نانای عزیز، کجا متولد شدید و تحصیلات دانشگاهیتان در چه رشتهای بوده؟
من در تفلیس متولد شدم که در آن زمان بخشی از گرجستان شوروی بود. با مادر و خواهرم در پایتخت بزرگ شدم و از کودکی شروع به نوشتن کردم. در تفلیس، تحصیلاتم را در یک مدرسۀ روزنامهنگاری به پایان رساندم و متعاقباً شروع به تحصیل در رشتۀ فلسفه کردم. اندکی بعد به آلمان نقلمکان کردم و در مدرسۀ فیلمسازی، فیلمنامهنویسی و دراماتورژی خواندم.
در فیلم «خانوادۀ خوشبخت من»، شخصیت منانا به طور مکرر با انتقاد از سوی خانوادهاش مواجه میشود، چون دلیل روشنی برای ترک خانواده بیان نمیکند، این موضوع، این انتظار اجتماعی را که زنان باید دلیل موجهی برای استقلالطلبی خود داشته باشند را به چالش میکشد. چگونه این جنبه از روایت را بررسی کردید تا فشارهای جامعه بر روی زنان و ناتوانی جامعه در درک تمایل آنها به استقلال را بیشتر مورد توجه قرار دهید؟
دو دیدگاه در این مورد وجود دارد. یکی آن چیزی است که جامعه از یک زن انتظار دارد – توضیحات منطقی، دلایل یا حتی مدرکی برای توجیه حق او برای استقلالطلبی. طرف دیگر خود آن زن و توانایی او برای ارتباط با صدای درونی خودش است.پس از تجربۀ بیعدالتی پذیرفته شده، بیان افکار یا مستقل عمل کردن برای افراد میتواند کاملاً چالشبرانگیز باشد. عناصر متعددی در این بین سهیم هستند.من به شخصیتی علاقهمند بودم که اشتیاق عمیقی به آزادی دارد و آن را دنبال میکند – نه از منظر دستاوردهایی که جامعه معمولاً آن را در یک زن تحسین میکند، بلکه در تلاشهای کسانی که آرام و مداوم میجنگند.
تأثیرات فرهنگی و مذهبی که توسط رهبر کلیسای ارتدوکس گرجستان بر جامعه تحمیل میشود، چگونه زندگی زنان در این کشور را تحتتاثیر قرار میدهد، بهویژه از منظر انتظارات اجتماعی که نسبت به زنان وجود دارد و آنها را ملزم به فدای شادی شخصیشان برای تأمین رفاه خانواده میکند؟
فرهنگ مسیحی اغلب رنج را به عنوان یک مسیر بااصالت به تصویر میکشد.در آموزهها و سنتهای مسیحی، رنج اغلب بهعنوان تجربهای معنادار یا ارزشمند تلقی میشود. در فرهنگ ما، بسیاری از شخصیتها به دلیل فدا کردن خود در راهِ یک هدف بزرگتر مورد تجلیل قرار میگیرند.فرهنگ گرجستان، به ویژه، این توقعِ از خودگذشتگی را به زنان تحمیل کرده است: مادر باید رفاه فرزندان را تضمین کند، و زن باید همه چیز را به خاطر خانواده تحمل کند.دوران اتحاد جماهیر شوروی، این ویژگیهای فرهنگی را کم نکرد؛ برعکس، پیشرفت در گرجستان را متوقف کرد.در آن زمان، زنان به کار تشویق شدند که منجر به تأسیس مهدکودکهای زیادی توسط دولت شوروی برای تسهیل این امر شد.تشویق زنان برای پیوستن به نیروی کار در دوران اتحاد جماهیر شوروی، حمایت از حقوق زنان نبود، بلکه تلاشی برای افزایش منابع کار بود. در نتیجه، در این فضای راکد، گفتگو پیرامون حقوق زنان تا حد زیادی برای چندین دهه وجود نداشت.

در پروژههای متعددی که با همسرتان، سیمون گروس، همکاری داشتهاید، تعامل شما در فرآیند کارگردانی چگونه بوده است؟ همچنین، مسئولیتها و تصمیمات خلاقانه را در روند فیلمسازی چگونه تقسیم میکنید؟
این کار فرآیندی است که تجربۀ آن با هر کسی چالشبرانگیز است. تو این کار را انجام میدهی چون زندگیات عمیقاً با این شخص گره خورده است.شریک زندگی، عضو خانواده، خواهر و برادر یا شاید یک دوست بسیار صمیمی تو، میتواند از عهدۀ این نوع همکاری برآید. ما همۀ کارها را با هم انجام دادیم، از آمادهسازی و انتخاب بازیگر تا فیلمبرداری. در طول فیلمبرداری، ما همیشه اتفاقنظر داشتیم. ما سکانسهای طولانی میگرفتیم و در پایان هر سکانس، پیش از فیلمبرداری مجدد، اغلب دیدگاه مشابهی داشتیم.درک مشترک، سلیقۀ سینمایی و ارزشهای مشترک، این مشارکت را تسهیل کرد.
شما به اهمیتِ رسیدن به بازیهای طبیعی و باورپذیر از سوی بازیگرانتان اشاره کردهاید، از جمله در مورد شوگلیاشویلی در «خانوادۀ خوشبخت من» و بازیگران زن جوان «در شکوفه». رویکرد شما برای انتخاب بازیگرانتان چیست و چگونه به آنها کمک میکنید تا شخصیتهایشان را به طور واقعی و تأثیرگذار به تصویر کشند؟
انتخاب بازیگران بخش ضروری این پروسه است. در طول انتخاب بازیگران، هدف ما، درک تمام جنبههای حیاتی برای تولید است.درک و ارتباط میان فیلمساز و بازیگران، بر اشراف کامل به فیلمنامه و تمرین کردن هر صحنه، اولویت دارد.انتخاب بازیگران، در مورد کشف امکانات خلاقانۀ داستان توسط کارگردان و بازیگران و درک محدودهای است که در آن عمل میکنند. این پروسه همچنین یک گام کلیدی در راه رسیدن به بازیهای بااصالت است.
فیلمبرداری در «خانوادۀ خوشبخت من» به دلیل برداشتهای بلند و ترسیمِ فضاهای واقعی، توجه بسیاری را به خود جلب کرده است. شما و سیمون گروس، چگونه به این رویکرد بصری دست یافتید؟ و چه تأثیراتی از سایر سبکهای سینمایی، به ویژه سینمای رومانی، که در نقدها به آن اشاره شده، بر این تصمیمگیری شما تأثیر گذاشته است؟
نزدیکی دوربین به شخصیتها، یکی از جنبههای اساسی رویکرد ما بود. دوربین طوری قرار میگیرد که بسیار نزدیک به شخصیتها باشد و مخاطب را به جای تماشای از راه دور در تجربیات آنها غرق کند. روایت این روش را میطلبید. استفاده از نماهای بلند، حضورِ و اصالت بازیگران را غنی میکند و به بازیگران اجازه میدهد تا واقعیتر و کاملتر بازی کنند و احساسات و اعمال خود را بیشتر حس کنند.
تکنیکهای نمای معکوس که معمولاً شامل کات بین دو شخصیت (اغلب در حین مکالمه) است، میتواند جریان طبیعی صحنه و اجرای بازیگران را مختل کند. در مقابل، استفاده از دوربین متحرک و نماهای بلند، به بازیگران اجازه میدهد آزادانهتر بازی کنند. ابعاد جدیدی پدید میآیند که، میتوان آنها را روی صفحۀ نمایش مشاهده کرد. بدین ترتیب برداشتهای بلند و نزدیک بودن دوربین به بازیگران این آزادی را میدهد که شخصیتهایشان را به طور کامل زندگی کنند، بدون اینکه کارگردانان، دیدگاهشان را خیلی محکم تحمیل کنند، و در نتیجه تصویری زندهتر و واقعیتر به نمایش بگذارند.
از خودمان هم پرسیدیم: آرزو داریم که چه جهانی را از منظر سینمایی به تصویر بکشیم؟ برداشتهای بلند، امکان کاوش ظریف و عمیق در چهارچوب اجتماعی و جهان پساشوروی را فراهم میکند، که همچنان برای بسیاری از افراد خارج از کشور بیگانه است – و حتی برای ما هم که به خوبی با آن آشنا هستیم اما نه از منظر سینمایی. این غرابت بر شخصیتها تأثیر میگذارد و بر لزوم به تصویر کشیدن پس زمینۀ محیط نیز تأکید میکند.
نسل جوان گرجستان برای به چالش کشیدن کلیشههای جنسیتی چطور عمل میکند؟ آیا بیشتر آنها مهاجرت میکنند؟
در حال حاضر، صرفنظر از سن، ما در حال مبارزه با یک دولت طرفدار روسیه و انتخاباتی کاملاً تقلبی هستیم تا از کشور خود به عنوان یک دموکراسی نوپا محافظت کنیم.زنان به ویژه در آرزوی عدالت و دموکراسی هستند. دیدگاه منسوخشدۀ پدرسالارانه اغلب توسط کلیسا و همچنین توسط سیاستمداران راستگرای طرفدار روسیه حمایت میشود.موارد زنکشی زیاد است و جوامع اقلیت با تبعیض مواجه میشوند. چندی پیش، یکی از موفقترین زنان تراجنسیتی گرجستان، کساریا آبرامیدزه، توسط شریک زندگی خود تنها یک روز پس از تصویب به اصطلاح قانونی بر ضد دگرباشان جنسی کشته شد. در این شرایط افراد بیشتری خواهان خروج از کشور هستند.

کدام کتابها یا فیلمها تأثیر عمیقی بر نگرش شما به زندگی گذاشتهاند؟
وقتی کتاب «محاکمه» کافکا را خواندم، نوجوان بودم و عمیقا بر جهانبینی من تاثیر گذاشت. پس از خواندن آن، متوجه شدم که میتوانم در مورد هر چیزی هر احساسی، هر سردرگمیای بنویسم. با وجود تجربیات محدودم، احساس میکردم به اندازۀ کافی حرف برای گفتن دارم. «شوالیه در پوست پلنگ» اثر شوتا روستاولی، مهمترین شعر در ادبیات گرجستان، بخشی از برنامۀ درسی مدرسۀ من بود و احتمالاً روی من تأثیر گذاشته است. اما همانطور که در زندگی به جلو پیش میروم، کشف میکنم که چقدر فلسفۀ شعر برای هویت من حائز اهمیت است و بر آگاهی من تاثیر گذاشته است.واژا پشاولا، یکی دیگر از شاعران گرجستان و اومانیست بزرگ قرن نوزدهم نیز الهامبخش من بود. شعر گرجستان قطعاً بر من تاثیر گذاشته. در سینما، نئورئالیسم ایتالیایی و موج نوی فرانسه بسیار تأثیرگذار بودند. من در نوجوانی «جاده» فلینی و «چهارصد ضربه» تروفو را دیدم و عمیقا بر من تاثیر گذاشتند. کشف فیلمهای یاسوجیرو اوزو به شدت تکاندهنده بود. کارگردان گرجستانی مورد علاقۀ من لانا گوگوبریدزه است که در سن 96 سالگی همچنان در زمینۀ فیلمسازی و نویسندگی فعال است. فیلم مورد علاقۀ من «مصاحبههایی در باب مسائل شخصی» (1978) است.
چقدر با سینمای ایران آشنایی دارید؟ و فیلمهای مورد علاقهتان در سینمای ایران کدام فیلمها بودند؟
خوشبختانه با حضور کارگردانانی چون اصغر فرهادی، جعفر پناهی، محمد رسول اف، همچنان شاهد حضور چشمگیر سینمای ایران در جشنوارههای بزرگ هستیم. من عاشق فیلمهایی مثل «جدایی نادر از سیمین»، «آفساید»… عاشق فیلمهای عباس کیارستمی، مخصوصا «طعم گیلاس» هستم.
آیا در حال حاضر بر روی پروژهها یا طرحهایی کار میکنید که به بررسی توانمندسازی زنان و تغییرات اجتماعی بپردازند؟
در حال حاضر مشغول نگارش رمان دومم هستم که آن هم این تمها را بررسی میکند و فیلم بعدی من کاملاً روی این موضوع متمرکز است.
نانای عزیز، خیلی ممنونم از قبول شرکت در این گفتگو.
متشکرم!
آبان ۱۴۰۳