«بلاد سیمپل» (۱۹۸۴) اولین فیلم برادران کوئن، یک نئونوآر کم خرج (لو باجت) درخشان درباره خیانت، شهوت، قتل و جنون پس از قتل است. «بلاد سیمپل» (جنون پس از خون)، عناصر کلاسیک سینمای نوآر را با سبک خاص برادران کوئن ترکیب کرده و بدینگونه، تریلری پرتنش و پر از تعلیق را شکل میدهد که با تکیه بر خیانت، فریب، سوءتفاهم و هویتهای اشتباه و خشونت پیش میرود. کوئنها، داستانی از خیانت، قتل و انتقام را در پسزمینه ایالت تگزاس روایت میکنند. داستان، حول مثلث عشقی میان زنی به نام ابی (فرانسس مکدورمند)، شوهرش جولیان (دن هدایا) و معشوقش ری (جان گتز) میچرخد. جولیان که به خیانت همسرش و رابطهاش با ری پی برده، کارآگاهی خصوصی به نام لورن ویسر (امِت والش) را استخدام میکند تا این زوج را بکشد، اما داستان بهسرعت از کنترل او خارج میشود و همه چیز در شبکهای از دروغها و اشتباهات قرار میگیرد و پیچیده و مرگبار میشود.
کوئنها، برای اولین فیلم شان تصمیم گرفتند یک فیلم جنایی و نوآر به سبک فیلمهای نوآر آمریکایی دهۀ چهل و پنجاه بسازند. یک داستان جنایی داغ و یک مثلث عشقی شوم که از زاویه دید یک کارآگاه خصوصی پست و خبیث و سنگدل روایت میشود. آنها میخواستند یک فضای جنایی سیاه اما در عین حال بشاش و کمیک بسازند. شخصیتهای «بلاد سیمپل» به رغم خشونت و بلاهت ذاتی و وجودیشان، عمیقا کمیک و مضحکاند.
برادران کوئن، از ویژگیهای شناختهشده نوآر، مانند روایتهای غیرقابل اعتماد، تقدیرگرایی و ابهام اخلاقی استفاده میکنند تا حس اجتنابناپذیری را خلق کنند. داستان، حول سوء تفاهمها، نارسایی در ارتباطات و پیامدهای ناشی از تصمیمهای غلط پیش می رود و شخصیتها را به سمت فاجعه میبرد.

اصطلاح «بلاد سیمپل» (جنون پس از خون)، در عنوان این فیلم؛ به وضعیتی از سردرگمی، پارانویا و رفتارهای غیرمنطقی اشاره دارد که وقتی افراد درگیر اعمال خشونتآمیز یا جنایی میشوند، دچار آن میگردند. این حس ترس و پارانویا میتواند فضا را مبهم و مهآلود کند و اغلب منجر به وضعیتهایی مرگبار و در عین حال کمیک میشود. کوئنها، این اصطلاح را از رمان «خرمن سرخ» نوشته دشیل همت قرض گرفتهاند؛ رمانی که مربوط به وضعیت ذهنی افرادی است که بهمدت طولانی در معرض خشونت و خونریزی قرار گرفتهاند. در فیلم، این مفهوم از طریق شخصیتهایی به نمایش گذاشته میشود که پس از درگیر شدن در شبکهای از فریب، قتل و خیانت، تصمیمهای نادرست و ناامیدانه میگیرند.
با پیچیدهتر شدن وقایع، هر شخصیت دچار “بلاد سیمپل” میشود—یعنی بهدلیل ترس، گناه و تنش فزاینده، قادر به فکر کردن منطقی نیست. بهعنوان مثال، وقتی کارآگاه خصوصی (با بازی امت والش) برای کشتن زنی خائن و معشوقهاش استخدام میشود، اقدامات او زنجیرهای از سوءتفاهمها و خشونتها را به راه میاندازد. بهطور مشابه، شخصیتهای دیگر مانند ری و ابی نیز در حالی که با قتل و سوءظن دستوپنجه نرم میکنند، به این حالت آشفته دچار میشوند. این اصطلاح بهخوبی بیانگر ضعفهای انسانی تحت فشار جنایت و خشونت است.
فیلم با صدای راوی که کارآگاهی فاسد است بر روی تصاویری از چشم اندازها و مناظر وسیع و پهناور تگزاس شروع میشود:
“دنیا پر از آدمهای شاکیه ولی حقیقت این است که برای هیچ چیز ضمانتی وجود ندارد…بعضی چیزها همیشه غلط از آب درمیان.”

در اغلب فیلمهای برادران کوئن، یک فرد معمولی وجود دارد که تسلیم وسوسههای شیطانی شده و جهنمی به پا میکند. مارتی در «بلاد سیمپل»، به کارآگاهی فاسد پول میدهد تا زن خودش و فاسقاش را بکشد. در «فارگو» هم جری به خاطر طمع و پول، دو آدمکش بیرحم را اجیر میکند تا همسرش را بدزدند و او بتواند بدینوسیله از پدر زن پولدارش اخاذی کند.
سینمای کوئنها، سینمایی پستمدرنیستی است و بسیاری از ویژگیهای مهم سینمای پست مدرن مثل عدم قطعیت، نسبیگرایی، هنجار ستیزی، ابهام، ارجاع به ادبیات و سینما، خرده روایتها و هجو ژانرهای معروف را میتوان در آنها پیدا کرد؛ سینمایی که مهمترین ویژگی و صفت آن، کمدی سیاه و ابسورد است. شخصیتها در فیلمهای کوئنها، از بس ابله و احمقاند که قربانی بلاهت و حماقت خود میشوند و سرنوشتی تراژیک پیدا میکنند و تماشاگر به جای اینکه به آنها بخندد، به حالشان دل میسوزاند و متاثر میشود. در دنیای کوئنها هیچ چیز را نمیتوان جدی گرفت و هیچ چیز را نمیتوان شوخی پنداشت یا دستِ کم گرفت. آدمهای به ظاهر احمق و دست و پا چلفتی آنها میتوانند بسیار خطرناک باشند. آنها معمولا دو دستهاند؛ یا افرادی حراف و وراجاند، یا ساکت و مرموز و این پُرحرفی بیخاصیت و چرندگویی آنها در تضاد با سکوت و آرامش آزاردهنده، مرموز و غیرعادی شخصیتهای کم حرف و ساکت فیلم قرار دارد و منجر به صحنههای مضحکی میشود.
داستان فیلم بیشتر به فضای داستانهای جیمز ام کین شبیه است تا کارهای ریموند چندلر و دشیل همت که بیشتر معمایی و رمزآمیزند. کوئنها علاقه زیادی به جیمز ام کین دارند:کوئنها گفتهاند که ما دنبال این نبودیم که یکی از آن فیلمهای نوآری که در آنها همه اتاقها پرده کرکره دارند و کارآگاه فیلم توی دفترش نشسته بسازیم. کارآگاه این فیلم، یک آدم آس و پاس بی اخلاق و کثیف است که یک ماشین فولکس فولکس قدیمی فکسنی دارد و با عکاسی از آدمها از آنها اخاذی میکند.
“ما همیشه فکر میکردیم که در کتابخانه دانشگاه کلمبیا، بالای ستونها کنار اسمهای ارسطو و هرودت و ویرژیل باید اسم جیمز ام کین هم بیاید.”

به نظر آنها، کین با سه تم مهم سر و کار دارد: اپرا، رستوران داری یونانی و کسب و کار بیمه. در «بلاد سیمپل» آنها رستوران داری را برای شخصیت اصلی فیلم یعنی جولیان مارتی که یونانی تبار است انتخاب کردند. آنها عاشق فرهنگ عامهپسند و پاپ امریکاییاند و اغلب به آن ارجاع میدهند:
“هدف ما ساختن یک فیلم بی مووی سرگرمکننده بود.”
شخصیتهای «بلاد سیمپل»، ظاهرا منطقی رفتار میکنند اما دچار کج فهمی و سوءتفاهماند. ری فکر میکند که ایبی، مارتی را کشته و ایبی فکر میکند که ری به خاطر سرقت پول از گاو صندوق، مارتی را کشته و پول را دزدیده. برخلاف نوآرهای کلاسیک در نئونوآر «بلادسیمپل»، تیرگی و محیط تاریک امنتر از فضاهای روشن و پر نور است: “چراغ را خاموش کن ایبی.” ری در روشنایی تیر می خورد و مارتی در روز روشن به ایبی حمله میکند. در سکانس آخر نیز کارآگاه که تیر خورده در روشنایی اتاق دراز کشیده و جان می کَنَد در حالی که ایبی در تاریکی و در نقطه امن قرار دارد.
پیرنگ فیلم نیز ماهرانه طراحی شده و روایت تابع پیرنگ است و مطابق آن پیش میرود. داستان از زاویه دیدهای متعددی روایت میشود؛ از زاویه دید کارآگاه تا زاویه دید دانای کل. روایت به شکل خطی پیش میرود و گسست زمانی و فلش بک ندارد. خشونت و خون در سرتاسر فیلم جاری است و بوی خون از پرده بیرون میزند؛ بوی خونی که مدتها بعد از وقوع قتل همچنان در مشام میپیچد.
ترس و وحشت اگزیستانسیالیستی، فساد اخلاقی؛ خیانت، چرخه خشونت و انتقام، برخی از تمهای «بلاد سیمپل» را تشکیل میدهد و فیلم مثل نوآرهای کلاسیک، دیدگاهی نیهیلیستی از جهان ارائه میدهد که در آن شخصیتها اسیر نیروهایی خارج از کنترل خود- چه سرنوشت، چه شانس و یا اشتباهات دیگراناند.
برادران کوئن؛ همچنین به تم خیانت، نه تنها در سطح فردی، بلکه بهعنوان یک نظرگاه وسیعتر درباره وضعیت انسانی پرداختهاند. خیانت ابی به شوهرش نه تنها یک خیانت شخصی است، بلکه پیامدهایی برای زندگی دیگران دارد و زنجیرهای از بیاعتمادی و خشونت ایجاد میکند. اینکه اقدامات کوچک و ظاهراً پیش پا افتاده و بیاهمیت میتواند منجر به فاجعههایی بزرگ شود، تم اغلب آثار کوئن ها است. فیلم همچنین به جنبههای تاریکتری از ذات انسان میپردازد—حرص، شهوت و ناامیدی—که همگی شخصیتها را به سوی تصمیماتی خطرناک سوق میدهند. در این میان، طنز سیاه و لحن ابسورد فیلم نه تنها به لحن کلی واقعگرای آن لطمه نمیزند بلکه در تعادل با خشونت سرد و ترسناک فیلم قرار می گیرد.

فیلمبرداری بری ساننفِلد با استفاده از کنتراستهای شدید نوری، سایههای سنگین و نماهای باز به خلق فضایی پر از تنش و پارانویا کمک کرده است. دوربین؛ شخصیتها را در موقعیتهایی که گیر افتادهاند دنبال میکند. یکی از ویژگیهای چشمگیر سبک بصری «بلاد سیمپل»؛ استفاده از چشماندازها و جادههای وسیع و پهناور تگزاس است. جادههای صاف و سرزمینهای برهوت بهعنوان استعارهای برای خلأ درونی و انزوای شخصیتها عمل میکند. این سرزمین بی حاصل و خشک همچون آینه ای است که خلاء اخلاقی و احساسی که شخصیتها در آن گرفتار شدهاند و راه رستگاری یا فرار برای آنها بسته است را به نمایش میگذارد. استفاده از نماهای لانگ شات و باز که معمولاً جادههای طولانی یا زمینهای لم یزرع را نشان میدهند، این حس تنهایی و انزوای شخصیتها را تقویت میکند. در بسیاری از صحنهها، دوربین به جزئیات بیاهمیتی مانند یک قطعه اثاثیه یا یک راهرو توجه میکند که تعلیق را افزایش داده و تهدید نهفته در لایه زیرین سطح ظاهری را نمایان میکند.
علاوه بر این، موتیفهای بصری مانند استفاده از انعکاسها—آینهها، پنجرهها، چرخها و آب—در فیلم بارها تکرار میشوند که این نیز بر تم دوگانگی و فریب تأکید دارد. این موتیفها و بازتابهای بصری، بهنوعی یادآور آناند که شخصیتها از انگیزههای خود یا ابعاد کامل اعمالشان آگاهی ندارند، که اغلب به سوء تفاهمهای مرگبار میانجامد.
«بلاد سیمپل»، پر از شخصیتهایی است که مرزهای اخلاقیشان مبهم است، ویژگیای که در نوآرهای کلاسیک نیز به وضوح دیده میشود. ابی، هرچند بهطور آشکار یک “فم فتال” کلاسیک نیست، اما عناصر اصلی این فیگور پرفریب زنانه را در خود دارد. اقدامات او که با نیروی عشق و شهوت هدایت میشود، بهطور ناخواسته، دیگران را وارد شبکۀ مرگبار خشونت میکند و زمینهساز یک سقوط فاجعهبار میشود. این فیلم، تجربهای ماهرانه در سینمای نئونوآر است که مهارتهای روایی، بصری و طنز تیره برادران کوئن را با عناصر بنیادی سینمای نوآر ترکیب میکند. نتیجه، فیلمی است که در عین احترام به سنتهای نوآر، آنها را به شیوهای منحصر به فرد و پیچیده به چالش میکشد. کوئنها با استفاده از خصلتهای پیچیده اخلاقی شخصیتها، به بررسی قدرت ویرانگر انگیزههای انسانی و اجتنابناپذیری سرنوشت و تقدیر میپردازند.