خرداد ماه در تاریخ معاصر بعد از انقلاب ایران، همیشه با نقاط عطفی همراه بوده، آزادی خرمشهر، شکل گیری جنبش سبز و در سومین روز از همین ماه، گرفتن نخل طلای کن جعفر پناهی، با فیلم «یک تصادف ساده». روزی تاریخی که سینمای مستقل ایران بعد از «طعم گیلاس» عباس کیارستمی، دومین نخل طلای خود را بدست آورد. روزی تاریخی برای سینمای مستقل ایران. روزی که چشم جهانیان به گروه این فیلم بود که به دعوت جعفر پناهی همگی به روی صحنه رفتند. مقابل چشم دهها بازیگر و کارگردان تراز اول دنیا، آقای کارگردان با کت و شلوار و بلوز و کراوات مشکی شیکاش و تمام مردان گروه نیز با کت و شلواری و پاپیونی آراسته و زیبا به روی صحنه آمدند. همراه آنان دو بازیگر زن نیز به روی سن رفتند. دو بازیگری که چندان شناخته شده نیستند. حدیث پاک بدن بدون حجاب و با بلوز و شلواری تماما سیاه و مریم افشاری موحد نیز بدون حجاب و با بلوز و شلواری کاملا سفید. لباسهایی ساده و چهرههایی از آن سادهتر. شاید اگر برندهای مشهور جهان میدانستند که فیلم این دو زن جوان قرار است نخل طلا را بگیرد، به سراغشان میرفتند. همانطور که به سراغ سولماز پناهی، دختر آقای پناهی رفتند و حضور او را در این دوره از فستیوال کن زیبا و چشمنواز کردند. او در روز نمایش فیلم، لباسی مسحور کننده از برند گران قیمت «کریستین دیور» پوشیده بود. پیراهنی بلند و باز و دکولته، به رنگ اکر، که زیر آفتاب کن، بر روی فرش قرمز بسیار درخشید و چشمهای جهانیان را خیره کرد. اگرچه که سادگی قطعا بهتر از کج سلیقگی در پوشیدن لباس است. شجاعتشان در نذاشتن هر گونه تور و پارچه و یا کلاهی بر سر، چهرههای پر از رنجشان، در روی بزرگترین صحنهی جوایز سینمایی جهان، با همان لباسهای ساده، زلالی و معصومیتی به آنان بخشیده بود که کسی دیگر لباسشان ندید، اشکهایشان را دید که برای آزادی سرزمینشان روی گونهها میدرخشید.

این سادگی اما شیک بودن در زمان روی فرش قرمز آمدن آنها نیز به چشم آمد. حدیث پاک بدن با دامن پفی بلند سیاه و بلوز تنگ سفید با چند رشته مروارید درشت و موهایی که به زیبایی در پشت سرش جمع شده بود و مریم افشاری با کت تنگ سیاه و دامن شلواری که به صورت پیچیدهای طراحی شده بود، با آن موهای کوتاه طبیعی و به قشنگی سفید شدهاش، صحنهای فراموش نشدنی از شجاعت زنان امروز ایران را به نمایش گذاشتند.
میگویند اولین تاثیر در برخورد انسانها با یکدیگر، لباسهایی است که بر تن کردهاند. احتمالا تمدن از جایی شروع شده است که نخستین انسانها به فکر پوشیدن لباس افتادند و هر چقدر گذشت در بهتر کردن، زیباترکردن و تاثیرگذارکردن لباسهای خود کوشیدند تا جاییکه طراحی لباس شد خود یکی از هنرهایی که همیشه در خدمت هنرهای دیگر بوده است. از باله و اپرا و تئاتر بگیرید تا سینما و عکاسی و رقص. چندین دهه است که طراحی لباس، جزو رشتههایی است که در اسکار به آن جایزه تعلق میگیرد. و دهههاست که آن لباسهایی که هنرمندان در فستیوالهای هنری و سینمایی میپوشند، مورد توجه نه تنها عکاسان و خبرنگاران و منتقدان هنری است، بلکه عموم مردم نیز به آن عنایت ویژهای نشان میدهند. مخصوصا در این دوران، یعنی دوران اینترنت و شبکههای مجازی، هم دسترسی به عکسها و ویدئوهای فرش قرمزها و فستیوالها بیشتر شده است و هم اینکه به واسطهی حضور شهروندان جهان در دنیای مشترک مجازی، هر شهروند صاحب تریبونی شده برای ابراز نظر و عقیده خود از آنچه که در مراسمها و فستیوالهای جهانی شاهد است. شاید به همین دلیل است که هر سال هنرمندان و دستاندرکاران صنعت و هنری مثل سینما، بیشتر به این فکر میکنند که چه بپوشند و با چه لباسی روی صحنههای جهانی حاضر شوند.

این وسواس برای هنرمندان و سینماگرانی زن ایرانی که در کشوری توتالیتر و دیکتاتوری، آن هم از نوع مذهبی زندگی میکنند، شاید بیشتر و سخت تر باشد. مردان البته که هیچ دغدغهای نداشتهاند. پوشیدن کت و شلوار و کراوات و یا پاپیون برای آنها دردسری نداشته است اما برای زنان همیشه مشکل ساز بوده. من به عنوان فردی که به طراحی لباس و یا به زبان عامهتر به مد و فشن همیشه علاقه داشتم، سینماگران زن ایرانی را سالهاست در فستیوالهای جهانی دنبال کردهام. گاهی از انتخاب و سلیقهیشان در پوشیدن لباس بهت زده و یا حتی شرمگین شدهام و گاهی هم پر از ذوق و هیجان. تا همین چند سال پیش، بیشتر خانمهای سینماگر علاقهی خاصی داشتند تا خود را شبیه زنان قاجار درست کنند. همان شلوارهای پفی یا دامنهای چیندار با همان پارچههای ترمه و با سرمه دوزیهای طلایی، یا روپوشهایی با پارچههای گل گلی و با طرح بته جقه و روسریهایی که به همان سبک زیر گردن گره می زدند، چون فکر میکردند باید لباسشان حتما نماد و نشانهای از تاریخ ایران باشد. نمونهاش لباس مریلا زارعی در فستیوال برلین بود برای فیلم «درباره الی» در سال ۲۰۰۹ میلادی که تنها یک خال سیاه گوشهی لب کم داشت. تا پیش از این معمولا زنان، کامل موهای خود را میپوشاندند و لباسهایشان اگر هم به سبک زنان قاجاری نبود، گشاد بود تا احیانا قوسی طبیعی از بدن آنها را نمایان نکند. این سختگیریها به پوشش زنان حتی خارج از ایران، باعث شده بود که جلوهی حضور آنان در جوامع بینالمللی کمرنگ باشد و یا حتی نادیده گرفته شوند. آنها در فستیوالهای داخل ایران نیز مجبور بودند که مانتوهای بلند گشاد پوشیده و تا آنجا که ممکن است موهای خود را بپوشانند. یادم است در یکی از جشنهای حافظ که به همت علی معلم برگزار میشد، و بازیگران زن، کمی متفاوت و با موهای کمتر پوشیده شده و آرایش بیشتر ظاهر شده بودند، تمامی رسانههای دولتی و رسانههای مربوط به رهبری و سپاه و بسیج، گریبان خود را دریدند و چه توهینها و تحقیرها کردند که زنان نباید در جمهوری اسلامی، چنین ظاهر شوند و این پوششها توهین به مقدسات اسلامی و شهدا است.

اولین غافلگیری پوشش زنان سینماگر ایرانی در فستیوال کن که این روزها هم در حال برگزاری است، حضور لیلا حاتمی از مهمترین بازیگران سینمای ایران، در سال ۲۰۱۴ میلادی است. زمانی که به عنوان یکی از اعضای هیات ژوری در بخش مسابقه به روی صحنه آمد با لباسی که شبیه هیچ کدام از لباسهای قبل از خود نبود. دامنی تنگ و بلند از ساتن سیاه، بلوز سفید ساتن نسبتا تنگ و با گل سرخ بزرگی بر کمرش. لباس، اندام باریک و بلند او را جلوهای هزار برابر زیباتر داده بود. با پارچهای بر سر که چیزی مثل کلاهی فاخر بود. گردنش پیدا بود و دو گوشوارهی درخشان مرواریدی که بر گوش داشت. انگار جهان برای اولین بار، یک زن سینماگر موفق ایرانی را دید و تحسین کرد. و این به خاطر پوششی بود که اگرچه بدن و موهایش را پوشانده بود اما معیارهای یک طراحی لباس را در سطحی مثل فستیوال کن را داشت. از دیگر مثالها میتوان به حضور ترانه علیدوستی اشاره کرد در فوتو کال صبح فستیوال کن در ۲۰۱۵، وقتی با یک بلوز و کت سفید تنگ و شلواری به رنگ بژ تیره و یک روسری حریر سبز رنگ که موهایش را تمام نشان میداد، مقابل دوربین عکاسان قرار گرفت. یا حتی لباسی که روز نمایش فیلم «فروشنده» پوشید و یا لباسی که برای اختتامیه به تن کرد، که البته در کن ۲۰۲۲، از آن سلیقه و استایل مناسب و چشمگیر خبری نبود.

بعد از جنبش «زن، زندگی، آزادی» در ایران که با قتل حکومتی مهسا ژینا امینی در سال ۱۴۰۱ شروع شد، نه تنها سینماگران زن بسیاری، بلکه زنان زیادی با آغاز یک مبارزهی مدنی شکوهمند، روسریها را از سر برداشته و با پوشش دلخواه در فضاهای عمومی ظاهر میشوند. زنان ایرانی با نافرمانی مدنی خود، فضا را برای زنان سینماگر هم آزادتر کردهاند. آنها نیز دیگر با کت و شلوار، پیراهن و یا بلوز و دامن به ایونتها میروند در حالیکه بیشتر موهایشان پیداست و تنها توری، کلاهی و تیکه پارچهای بر سر دارند. حالا دیگر کار به جایی رسیده که مقامات جمهوری اسلامی، دیگر نه به بدحجابی گیر داده که به همان تکه تور و یا کلاه قناعت کردهاند، آن هم بعد از حضور کاملا بیحجاب بازیگران مطرحی چون ترانه علیدوستی، کتایون ریاحی، افسانه بایگان، مریم بوبانی، فاطمه معتمدآریا، باران کوثری، گلاب آدینه و کارگردان بنامی چون رخشان بنیاعتماد و خیلی نامهای دیگر در مجامع سینمایی و هنری و در فضاهای عمومی.

در این دوره از فستیوال کن نیز، دو بازیگر فیلم «زن و بچه» به کارگردانی سعید روستایی، در جوایز فستیوال کن ناکام ماند، یعنی پریناز ایزدیار و سها نیاستی، در روز نمایش فیلمشان، با دو پیراهن تنگ و با تنها کلاه کوچکی بر سر به روی فرش قرمز حاضر شدند. با نمایش جواهرانی از برند «حسن زاده» بر گوش و گردن. پریناز ایزدیار با لباس بلند سیاه و مدل مو و کلاهی بافتنی به سبک مد دههی سی آمریکا ظاهر شد، کار طراح لباس ایرانی و همسر مهران مدیری، «غزاله رجبیان»، با کمربندی از مخمل سیاه و کلاهی قلاب بافی دوزی شده که تمامی موهایش را نشان میداد. سها نیاستی نیز با لباس سفید تنگ و بلندی روی فرش قرمز آمد، از برند ایرانی «مونکوتر». لباس او «یوتاب» نام داشت که برگرفته از نام خواهر آریو برزن از شخصیتهای تاریخی زمان هخامنشیان است. زنی که از او به عنوان زنی شجاع و دلاور در تاریخ نام آورده شده. کلاه سر خانم نیاستی انقدر کوچک بود که در برخی عکسها به نظر میرسد کلاهی بر سر ندارد. این اتفاق در مورد روز فوتوکال خانم نیاستی هم تکرار شد. کلاه پشت سر بود و در اغلب عکسها به نظر میآید که کلاهی اصلا در کار نیست.

جدا از اینکه لباسهای هر دو بازیگر فیلم سعید روستایی، نزدیک به استاندارهای فستیوال مهم و تاثیرگذاری چون کن بود، که خوب اتفاقی مبارک و میمون برای سینمای ایران است، باید گفت نوع پوشش آنها قدم مثبتی در راه انتخاب لباس زنان سینماگر ایرانی در جوامع بینالمللی است. قدم رو به جلویی در آزادی بیشتر آنها برای انتخاب آنچه که میخواهند بپوشند. اگر چه فیلم سعید روستایی در گرفتن جایزه ناکام ماند اما حضور آزادهتر بازیگران زن این فیلم، مدیون ریختن شدن خون جوانهایی است که در سال ۱۴۰۱ به خاطر نه گفتن به حجاب اجباری و نه گفتن به جمهوری اسلامی، کشته و یا مجروح شدند، دست و پا و یا چشمهایشان از دست دادند، زندانی و یا شکنجه شدند و یا تبعیدی و یا خانه نشین شدند. اما ایستادند و راه را برای دیگران گشودند. این مقدار از آزادی همین سینماگران، به خاطر تمام آن زنان شجاعی است که با وجود سرکوب، تهدید، جریمه و خدشهدار شدن کرامت انسانیشان، در خیابانهای شهرهای کوچک و بزگ ایران، هر روز بدون حجاب و با پوشش اختیاری از خانه بیرون میروند. آنها هستند که حکومت اسلامی را مجبور به عقب نشینی کردهاند. کاش این سینماگران وقتی برای دهها عکاس، روی فرش قرمز کن، ژست میگرفتند، به این تاریخ آگاه بوده باشند. به تاریخ مقاومت زنان ایرانی در این ۴۶ سال که البته برمیگردد به اولین تجمع اعتراضی زنان در اسفند سال ۵۷، وقتی برای اولین بار به قانون ظالمانهی حجاب اجباری نه گفتند.

کاش روزی برسد که به قول جعفر پناهی: «کسی به ما نگوید چه بکنیم، چه نکینم. چه بپوشیم و چه نپوشیم. چه فیلمی بسازیم و چه فیلمی نسازیم»