فیلم «روانی» یک درام روانشناختی و دلهرهآور حول محور اختلال شخصیتی دوگانه است که با روایتی غیرمستقیم و جذاب، توری ریزبافت برای گیر انداختن مخاطب در دام وحشتی همهجانبه از نوع هیچکاکی تدارک دیده و بعد از شش دهه و اندی هنوز هم درگیرکننده و هیجانانگیز است.
آلفرد هیچکاک، سینماگر مؤلف انگلیسی است که لقب استاد تعلیق و دلهره برآمده از اهمیت و جایگاه آثار او در تاریخ سینما بعد از شش دهه فیلمسازی است. از دوران سینمای صامت تا ناطق، از تلویزیون تا سینما، از فیلمسازی در انگلستان تا آمریکا و… که هرچند جایزه اسکار کارگردانی را برای او به همراه نداشت، اما هیچکاک را بدل به یکی از تأثیرگذارترین چهرههای سینما کرد.
سال ۱۹۶۰، یک سال پس از انتشار رمان «روانی» نوشته رابرت بلاک، نویسنده آمریکایی داستانهای جنایی، این کتاب دستمایۀ فیلمی از هیچکاک قرار گرفت. همکاری این نویسنده و کارگردان در دهۀ پنجاه بهواسطۀ سریال تلویزیونی «آلفرد هیچکاک تقدیم میکند» شکل گرفت و بعد از انتشار این رمان پرفروش که الهام گرفته از یک قاتل زنجیرهای واقعی به نام اِد گِین بود، هیچکاک تصمیم گرفت فیلمی بر اساس آن بسازد.
فیلمنامه این اثر اقتباسی توسط جوزف استفانو، نویسنده آمریکایی نوشته شد که با وامداری به واقعیت و رمان، آمیخته به خشونتی فراتر از دوز نرمال آن زمان در سینما بود. به این ترتیب بود که مشهورترین و سودآورترین فیلم کارنامه هیچکاک با کمترین بودجه در میان آثارش ساخته شد، چون استودیوی تولیدکننده از بازخورد این میزان خشونت حتی در اثری سیاهوسفید واهمه داشت.
«روانی» نامزد چهار جایزه اسکار، از جمله بهترین بازیگر نقش مکمل زن، بهترین کارگردانی و بهترین فیلمبرداری سیاه و سفید شد، اما هیچکدام را به دست نیاورد و به جوایزی معدود همچون بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای جنت لی از جوایز گلدن گلوب اکتفا کرد.
همانطورکه اشاره شد، هرچند محوریت فیلم با یک قاتل مبتلا به اختلال دو شخصیتی است، اما مواجهه کارگردان با این کاراکتر و درامی که بر مبنای عملکرد بیمارگون او پیش میرود، به شکلی هوشمندانه غیرمستقیم بوده تا غافلگیریای از جنس تعلیق و دلهره هیچکاکی به مخاطب هدیه دهد.
به همین دلیل هیچکاک پس از خرید حق اقتباس از رمان برای ساخت فیلم، تلاش کرد نسخههای چاپ شده کتاب را خریداری و از دسترس مخاطبان دور نگه دارد تا فیلم برای آنها واجد تازگی و غافلگیری باشد. به همین دلیل هم در اولین روز تولید از همه گروه خواست تا قسم عدم افشای فیلمنامه را یاد کنند و این وسواس را با مخفی نگه داشتن فینال تا زمان فیلمبرداری شدت بخشید.
فیلم با همراهی کاراکتر ماریون کرین (جنت لی) و قراری عاشقانه با نامزدش سام لومیس (جان گوین) آغاز میشود که به مشکل مالی این زوج برای ازدواج اشاره دارد. پس از آن به سرعت موضوع دزدی چهل هزار دلاری ماریون از شرکت محل کارش و فرار به خارج شهر طرح میشود که سرنوشت او را به اولین توقفگاهش؛ مُتل بیتس گره میزند. مکانی که تبدیل به آخرین مقصدش میشود.
این شیوه پهن کردن تدریجی تور قصه و قرار دادن کاراکتر اصلی، نورمن بیتس (آنتونی پرکینز) در اولویت دوم که به شیوه خاص هیچکاک با طراحی و پرداخت عنصر مک گافین (پولِ دزدی) صورت میگیرد، باعث شده مواجهه مخاطب با قصه و فیلم، از پیش تعیین شده و بر مبنای قراردادهای رایج نباشد.
به همین دلیل هم سکانس معروف (قتل زیر دوش حمام) شوکی عمیق وارد میکند که ابعاد تأثیرگذاری آن بهواسطۀ کارگردانی، فیلمبرداری، تدوین، موسیقی و بازی بازیگر دوچندان میشود. در واقع شوک ابتدایی در روند درام با چینش قطعات پازل به شیوهای خلاف عادت به مخاطب وارد شده و در ادامه به شکلی همهجانبه تشدید میشود.
این سکانس ماندگارِ سه دقیقهای طی ۷ روز از ۷۷ زاویه دوربین و با ۵۰ کات ثبت شده و به همین واسطه خشونت جاری در آن نهتنها برای زمانۀ خود بیسابقه بوده بلکه امروز نیز درگیرکننده است. همچنانکه جنت لی سالها بعد اعتراف کرد بازی در این سکانس او را دچار فوبیا نسبت به حمام رفتن کرده (که البته این فوبیا برای ما مخاطبان هم تا امروز ادامه دارد!) و نتوانسته با آسیبپذیری خود در آن موقعیت کنار بیاید.
در مورد نقش موسیقی برنارد هرمن برای فیلم و این سکانس نمونهوار، همین بس که هیچکاک بعدها اذعان کرد ۳۳ درصد تأثیرگذاری فیلم «روانی» بر مخاطب برآمده از موسیقی متن این اثر است. به گونهای که او حتی تصمیم داشته سکانس حمام را بدون موسیقی ثبت کند، اما قطعات هرمن او را منصرف کرده و چه خوب!
فیلم در ادامه با تکیه بر کاراکتر مرموز نورمن که مدعی است با مادرش زندگی و متل را اداره میکند، به جستوجوی نامزد و خواهر ماریون برای یافتن او میپردازد. روندی تدریجی که زوایای تاریک و مبهم کاراکتر دوگانه نورمن/ مادر را با قتلی دیگر افشا کرده و مخاطب را در موقعیتی ملتهب به مواجهه با حقیقتی تکاندهنده وامیدارد.
سکانس رویارویی خواهر ماریون، لایلا کرین (ورا مایلز) با مادر نورمن یا در واقع اسکلت او که بازی متناوب نورمن در نقش خود و مادر را عینیت میبخشد، یکی دیگر از سکانسهای تکاندهنده فیلم است.
سکانسی که با ثبت تغییر شخصیت دوگانه او در بازی، صداسازی، اکت، گریم و…، عملکرد این قاتل/ بیمار روحی- روانی را به دگرگونی مسخگونه و ریشههای بیماری پیوند میزند که در سکانس بعد ابعاد پزشکی آن توضیح داده میشود.
این رویکرد هم از مواردی است که ریشههای این جنایت، وحشت و دلهره برآمده از آن را در مناسبات روزمره مردمان عادی بسط داده و به همین دلیل هم تأثیرگذاری آن گستردهتر و عمیقتر میشود.
همانطور که کاراکتر مادر بدون آنکه حضوری زنده و مستقیم در فیلم داشته باشد، با تکیه بر تأثیرات بیمارگون شخصیت و رابطه او با پسرش، تبدیل به کاراکتری قدرتمند و سمّی می شود که گویی سایه شومش پیشبرنده نورمن در جرم و جنایتهایش است.
این خوانش تکاندهنده از رابطه مادر- پسری که در تعدادی از فیلمهای هیچکاک بازآفرینی شده، یکی از سویههای آسیبشناسانه «روانی» است که امکان ندارد مخاطب فیلم را بدون اثر عمیق آن به یاد آورد.
سویهای که با دیالوگ نمونهوار (بهترین دوست یه پسر؛ مادرشه) در ذهن نهادینه میشود. جالب آنکه این دیالوگ از سوی انجمن فیلم آمریکا نیز در زمره بهترین نقلقولها قرار گرفته و بررسیها نشان داده که برآمده از تجربههای شخصی فیلمنامهنویس، کارگردان و بازیگر این نقش بوده که هر یک به گونهای از کودکی تا بزرگسالی از اختلال رابطه با مادر دچار آسیب شدهاند.
مطالب پیشین: