چهارمین فیلم سینمایی محسن امیریوسفی، بعد از فیلمهای «خواب تلخ»، «آتشکار» و «آشغالهای دوستداشتنی»، یک کمدیِ مثلاً فانتزیِ بسیار بد است. امیریوسفی دوازده سال پس از آخرین فیلمش، با همکاری رضا عطاران بهعنوان نویسندۀ مشترک و بازیگر و حضور سعید ملکان بهعنوان تهیهکننده، فیلم «قیف» را ساخته و روانۀ اکران سینماها کرده است.
در نگاه اول، به نظر میرسد که کارگردان، در ادامۀ طنز خاص و متفاوتی که در آثار گذشتهاش داشته و در کنار آن به مسائل اجتماعی و سیاسی، ورود میکرده، این بار نیز با ترکیب ژانر علمی-تخیلی و فانتزی و کمدی، به دنبال ساخت فیلمی منتقدانه با ظاهری کمیک بوده است. اما حاصل کار اثری آشفته، بیمزه و بسیار سطحی است. نهتنها نقدهای سیاسی اجتماعی فیلمنامه، دربارۀ مسائل زنان و موضوعات روز دیگر به هیچوجه تأثیرگذار و جذاب درنیامده، بلکه فیلم حتی توانایی ایجاد لحظات کمیک را هم در خود ندارد و بیشتر شبیه به یک شوخیِ لوس با تماشاگر بزرگسال است؛ چرا که به نظر میرسد مخاطب فیلم کودک و نوجوان و گروه سنی الف باشد! که البته بعید است با توجه به تولیدات روز دنیا و عجین بودن نسل جدید با تکنولوژی و فیلمها و انیمیشنهای جدید، حتی این فیلم بتواند آنها را هم راضی کند. این نکته را هم در نظر بگیرید که شوخیهای فیلم بعضاً به نوعی است که باید برچسب مثبت 18 سال برای آن در نظر گرفت! این تناقض تِم کودکانه و شوخیهای جنسی و اروتیک بیشمار (که اگر آن را از فیلم بگیریم احتمالاً همان چند خندهای که در طول تماشای فیلم از تماشاگر میشنویم نیز قطع خواهد شد)، تا انتهای فیلم ادامه دارد.
جالب اینجاست که با کمی گشتن در شبکههای اجتماعی و اینترنت، شاهد کامنتهای منفی بسیار زیاد مخاطبین فیلم خواهید بود که یکصدا از هدر رفتن پول و زمان و توهین به شعورشان سخن گفتهاند. بیشترین بحث هم حول تبلیغات فریبندۀ اثر است که در آن با بازی با عباراتی مانند «متفاوت» و «فانتزی» سعی در فریب مخاطب داشته و با تکیه بر موقعیت پیشین عطاران و محبوبیت او، تماشاگر را به سینما کشانده و با تحویل یک فیلم نازل در سطح زیموویها، بعد از خالی کردن جیب و هدر دادن وقتشان، روانۀ خانه کرده است. این فیلم نیز در ادامۀ مثلاً کمدیهای اینروزهای سینمای ایران قرار میگیرد که مدتی است تبدیل به آفت این سینما شده و هر سینماگری اعم از باسابقه، بیسابقه، سطحی یا اندیشمند را درگیر خود کرده که حداقل یک فیلم در این سطح تولید کرده و از گردونۀ این رقابت مضحک جا نمانند. فلذا گول حضور اسم رضا عطارن، سابقۀ امیر یوسفی و حتی سعید ملکان را نخورید. با فیلمی به غایت مبتذل، غیرسرگرمکننده و توهینآمیز روبهرو هستیم که چیزی جز سردرد و ایجاد حس حماقت در تماشاگرش ندارد (اگر که بتوان فیلم را تا انتها تحمل کرد و از سالن بیرون نرفت!)
قیف، داستان یک غیرانسان (با بازی رضا عطاران) است که از سیارهای به نام هیرکانی به زمین آمده و فرصت کوتاهی دارد تا با ازدواج با یک زمینی و بردن او به سیارهاش خود را از شر نفرین سیاه و تبدیل شدنش به گربه جلوگیری کند. فیلمنامه در حیطۀ فانتزی حتی از منطقهای خودش پیروی نکرده و از ظرفیتهای سورئال بهرۀ درستی نمیبرد. فانتزی فیلم در حدی کودکانه است که شاید برای کودکان هم توهینآمیز به نظر برسد. درک سازندگان از فانتزی، شبیه به یک پاردوی برای این ژانر شده و گویا آنها نیمنگاهی هم به آثار برتر این ژانر نینداختهاند و بیشتر سرگرم عوالم بیپایۀ خود به اسم فانتزی بودهاند. فیلمنامه از نظر تکهپارهبودن و وجود تحمیلهای بیمعنی وقایع و پایانبندی آبکی و مشمئزکننده یکی از نمونههای نادر سینمای ماست. کمدی موجود در اثر نیز، سخیف و زشت، لوس و در بهترین حالت تکراری و محافظهکارانه است.
بازی رضا عطاران نیز هیچ نکتۀ جدید و حتی جالبی در خود ندارد. همۀ شوخیها تکراری و دستمالی شده از فرط استفاده هستند و عطاران حتی از سالهای دور خود نیز در این کار عقبتر است. سایر بازیگران نیز واقعاً گرفتار تلاشی مذبوحانه شدهاند. جمشیدیفر که در «تمساح خونی»، درخشان ظاهر شده بود اینجا حرفی برای گفتن ندارد و بازیگرانی مثل رضا نیکخواه در همان چرخۀ تکراری خود گیر کردهاند. در این میان شاید بتوان گفت، فریده سپاهمنصور نشان داد که هنوز ظرفیتهای کشف نشدهای در بازیاش میتوان یافت.
کارگردانی امیریوسفی یادآور بعضی از کلیپهای قدیمی بسیار بد خوانندگان لسآنجلسی است (نه حتی نمونههای خلاقانۀ آن). حرکات دوربین و دکوپاژ یک عقبگرد کامل برای او محسوب میشود. احتمالاً بنا بوده همۀ بخشها به یک اندازه بد و ضعیف باشند تا با اثری یکدست (اینبار با کارکردی وارونه) روبهرو باشیم.
فیلم با طرح مسائلی مثل حجاب اجباری زنان و معکوس کردن این الگو و استفادۀ آن برای مردان، سعی کرده که نقدهای سیاسی اجتماعی را وارد قصۀ خود کند که آن هم به شکل متناقضی علیه زنان است و نهتنها نقدی در کار نیست، بلکه با اثری ضدزن و در سکانسهایی بهشدت توهینآمیز طرف هستیم. مانند فراخوان برای شوهر کردن و هجوم زنان (و حتی مردان!) برای ازدواج با یک مرد غیرانسان و فرار از زمین. شکلی از تحقیر و شوخیهای زننده در این سکانس و بخشهای دیگر این اثر وجود دارد که اگر نگوییم کمسابقه، بیسابقه است. ناگفته نماند که پیمان قاسمخانی در سریال اخیر خود، «روزی روزگاری مریخ»، هم کمدی فانتزی علمی-تخیلی و حضور فضاییها را بهخوبی پرداخت کرده بود و هم با کلیشۀ معکوس توانسته بود بازی خوبی را انجام دهد و اتفاقاً نقد تندوتیزی به وضعیت معاصر جامعه داشته باشد. اتفاقی که قیف در قصه و بهخصوص در تبلیغاتش مدعی آن بوده است، اما حتی نزدیک آن نیز نتوانسته بشود.
به وضوح فیلم آخر امیریوسفی (یا شاید سعید ملکان)، از شارلاتانیزم رسانهای در تبلیغ خود بهره میبرد و اسم دیگری نمیتوان روی آن گذاشت و اگر این امکان وجود داشت که کسانی که از تماشای آن ناراضی بودهاند هزینۀ بلیت خود را پس بگیرند، به احتمال زیاد بخش اعظم فروش فعلی خود را از دست میداد. فروشی که گمان میرود با عدم رضایت اکثر تماشاگرانش، رو به افول بوده و اقبال روزهای نخستینش را از دست بدهد.
قیف از بدترین فیلمهای سالهای اخیر سینماست و حتی نمیتوان مثل فیلم «هتل» به بررسی فرمول کمدینویسی آن و یا مثل «فسیل» به آسیبشناسی جریان حال حاضر رسید. یک اثر توخالی با هیاهوی زیاد که در همۀ ارکانش بد و ضعیف و سطحی است. تماشای فیلم به هیچ گروه سنی توصیه نمیشود، حتی گروه سنی الف!
***
پی نوشت:
برای درجهبندی سنی مخاطب کتابهای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان از ردهبندی خاصی استفاده میشود که بر اساس حروف ابجد است. بدین ترتیب گروه سنی الف: آمادگی و سال اول دبستان را شامل میشود که البته در طبقهبندی قدیمی کانون فقط به کودکان زیر 6 سال اطلاق میشد.