رمان دیستوپیایی چیست؟ در یک تعریف کلی میتوان گفت رمان دیستوپیایی، زیرژانری از ادبیات علمی-خیالی (science-fiction) است که نویسندهی آن سعی دارد با آنالیز کردن درگیری گفتمانهای فعال و دارای قدرت سیاسی-اقتصادی در مقابل گفتمانهای غیرفعال در جامعهی کنونیاش و حدس و گمانهزنی دربارهی برهمکنش این گفتمانها، یک فضای اغراقآمیز در یک آیندهی خیالی ترسیم کند و نشان دهد که تغییرات احتمالیِ جامعهی کنونی رو به کدامین سمت دارند. رمان «1984» نوشتهی جورج اورول، رمان «ما» نوشتهی یوگنی زامیاتین، رمان «دنیای قشنگ نو» نوشتهی آلدوس هاکسلی و رمان «سرگذشت ندیمه» نوشتهی مارگارت آتوود، شاید مهمترین نمونههای موجود از این نوع ادبیات باشد. عنصر مشترک تمام این رمانها، آیندهنگری همراه با اغراق در فضاسازی و رویدادهای داستانی است. در سال ۲۰۱۸ رمانی توسط نویسندهی چینی، ما جیین، با عنوان «رؤیای چین» نوشته شده که در بهار ۱۴۰۴ توسط فرهاد غبرایی ترجمه و بهفارسی منتشر شد. این رمان، تقریباً تمام ویژگیهای یک رمان دیستوپیایی را دارد با یک تفاوت بسیار مهم: این رمان نه در آیندهای دور و نامشخص که در همین دوران معاصر در کشور چین رخ میدهد. از این لحاظ میتوان چنین پارادوکسی را چنین توضیح داد: رمان «رؤیای چین»، رمانی دیستوپیایی است که چندان با رئالیسم فاصله ندارد!
اما چرا با رئالیسم فاصله ندارد؟ میتوان از عنوان رمان شروع کرد. «رؤیای چین» (China dream) چیزی نیست که فقط در رمان مطرح شده باشد، گفتمانی است که اولینبار در سال ۲۰۱۳ توسط «شی جینپینگ» رئیسجمهور چین، مطرح شد. رؤیای چین از آن زمان تا همین امروز بارها در شعارهای حزبی، سخنرانیها و رسانههای چینی تکرار شده است. معنای رسمی-حکومتی رؤیای چین با «احیای عظمت ملت چین» گره خورده است؛ «احیای عظمتی» که در آن عناصری مانند افزایش قدرت نظامی و سیاسی حکومتی، تمامیت ارضی و ادغام تایوان، توسعهی فناوریها و تکنولوژیهای چینی و همچنین تثبیت اقتدار حزب کمونیست چین وجود دارند. عبارت «رؤیای چین» همچنین چیز دیگری را هم بهیاد میآورد: «رؤیای آمریکایی»؛ رؤیایی که حول فرد و آزادیهای فردی میگردد. اما این چه ربطی به رمان «رویای چین» دارد؟ نویسندهی رمان، ما جیین، با لحنی انتقادی، رویای چین را مساوی با حافظهزدایی، سرکوب فردیت، جمعگرایی افراطی در جهت منافع حزب کمونیست و همچنین شستوشوی مغزی مردم برای آیندهای کنترلشده میداند.
همانطور که گفته شد رمان «رؤیای چین» در چین معاصر میگذرد و شخصیت اصلی آن مردی کامجو و هوسباز با نام «ما دائوده» است. این مرد از اعضای بلندمرتبهی حزبی ادارهی تبلیغات حزب کمونیست چین است. او درواقع مأمور اجرای پروژهای است که سعی دارد از طریق وارد کردن یک چیپ با عنوان «رؤیای چینی» در مغز مردم، رؤیاهای آنها را با رؤیاهای ملی چینی جایگزین کند. این فناوری قادر است خاطرات دردناک تاریخی مردم را پاک کند تا آنها در مسیر آرمانهای حزب، یعنی «رؤیای چین»، حرکت کنند. مهمترین کشمکش داستان، یک کشمکش درونی (inner conflict) است: شخصیت «ما دائوده» با کابوسهای گذشتهی خویش درگیر است؛ کابوسهایی از خاطرات دوران انقلاب فرهنگی سال ۱۹۶۶ در چین تحت رهبری مائو، ظلمی که به خانوادهاش رفته، و نقش خودش در سرکوبهای انقلاب فرهنگی. تمهیدی که نویسندهی رمان، ما جیین، برای نشان دادن این کشمکش درونی استفاده کرده جالب است. او از تکنیک تغییر زاویهدید در مقاطع بحرانیِ زندگی شخصیت اصلی رمان استفاده میکند. زاویهدید اول، یک سومشخص محدود به ذهن «ما دائوده» است. درست است که این راوی سومشخص از طریق خود شخصیت اصلی کانونیسازی میکند، اما غالباً حالتی عینی دارد و بیشتر سعی میکند پیرنگ و وقایع بیرونی را در صحنهی مرکزی رمان جلو ببرد. به این قسمت از رمان که در یک جلسهی حزبی میگذرد دقت کنید:
“سونگ بین، که صورت میمونوارش به لبخندی تا بناگوش چین میخورد، میگوید: «شاهکار میشود!…»
مدیر «ما دائوده» به سونگ بین که درست روبهرویش نشسته زل میزند. هر چینوچروک صورت سالخوردهاش انگار پر از خاکوخل است.“
این صورت خاکوخلدارِ شخصیت سونگ بین، بهانهای میشود برای یک تداعی. اینجا نویسنده زاویهدید را میچرخاند و بلافاصله روایت را تبدیل به اولشخص میکند در زمانِ حال؛ زمانی که دقیقاً باید برای تداعیها (و نه فلشبکها) استفاده شود:
“دور دهان کجوکوج پدر پُر از دوده است. مادر کنارش افتاده و با چشمان بسته سرش زیر بغل پدر جا گرفته. با آستین پیراهنم حشرهکش کفآلود و خردهریزهای نیمههضمشدهی مرغ را که از لای لبهاشان بیرون زده پاک میکنم. اگر حالا زنده بودند، میتوانستند دستدردست همراه زوجهای سالخوردهی دیگر در مراسم جشن رؤیایی سالگرد طلایی شرکت کنند…”
و بلافاصله بعد از این تداعی اولشخص، روایت رمان دوباره تبدیل به سومشخص میشو
ویژگی مهم دیگر رمان «تناقض» است و نشان دادنِ این تناقض. مهمترین تناقض دقیقاً همین است که خود شخصیت اصلی میخواهد رؤیای مردم را عوض کند ولی از تغییر رؤیاها و تداعیهای خودش ناتوان است. تناقض بعدی در سطحی بیرون از متنِ رمان رخ میدهد: مخاطب باید با شخصیتی همراه شود که احتمالاً به سرنوشتش اهمیتی نمیدهد، شخصیتی که بههیچ عنوان دوستداشتنی نیست و طی تصمیمهای آگاهانهی نویسنده، اصلاً همدلی مخاطب را برنمیانگیزاند. تناقض دیگر در سبک زندگی این شخصیت است. به این قسمت از رمان توجه کنید:
“جیین که ردیف پایین جعبه را باز میکند، از دیدن بستههای اسکناس صدیوآنی با چهرهی سرخ مائو سرخ میشود. فوری حساب میکند: «باید چهلهزار یوآنی باشد. انگار عوضش لطف بزرگی ازت میخواهد.»
«بله. از من خواسته در ادارهی صنعت و تجارت کاری به برادرش بدهم. چه آدم دورویی! مدام درمورد ترویج روحیهی کمونیستی و مخالفت با تجاریکردن دادِ سخن میدهد، در صورتی که پشت صحنه با کسبوکار زیرزمینی معاملههای فاسد میکند.»“
تناقض در جایی ظاهر میشود که مخاطب درمییابد که خودِ گویندهی این دیالوگِ آخر، که شخصیت اصلی است، شخصیتی بهشدت دورو و ریاکار است. مرحلهی عمیقتر این تناقض این است که شخصیت اصلی قصد دارد با استفاده از تکنولوژی، ارادهی آزاد انسانهای چینی را تبدیل به ارادهی جمعی در راستای اهداف حکومت کند، در حالی که خودش رشوه قبول میکند، به همسرش بیوفایی میکند و سعی دارد خاطرات خودش را سرکوب کند. در نهایت میتوان این تناقض را بسط داد و گفت که تمامیت نظامهای توتالیتر درواقع روی یک تناقض بزرگ بنا شده است؛ تناقضی که قصد دارد «تن و بدن» انسان را نفی و آن را با یک گفتمان انتزاعی سرکوبگرِ خواستههای بدن جایگزین کند، در حالی که بدن انسان هیچوقت به او دروغ نمیگوید و این دقیقاً شکاف بین یک حکومت توتالیتر و واقعیتهای انسانی است. رمان «رؤیای چین» نشان میدهد که چهطور حکومتهای توتالیتر با شعارهای نقابمانندِ «رؤیای ملی» و «پیشرفت تکنولوژیک» تلاش میکنند که فردیت، خاطرات، بدن و ارادهی انسانها را سرکوب کنند و آنها را به چرخدندههایی در ماشین استبداد خود تبدیل کنند.