فیلم «گلادیاتور ۲» بهعنوان دنبالهای بر شاهکار سال دوهزار ریدلی اسکات، از همان ابتدا با انتظارات بالا و نگرانیهایی از سوی طرفداران و منتقدان مواجه شد. نسخه اول، با سخنان حماسی، نبردهای مهیج در میدان و عرصه احساسی، موسیقی ماندگار هانس زیمر و کارگردانی بینقص اسکات، یکی از آثار ماندگار سینمای مدرن شد. حال، بیش از دو دهه بعد، اسکات در ۸۷ سالگی دوباره به رم بازگشته تا داستانی جدید را روایت کند.
درحالیکه برخی از آثار اسکات موفقیت چشمگیری داشتهاند (مانند “Blade Runner” و “Alien”)، برخی دیگر مورد انتقاد قرار گرفتهاند (“House of Gucci” و “Napoleon“)، «گلادیاتور ۲» جایگاهی بینابین دارد. این اثر هرگز به ارتفاعات نسخه اول نمیرسد، اما مسیر خود را دنبال میکند و در ایجاد دنیای جدیدش موفق عمل میکند. (حداقل در سرگرمسازی مخاطب؛ به خصوص مخاطبان جوانتری که نسخه اول را ندیده باشند) فیلم در تلاش است تا همانند “Furiosa: A Mad Max Story” مسیر جدیدی را برای خود تعریف کند. با اینکه از نوستالژی نسخه اول استفاده میکند، اما تلاش دارد داستانی مستقل را روایت کند.
داستان فیلم شانزده سال پس از مرگ ماکسیموس و مارکوس آئورلیوس رخ میدهد. رم دیگر آن شکوه گذشته را ندارد و به چنگ دو امپراتور بیرحم (جوزف کوین در نقش گتا و فرد هچینگر در نقش کاراکالا) افتاده که تنها به فتح سرزمینهای جدید و بهرهکشی از اسرا میاندیشند. اسکات، به شکل غیرمستقیم، تصویری از سیاستمدارانی ارائه میدهد که تنها به قدرت خود فکر میکنند. نمایش آنها با طنزی خاص همراه است، تا جایی که کاراکالا حتی یک میمون بهعنوان همراه دارد.
قهرمان جدید داستان، لوسیوس (با بازی پل مسکال)، وارث رم است که عطش انتقام دارد. او قصد دارد از مارکوس آکاسیوس (پدرو پاسکال) برای مرگ همسرش آریشات انتقام بگیرد. در این میان، آکاسیوس خود نیز برای سرنگونی امپراتورها نقشههایی در سر دارد و همین امر، زمینهساز تقابلهای دراماتیک فیلم میشود. این تغییر در پویایی شخصیتها به فیلم بُعد تازهای میبخشد، جایی که لوسیوس دیگر علاقهای به رم ندارد، در حالی که آکاسیوس در حال چیدن توطئهای برای سرنگونی امپراتورها است.
فیلم از نظر صحنههای اکشن، به ریشههای خود وفادار است، اما جلوههای ویژه در برخی لحظات ناامیدکننده ظاهر میشود. انگاری که از صرف هزینههای گزافتر این پروژه منع شده باشد. اندکی عجیب به نظر میرسد. با این حال، نبردهای هیجانانگیز همچنان پابرجا هستند، از جمله مبارزه با کرگدنها، بابونها و حتی یک میدان نبرد پر از کوسه که به بازسازی نبردهای دریایی رم باستان میپردازد. این سکانسها نمایشی از خشونت، خونریزی و طراحی صحنه کمنظیری ارائه میدهند که با وجود مشکلات فنی، همچنان چشمنواز هستند.
یکی از نقاط ضعف عمده فیلم، عدم حضور ماکسیموس (راسل کرو) است. هرچند حضور او در دنبالهای که شانزده سال بعد رخ میدهد منطقی نیست، اما جای خالی این شخصیت کاریزماتیک به وضوح حس میشود. اسکارپا تلاش کرده تا شخصیت لوسیوس را بهعنوان جانشین معنوی او معرفی کند، اما شخصیتپردازی او در حد و اندازههای ماکسیموس نیست و عمق کافی ندارد. این مسئله باعث میشود که بار احساسی فیلم در برخی لحظات کاهش یابد.
با اینکه فیلم از نظر ساختاری نسبت به «ناپلئون» اثر بهتری محسوب میشود، اما همچنان از ضعفهایی رنج میبرد. فیلمنامه دیوید اسکارپا برخی از شخصیتها را به درستی پرداخت نکرده است. برای مثال، تصمیم لوچیلا (کانی نیلسن) برای ترک فرزندش به درستی بررسی نمیشود و نحوه به قدرت رسیدن دو امپراتور نیز به اندازه کافی توضیح داده نشده است. این کمبودها باعث میشود که برخی بخشهای فیلم ناقص به نظر برسند. همچنین، سرعت روایت در برخی نقاط بیش از حد بالا است و جزئیات مهمی نادیده گرفته شدهاند که میتوانستند داستان را عمیقتر کنند.
یکی دیگر از نقاط ضعف فیلم، عدم حضور هانس زیمر در بخش موسیقی است. در حالی که هری گرگسون-ویلیامز تلاش خود را کرده، اما موسیقی او فاقد عمق و تأثیرگذاری احساسی نسخه اول است. زیمر و لیزا جرارد در نسخه اول، با ترکیب موسیقی و آوازهای بینظیر، به لحظات فیلم روح بخشیده بودند، اما این بار چنین تأثیری حس نمیشود. این خلأ موسیقایی یکی از نقاط ضعفی است که در لحظات احساسی فیلم کاملاً مشهود است.
از نظر تدوین و فیلمبرداری، فیلم همچنان امضای بصری اسکات را حفظ کرده است. تدوین سریع و دقیق صحنههای نبرد، حس تنش و هیجان را افزایش میدهد، اما در برخی صحنهها این سرعت باعث از دست رفتن وضوح حرکات میشود. فیلمبرداری نیز با استفاده از نورپردازی طبیعی و ترکیب نماهای گسترده از رم و میدان نبرد، حس تاریخی و حماسی فیلم را تقویت کرده است. هرچند برخی جلوههای ویژه دیجیتال کیفیت مطلوبی ندارند، اما طراحی صحنههای عملی و استفاده از لوکیشنهای واقعی، به فیلم جلوهای اصیل بخشیده است.
یکی از پرسشهای اصلی درباره «گلادیاتور 2» این است که آیا میتواند به یک سهگانه تبدیل شود؟ با توجه به پایانبندی فیلم که درهای زیادی را برای ادامه باز میگذارد، احتمال ساخت قسمت سوم وجود دارد، اما با توجه به مشکلات شخصیتپردازی در این قسمت، موفقیت آینده آن در گروی فیلمنامهای قویتر خواهد بود.
در نهایت، یکی از بحثهای اصلی درباره این فیلم، سبک محافظهکارانه اسکات در سن ۸۷ سالگی است. در حالی که کارگردانانی مانند کلینت ایستوود و مارتین اسکورسیزی همچنان ریسکهای بزرگتری در آثار خود میپذیرند، اسکات در این فیلم به فرمولهای آشنا متکی شده است. مقایسه او با کارگردانانی مانند جرج میلر که در “Mad Max: Fury Road” رویکردی جسورانه اتخاذ کرد، نشان میدهد که اسکات در این فیلم محتاطانهتر عمل کرده است. شاید این امر به دلیل سن بالا و تلاش برای حفظ موفقیت تجاری باشد، اما در نهایت «گلادیاتور 2»، هرچند با ضعفهایی همراه است، همچنان اثری است که ارزش تماشا دارد.
«گلادیاتور ۲» شاید به عظمت نسخه اول نرسد، اما اسکات بار دیگر نشان میدهد که در ۸۷ سالگی همچنان توانایی خلق آثار حماسی و تأثیرگذار را دارد. ادر حقی این قسمت ترکیبی از نقاط قوت و ضعف است؛ از یک سو، اکشن پرهیجان و بازیهای درخشان برخی از بازیگران، و از سوی دیگر، مشکلات فیلمنامهای و موسیقی کمتر تأثیرگذار. بااینحال، اگر هدف فیلم تنها سرگرمکردن مخاطبان باشد، اسکات هنوز هم «جادو» را در دستان خود دارد.