیب در فاصلۀ این آغاز و پایان که حدوداً یک سال به طول میانجامد و جایگاه ایو از شیفته و ملازم مارگو به رقیب و غاصب موقعیت او تغییر کرده، نظارهگر سیر تدریجی فروپاشی اخلاقی هستیم که زندگی، کار و روابط دوستانه، حرفهای و عاشقانه مارگو را تحتتأثیر قرار داده و او را حذف میکند.
فیلمنامه با ظرافتی مثالزدنی بر مسیری الگووار و نشانهگذاری شده بهواسطۀ عملکرد و نیات پنهان و آشکار کاراکترها حرکت میکند و دیالوگهای چندلایه، نغز و کنایی، نقش مهمی در این بدهبستان و روند دراماتیک دارد.
بهخصوص عملکردهای چندسویه که ریشه در جاهطلبی و حرص و طمع برای جهش به هر قیمتی دارد و ناگفته پیداست این روند تا چه حد میتواند در زمان خود، مخرب و در روزگار حال، مبتلابه باشد.
به همین واسطه وقتی با قصهای سروکار داریم که مفاهیم ازلی-ابدی بشری را بر بستری از بدهبستانهای جاری در هر زمان و جغرافیا و فرهنگ با ظرافت دراماتیزه کرده، فقط میتوان هوشمندی فیلمساز را ارج نهاد و زنده بودن فیلم پس از هفت دهه را برآمده از همین هوشمندی دانست.
فیلمی که بهطرزی شگفتانگیز هم در زمان خود به درستی دیده شده و مورد توجه قرار گرفته، هم در طول زمان مورد بازشناسایی قرار گرفته بدون آنکه ویژگیهایش در گذر زمان رنگ ببازند یا کهنه شوند.
مطالب پیشین: