شاید کمتر نامی در ایران و حتی در جهان را بتوان به خاطر آورد که در رشتههای مختلف هنری صاحب نام، جایگاه و اندیشه باشد. نصرت کریمی از آن نامهاست که دست روی هر هنری گذاشت، درخشید و نام خود را در تاریخ هنر ایران ثبت کرد. او بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون بود. کارگردان تئاتر و سینما بود. از اولین گریمورهای حرفهای تئاتر و سینمای ایران بود. انیمشن ساز بود. عروسکساز و کارگردان نمایشهای عروسکی بود. دوبلور سینما بود. مجسمهساز منحصر بهفرد و صاحب سبکی بود. بود و هست. فردی که بیش از هفت دهه در هنر و فرهنگ ایران بماند و بدرخشد، نامی خواهد شد ماندگار و نامیرا. حتی اگر برای چهار دهه، ممنوعالکار و ممنوعالتصویر بوده باشد.
اگرچه هنردوستان و دوستداران نصرت کریمی کم و بیش از آنچه که بر سر نصرت کریمی بعد از انقلاب ۵۷ آمده بود، خبر داشتند اما انتشار مستند ۶ قسمتی «نصرت کریمی، هنرمند بودن در ایران»، در مورد زندگی هنری نصرت کریمی در پلتفرم یوتیوب، اکثریت جامعه را نسبت به نه تنها مقام و منزلت هنری و فرهنگی او، بلکه نسبت به مصائبی که بر او گذشته، آگاه کرد. احتمالا بسیاری نمیدانستند که نصرت کریمی بعد از انقلاب ۵۷، بازداشت و زندانی شده است. و به علت ساخت فیلم «محلل» برای او حکم اعدام و برای نوشتن فیلمنامهی همان فیلم، حکم بریدن دست راست را در نظر داشتند. نصرت کریمی در بخشی از این مستند با آن طنز همیشه درخشان خود میگوید: «چرا دست راستم را میخواهید قطع کنید، من با آن دست مجسمه میسازم، مینویسم. دلم برای دستم می سوخت. اما آنها میگفتند چون فیلمنامه را با دست راستت نوشتی، باید آن را قطع کنیم.»
این مستند ۶ قسمت است. بخشهای گفتگو با نصرت کریمی در طول مدت حدود بیست سال فیلمبرداری شده و محصول مشترکی است از بایک کریمی، بازیگر سینما و پسر آقای کریمی، مهرداد اسکویی مستندساز مطرح و داماد نصرت کریمی و روحالله انصاری، تدوینگر. مستند با تیتراژی جذاب شروع میشود، عکسهایی از کودکی، نوجوانی، جوانی و نقش آفرینیهای مختلف نصرت کریمی در تئاتر، عکسهایی از او هنگام گریم یا کارگردانی و چندین عکس از مجسمههای صورتکهایش و این جذابیت تا پلان آخر این شش قسمت که هر کدام بیشتر از یک ساعت هستند، ادامه دارد. مهمترین وجه این جذابیت حضور پررنگ نصرت کریمی در موقعیتهای مختلف، زمانها و مکانهای مختلف و در تاریخهای متفاوت است. در بیشتر مستند خود اوست که صحبت میکند. و از آنجا که نصرت کریمی شخصیتی طناز، ذاتا قصهگو و حافظهای اعجابآور در آن سن و سال دارد، مستند تبدیل به اثری شده است که مخاطب را لحظهای رها نمیکند، حتی وقتی همهی قسمتها را دیده اما زنگ صدای او، رنگ نگاهش، میمیک صورتش و زبان بدنش، همراه مخاطب تا مدتهای مدید باقی میماند.
قسمت اول مستند اختصاص دارد به کودکی و نوجوانی نصرتالله کریمی و ورود او به هنرستان هنرپیشگی به خاطر قد کوتاهش. آقای کریمی در این قسمت به شیرینی هر چه تمامتر شرح میدهد که ابتدا به هنرستان فنی رفته اما به علت قد کوتاهش موجب خندهی هم شاگردیهای دیگر شده و معلمی به او توصیه کرده که به هنرستان هنرپیشگی برود. لحن بذلهگویانه و ظنازانه نصرت کریمی در تعریف این اتفاق که میتواند از سوی دیگر ناراحت کننده و آزاردهنده باشد، در توصیف تمام اتفاقات تلخ و دردناک زندگی هنری او نیز حفظ شده است. لحنی هیجانی و گرم و به همان اندازه خونسرد و فیلسوفانه. انگار نصرت کریمی خود را از بالا نگاه میکند، چون خدایی که به سر کائنات واقف است و از سرگذشت مخلوق خود آگاه. شخصی که انقدر زندگی را میشناسد که بالا و پایینش چندان فرقی به حال خوش او ندارد. چون عارفی که مدام در معرض نوشیدن از منبعی فرازمینی و لامکانی است و یا مریدی که تمام مدت به مراد خود متصل است و از این وصل، مستی مدام و حال خوشی دارد. بعد از دیدن هر ۶ قسمت مستند، مخاطب متوجه میشود که نصرت کریمی به منبع خورشید هنر وصل بوده و این وصال، حتی روزگاه سیاه را برای او روشن و پرنور میکرده است. در این قسمت با نصرت کریمی گریمور هم آشنا میشویم. اینکه چطور با یک کتاب گریم به زبان روسی، بدون آنکه زبان روسی بلد باشد، توانسته خیلی از تکنیکهای گریم را در آن زمان یاد بگیرد و جزو اولین گریمورهای حرفهای تئاتر در ایران بشود.
پشتکار نصرت کریمی در یادگیری و کنجکاویاش در فراگیری هنرهای دیگر در قسمت دوم مستند با نام «سالهای دور از خانه» بیش از پیش نمایان میشود. جایی که او به همراه همسر اولش برای تحصیل در رشتهی کارگردانی سینما به مدرسهی سینمایی «فامو» در پراگ، پایتخت جمهوری چک میرود که در آن زمان کشوری کمونیستی به نام چکسلواکی (چک و اسلواکی) بوده با مرزهای بسته. کشوری پیشرفته در زمینهی فیلم سازی، انیمیشن و تئاتر عروسکی اما با سطح رفاه پایین، کمبود مواد غذایی و مردمی که امکان مراودت با مردمان دیگر کشورها را نداشتند. نکتهی حیرتانگیز اینست که مدرسهی فامو دو فرصت تحصیلی برای ایرانیان داشته است و اینکه جوانان مستعد ایرانی میتوانستند در یکی از مهمترین مدارس سینمایی آن زمان اروپا درس بخوانند. نکتهی شگفتانگیز دوم خواندن کارگردانی سینما به زبان چکی که یکی از سختترین زبانها برای یادگیری است، توسط نصرت کریمی و همسرش است. در همانجا آقای کریمی درسهایی در مورد انیمیشن و تئاتر عروسکی هم فرا میگیرد. او در سال ۱۳۳۸ انیمیشنی تبلیغاتی در مدرسهی فامو میسازد و همچنین یک فیلم داستانی کوتاه در سال ۱۳۳۶ و یک مستند در مورد مینیاتورهای ایرانی در سال ۱۳۳۵.
قسمت سوم مستند به نام «آتش درون» به فعالیتهای هنری نصرت کریمی بعد از بازگشتش به ایران میپردازد. زمانی که در ایران مشغول بازیگری، طراحی لباس و ساختن انیمیشن میشود، در دانشگاه شروع به تدریس میکند، برنامههای تلویزیونی اجرا میکند و در نهایت سه فیلم بلند داستانی می سازد. فیلم درشکهچی و محلل در سال ۱۳۵۰ و فیلم تختخواب سه نفره در سال ۱۳۵۱. نویسندگی، کارگردانی و بازی در نقش اصلی مرد هر سه فیلم به عهدهی خودش است. «درشکهچی» فیلمی بود که نصرت کریمی، تحت تاثیر سینمای نئورئالیستی ایتالیا، آن را در محلههای واقعی و در کوچه و خیابان ساخت، نه در دکورهای مصنوعی و غیرواقعی که در آن سالها به عنوان لوکیشن فیلمها استفاده میشد. این فیلم مورد استقبال قرار گرفت و در موردش نقدهای مثبت زیادی نوشته شد و در چند فستیوال خارجی هم به نمایش درآمد. فیلمی که به نصرت کریمی هنرمند، ستاره بودن را هم افزود. او فیزیک ستارههای سینمای آن زمان مانند بهروز وثوقی، ناصر ملک مطیعیو فردین را نداشت، اما شهرت و محبوبیتاش را به اندازهی آنها رساند.
قسمت چهارم مستند به نام «ستاره شدن» به فیلم مهم و بحثبرانگیز «محلل» میپردازد. این فیلم به خاطر موضوعاش که به قانونی در شرع اسلام میپردازد، از همان زمان جنجالی شد. بعد از اکران موفق فیلم محلل، گروهی از مذهبیون متعصب، آشکارا با ایجاد شایعهی بهایی بودن نصرت کریمی به فیلم اعتراض کردند. مرتضی مطهری، روحانی حامی روحالله خمینی و معترضین به رژیم شاه نیز مطلبی در روزنامه کیهان منتشر کرد و به شدت به فیلم تاخت و آن را سراسر دروغ و تحریف نامید. طوریکه نصرت کریمی مجبور شد در مطلبی به صراحت عنوان کند او شیعهی اثنی عشری یا دوازده امامی است و بهایی نیست. او همچنین مستنداتی در مورد وجود محللها در دفاتر اسناد رسمی و واقعی بودن موضوع فیلمش ارائه داد. اگرچه در آن زمان مسئله به نوعی رفع و رجوع شد اما ساخت فیلم محلل در نهایت آینده کاری نصرت کریمی بعد از انقلاب را از بین برد. در این فصل همچنین به نقش «آقا جان» در سریال «دایی جان ناپلئون»، ساختهی جاودان «ناصر تقوایی» بر اساس کتابی به همین نام از «ایرج پزشکزاد» پرداخته میشود. نقشی که در حافظهی تاریخی میلیونها ایرانی از نسلهای مختلف باقی مانده و تا همیشه نیز به یادگار باقی خواهد ماند.
قسمت پنجم مستند «انجیر معلق» نام دارد. قسمتی که با خاطرات نصرت کریمی از کودکیاش در باغ اجدادی شروع میشود. باغ و درختهای انجیرش و فیلمهای شانزده میلیمتری قدیمی که نصرت کریمی از همسر دوم و کودکی بابک کریمی پسر بزرگش دارد. فیلمهای سیاه و سفیدی که هر کدام هزار قصه پشت تک تک فرمهایشان دارند. رسمی که همچنان برقرار بوده و هرسال خانواده را در میان درختان کهنسال خود جمع میکند. اما بخش مهم این قسمت، تعریف نصرت کریمی از بیکار شدنش بعد از انقلاب و زندان رفتنش در سال ۶۱ با جزئیات تکان دهندهایست که باورش شاید برای مخاطب غیر ایرانی سخت باشد. هنرمندی که باید شان و منزلش در هر نوع حکومتی حفظ شود، به زندان میافتد و تا پای اعدام هم میرود. تنها به دلیل ساخت فیلمی به او اتهام مفسد فیالارض و محاربه با خدا میزنند. قاضی دادگاه به نصرت کریمی میگوید: «چرا قانون خدا را زیر سئوال بردی؟ محلل شدن و محلل گرفتن آیهی قرآن است، پس تو دشمن خدایی». توصیف دادگاه از زبان نصرت کریمی و آنچه که بر او گذشته، یادآور دادگاههای تفتیش عقاید در قرون وسطی است. اینکه یک هنرمند را به علت انتقاد از یک قانون شرعی به دادگاه کشانده و برای او درخواست حکم اعدام کنند، از تکاندهندهترین و دردناکترین لحظات این مستند است. لحظاتی که با گریهی همسرش در یادآوری دیدن اشکهای نصرت کریمی پشت میلههای زندان ادامه مییابد. و تنها در این بخش است که در چشمان خودش نیز اشک جمع شده و چهرهاش شادابش پژمرده میشود. و دوربین موفق به ثبت این لحظه میشود. جایی که دیگر از آن نصرت کریمی خندان و شوخ طبع خبری نیست.
قسمت ششم، قسمت پایانی سریال به سالهای خانهنشینی نصرت کریمی تعلق دارد. هنرمندی چندوجهی که در ۵۸ سالگی خانه نشین شده و اجازه فعالیت هنری و یا حتی تدریس ندارد. قسمت پایانی مستند اگرچه تلخ و پر از حسرت مخصوصا برای مخاطب است، اما پر از امید، پر از نشاط، پر از روی خوش هنرمند و پر از درس زندگی است. هنرمندی که خانه نشین شده اما چه باک که او در خانه هم هنرش جاری و پویاست. نصرت کریمی ابتدا به پرورش کاکتوسهای متفاوت و خلاقانه و بعد به ساختن مجسمههای صورتک روی میآورد. صدها و صدها مجسمه میسازد. مجسمهی آدمهایی که در زندان ملاقات کرده، در کوچه و خیابان، در گذر عمر پر بار ۹۴ سالهاش. هنرمندی که با هنرش مرزهای خانه، محله و کشورش را درنوردید و با وجود تمام سیاهکاریهای سیستمی که میخواست او را حدف کند، با بی شمار آثار هنریاش جاودانه شد. با نقشآفرینیهایی که حتی نسلهای جدید آن را میبینند و تحسین میکنند. با ساختن فیلمهایی که در تاریخ سینمای ایران ماندگار شدند، با مجسمههایی که امضای شخصی او را دارند و نتیجهای پربار از یک دوران سیاه دیکتاتوری مذهبی در ایران هستند. مجسمههایی که شهادت میدهند به تسلیم نشدن هنر بر سانسور. شهادت میدهند به پیروزی انسانیت بر بیعدالتی. شهادت میدهند به تابیدن خورشید بر سیاهی ظلم.