فیلم «نرگس» یک درام عاشقانه بر بستری اجتماعی با روابطی درهم پیچیده است که جایگاه دو زن را در دوراهی چالشبرانگیز زنانگی/ مادرانگی بسط داده و آنها را به کنشمندیای فراتر از کلیشه رایج زن در سینمای دهۀ ۶۰ ایران وامیدارد.
رخشان بنیاعتماد؛ فیلمساز دغدغهمند و صاحب سبک که چند سالیست خودخواسته سینمای ایران را از آثار و نگاه آسیب شناسانهاش محروم کرده، پیشینه در مستندسازی دارد. خاستگاهی که در همۀ فیلمهای کارنامه ارزشمند او نمودی درخور و متناسب با درام محوری دارد.
کافی است اتمسفر مردسالارانه جامعۀ ایران در دهۀ ۶۰ و به تناسب آن، در سینمای ایران را به ذهن بیاوریم، تا به عمق مصائب پیش روی او برای ورود به حیطۀ فیلمسازی بهعنوان یک زن پی ببریم.
ارزیابی زاویه دید منحصربهفرد و نگاه آسیبشناسانۀ او به زنانی از اقشار مختلف در فیلمهایش (که با «نرگس» این فصل طلایی در کارنامۀ او آغاز شد)، پروسهای دیگر است که پس از اعلام حضور در سینمای دهۀ ۶۰ که در قبضه مردان بوده، محلی از اعراب دارد.
«خارج از محدوده»، «زرد قناری» و «پول خارجی» از سال ۶۶ به فاصله یک سال از یکدیگر ساخته شدند. هر سه فیلم واجد نوعی طنز تلخ در ترسیم جامعه آن روزگار، در کشوقوس بحران اقتصادی- فرهنگی- اجتماعی و هر سه حاصل همکاری با فیلمنامهنویسان دیگر بودند.
در ادامۀ این مسیر، بنیاعتماد سال ۷۰ فیلم «نرگس» را بر اساس فیلمنامهای مشترک با فریدون جیرانی ساخت که در لحن و سبک متفاوت با آثار قبلی بود. اما فیلم همچنان بر بستری از مشکلات و معضلات اجتماعی حرکت میکرد، آنهم با حضور دو زن کنشمند که با کاراکترهای زن رایج در فیلمهای آن مقطع فاصلهای عمیق داشتند.
تفاوت تأمل برانگیزی که در زمان خود دیده شد و علاوهبر مقبول واقع شدن فیلم از نگاه منتقدان و مخاطبان، 11 نامزدی در دهمین جشنواره فجر را به همراه داشت. نهایتاً «نرگس» سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی برای بنیاعتماد، بهترین موسیقی متن برای محمدرضا علیقلی، دیپلم افتخار بهترین فیلمبرداری برای حسین جعفریان و دو تقدیر از بازیگر نقش اول زن، فریماه فرجامی و صدابردار، پرویز آبنار را کسب کرد.
(در باب اقبال عمومی به فیلم از زمان حضور در جشنواره نیز همین بس که بهعنوان مخاطب عام فیلم را طی 10 روز سه بار در سه سینمای مختلف تماشا کردم و موقع اکران هم چند بار دیگر. خروجی آنهم نگارش یکی از اولین یادداشتهایم در دوران دانشجویی و انتشار آن در ماهنامه «گزارش فیلم» فقید شد.)
هرچند در «نرگس» یک مثلث عاشقانۀ تیپیکال، محملی میشود برای پیشبرد درام که دو زن را در مواجهه با یک مرد به تقابل وامیدارد، اما این همۀ ماجرا نیست. بلکه خوانش چندسویه بنیاعتماد از این موقعیت دراماتیک است که به جهان فیلم، دو زن و حتی مرد، شأنی متمایز و بدیع (بهخصوص در زمان خود) میدهد.
رابطۀ چالشبرانگیز عادل (ابوالفضل پورعرب که تازه با «عروس» درخشیده بود) و آفاق (فریماه فرجامی فقید) سالها قبل از آغاز قصه فیلم شروع شده، از آن هنگام که آفاق مادرانگی و زنانگی را از ترس بیکسی، یک کاسه کرده و… همواره نگران روزی بوده که فیلم با همان آغاز میشود.
روزی که عادل دل در گرو عشقی متعارف؛ عشق نرگس (عاطفه رضوی) نهاده و آفاق مجبور میشود از درد بی کسی، دوباره به پوستین مادرانه فرو برود… کاش به همین راحتی بود ولی تنها آفاق میداند این تراژدی یعنی چه! و البته نویسنده و کارگردانی که این موقعیت دراماتیک را برایش خلق کردند.
انتخاب طبقۀ فرودست بهعنوان قشر محوری فیلم که سه کاراکتر اصلی برخاسته از آن هستند و بهخصوص مواجهه ابتدایی و درگیری پایانی که بر بستر سرقت و تبعات آن حادث میشوند، به شکلی ظریف و غیر شعاری ریشههای اجتماعی درام را نشانهگذاری کرده و بر چنین بستری است که تقابل دو زن بر سر عشق رنگوبویی تازه پیدا میکند.
در «نرگس» نگاه جزئینگرانه و چندلایۀ خالق اثر به تناسب و انصاف بین کاراکترها تقسیم شده است. طبعاً در این موازنه با سنگینی کفه ترازو به سوی زنان، این بار آنها هستند که مسیر داستان را تغییر میدهند، آنهم به شیوه خاص خود.
آنها نه بهواسطۀ عملکرد فیزیکی/ بیرونی که بروز عام مردانه برای ابراز وجود و اثبات قدرت در سینمای آن دوره بود، بلکه بهواسطۀ ادراک درونی و حسی مرکب از عشق سودایی/ عشق مادرانه/ عشق عاقلانه، خود را بروز داده یا چه بسا اثبات میکنند.
در روزگاری که زن همواره بهانهای برای بروز کنشهای مردانه بود، بر بستر چنین درام کمیابی زنان قائم به ذات بودن در دهههای آتی را تمرین کردند. به همین واسطه تمایز جنس عشق نرگس و آفاق که بر مرزی از گذشت و جسارت و جنون حرکت میکند، اهمیت مییابد.
فیلم سکانسهای دراماتیک و تأثیرگذار کم ندارد که نمونهوارترین آنها، مجلس عقد عادل و نرگس زیر سایه نگاه سنگین و آمیخته به درد و غم و خشم آفاق است که با بازی فریما فرجامی ماندگار شده و خوانشی متمایز از زن/ رقیب عشقی در هر دو سوی ماجرا ثبت میکند.
بهخصوص در دیالوگی که آفاق با عادل رد و بدل کرده و معرفت و رازداری خود را در کفه ترازو با مردانگی و قولوقرارهای او قرار میدهد و با آماده کردن اتاقش برای شب زفاف ضربهای کاری به خود میزند.
زنی که در عین صلابت واجد شکنندگی است که آوای دف کاروان عروس بدل به تپشهای ابدی قلبش میشود و با دیدن لنگه کفشهای عروس و داماد پشت در اتاق، در سفری ذهنی به مرور خاطراتش با عادل میپردازد.
یکی دیگر از سکانسهای درخشان فیلم، همجواری اجباری دو زن از سر بیکسی است که واگویههای نمونهوار آفاق را ثبت میکند (من وقتی به سن تو بودم، یه قطار قصه پشت سرم بود!).
این همجواری زنانه بدون آنکه پرداختی کلیشهای پیدا کند، به افشای تلویحی رابطه آفاق با عادل میانجامد. فیلمساز هوشمندانه خوانشی تازه از این موقعیت دارد تا کنش و واکنشهایی غیرقابل انتظار از کاراکترها بگیرد که چند سکانس بعد در صحنۀ افشاگری بروز پیدا میکند.
موقعیتی انتحاری که نرگس با ایمان به عشق خود، آن را بدل به آزمون پاکدستی عادل میکند (درد من بزرگتر از آفاقه؛ میخوام دزدی نکنی همین!) و پیروز هم میشود.
بیکسی، کلیدواژه محوری فیلم است که در پایان و رقم خوردن سرنوشت تراژیک آفاق انعکاس یافته و پیوند میخورد به ترانه ماندگار تیتراژ که در طول فیلم هم جاری بوده است (دم باد بیکسی، تکیه دادن به کسی، گل لاله عباسی، یه بغل یه عباسی*)…
*بخشی از ترانه فرهاد شیبانی.