وقتی از جهان پینا باوش حرف میزنیم، همه چیز به طرز غریبی با جادوی زنی میآمیزد که با رقص- تئاترهای سنتشکن، پیشرو و غریب خود جهان رقص را دگرگون کرد و در جرگه هنرمندانی شد که بر زندگی بشر در قرن بیستم تأثیر گذاشتند.
این طراح رقص شگفتانگیز اما خیلی زود از ما میان رفت، ولی شاگردانش و گروهش، هنر او را زنده نگه داشتهاند؛ از اجراهای ممتد آثارش به ویژه در لندن تا دو اجرای متفاوتی که حالا چند و چون شکلگیری آنها در سالهای ۲۰۱۹ و ۲۰۲۰ در درسدن آلمان و در سنگال به فیلمی بدل شده که در جشنوارههای مختلف جهانی از جمله جشنواره فیلمهای مستند شفیلد نمایش داشت: «رقصیدن پینا».
فیلم دو گروه متفاوت را در دو شهر متفاوت پیگیری میکند؛ یکی در درسدن آلمان با گروهی بینالمللی و دیگری با رقصندههای افریقایی که در سنگال گرد آمدهاند.
هر دو گروه با کمک و راهنمایی یکی از رقصندهها و دوستان نزدیک پینا سعی دارند به جوهر اجرای او دست یابند؛ جوهری که چندان سهلالوصول نیست و تمرین و ممارست میٔطلبد و قابلیتهایی متفاوت.
مربی گروه آلمان به ما میگوید که در سال ۱۹۷۰ برای اولین بار پینا را دیده و برای دههها برای او رقصیده است. او به نکته شگفتانگیزی اشاره میکند که برای درک جهان پینا ضروری است؛ این که پینا از او میخواسته خودش باشد و این «خود» در اجراهای متفاوت در زمانهای گوناگون، طبیعتاً متفاوت بوده، در نتیجه اجراهای آنها از یک رقص در سالهای مختلف، متفاوت از یکدیگر بوده چون رقصنده پینا مثلاً در زمانی تنها بوده و زمانی دیگر بچهای به دنیا آورده، و به این ترتیب هر زمان حس و حال کاملاً متفاوتی داشته است.
از سوی دیگر زمانی که رقصندهها در آفریقا تمرین میکنند، در صحنه افتادن یکی از آنها، مربی به نکته مهمی در درک دنیای پینا اشاره دارد: زمانی که پینا از رقصندهاش میخواهد که بیفتد، او واقعاً باید بیفتد. این افتادن نمایشی نیست و متفاوت است از افتادن در باله و رقص کلاسیک. در نتیجه برای رقصندهای که به باله عادت دارد، افتادنش لزوماً همراه با حرکات نمایشی است، اما پینا این را نمیخواهد و دقیقاً چیزی خلاف آن را میطلبد.
نکته مهم دیگر در این «خود بودن»، پذیرفتن جسمی و روحی رقصنده در هر شرایطی است. رقص کلاسیک بدنهای از پیش مشخصی را طلب میکند اما پینا دقیقاً برعکس، از رقصندگانش میخواهد که خودشان باشند و از اضافه وزن یا قد بلند خود نهراسند. یکی از مربیها به روشنی توضیح میدهد زمانی که در سال ۱۹۷۳ برای اولین بار پینا را در کاونت گاردن لندن ملاقات کرد، قصد داشته رقص را کنار بگذارد چون همیشه بهخاطر دو کیلویی که اضافه داشت، تحقیر میشد، اما با پینا جهان دیگری را کشف کرد، جهانی که حالا در آن مربی و دوستی چون پینا به تحسین قد بلند رقصندهاش میرسد و از او میخواهد که خودش را – برخلاف رقص باله- کوچک جلوه ندهد: «همین که هستی بسیار زیباست.»
گفتوگو با رقصندههای جوانی که حالا در یک تجربه بزرگ در دو سوی متفاوت دنیا سهیم شدهاند، حساسیتها و دنیای هر یک از آنها را با ما در میان میگذارد، حساسیتها و ویژگیهای فردیای که پینا برای هر رقصندهای مهم میدانست و امکان بروزش را فراهم میکرد.
نکته جالب اما به شکلی پیوند خوردن این رقصندهها با یکدیگر است بیآن که خود از آن اطلاع داشته باشند: یک رقصنده آفریقایی توضیح میدهد که در کشورش رقاص بودن معادل فاحشگی است و مادرش به شدت با رقصیدن او مخالفت داشته و در سوی دیگر دنیا، رقصنده مرد آمریکایی توضیح میدهد که چطور همه خانواده و دوستانش- به غیر از پدرش- علیه او بودهاند چون رقصیدن مرد را نوعی تمایل همجنسگرایانه میدانستهاند.
فیلم به ترکیبی از همه اینها می رسد: از نمایش پلهپله خلق یک اجرای مشکل تا توضیح جهان پینا و خواستههای او از دید دوستان و همکارانش؛ از نمایش رقص تا گفتوگوهای جذابی که خوشبختانه به درازا نمیکشد و مختصر و مفید دنیای پینا- یا دنیای رقصنده جوانی که سعی دارد به او نزدیک شود- را توضیح میدهد.
در پایان، اجرای گروه آفریقایی در داکار به دلیل شیوع ویروس کرونا تعطیل میشود و لحظه غمانگیز غریبی نصیب گروه میشود، درست در همان روزی که به تمرین نهایی رسیدهاند و حس و حال جهان پینا را پیاده کردهاند. گروه اما در نهایت به خلاقیت جالبی میرسد که فیلم با آن به پایان میرسد: اجرایی در کنار ساحل بدون تماشاگر.