فیلم «ماده» ساختۀ کورالی فارژا، اثری شگفتانگیز و تأثیرگذار است که با نگاهی تیزبینانه به موضوعاتی مانند ترسِ از پیری، خودبیزاری، و فشارهای اجتماعی در جهان معاصر، به بررسی وسواس بشر دربارۀ ظاهر و جایگاه اجتماعیاش میپردازد. داستان فیلم با شخصیت الیزابت اسپارکل (دمی مور)، ستارهای سابق که اکنون در دوران افول حرفهای خود به سر میبرد، آغاز میشود. او که زمانی برنده اسکار بوده، حالا به مجری برنامههای ورزشی تلویزیونی تنزل یافته است. این سقوط، نهفقط نمادی از زوال جایگاه فردی، بلکه نمایشی از ناپایداری ارزشهایی است که جامعه برای زنان، بهویژه در صنعت سرگرمی، تعریف میکند.
در لحظاتی که الیزابت در بحران هویت و اعتمادبهنفس غرق شده، با درمانی اسرارآمیز به نام «ماده» مواجه میشود که وعدۀ احیای جوانی و زیباییاش را میدهد. اما این درمان، بهجای آنکه راهحلی آسان و دلپذیر باشد، او را در مسیری پر از ترس، درد و از خودبیگانگی قرار میدهد. موجودی به نام سو (مارگارت کوالی)، نسخهای جوانتر، زیباتر و بینقصتر از الیزابت، از بدن او جدا میشود. سو، نمادی از خواستههای سرکوبشده، جاهطلبیها و کمالگرایی الیزابت است که حالا به شکلی مستقل و قدرتمند در جهان ظاهر میشود. این دو شخصیت، که در ظاهر یکدیگر را تکمیل میکنند، به تدریج به دشمنانی تبدیل میشوند که برای بقا و هویت خود میجنگند. الیزابت با دریافت یک فلشمموری ناشناس، وارد دنیای عجیب و دلهرهآور درمانی میشود که نوید یک زندگی جدید را میدهد. این درمان، که در بستهبندی شیک و مینیمالیستی ارائه میشود، ظاهراً فرصتی برای تولدی دوباره است. با تزریق اولین ماده از کیت، فرآیندی وحشتناک آغاز میشود: موجودی جوانتر و زیباتر از بدن الیزابت بیرون میآید و خود را سو (با بازی مارگارت کوالی) مینامد. این نسخه جدید نهتنها جوانتر، بلکه بازتابی کاملتر از آرزوهای الیزابت است.
اما قانون اصلی درمان ساده است: هر دو بدن، یک هفته به یکدیگر فرصت زندگی میدهند. سو باید هر روز «تثبیتکننده» مصرف کند تا تعادل برقرار بماند و در موعد مقرر، جایش را به الیزابت بدهد. این وضعیت بهزودی پیچیده میشود؛ سو نمیخواهد به بدن پیر الیزابت بازگردد، و الیزابت نیز نمیتواند با تغییرات ناخوشایندی که در بدنش رخ میدهد، کنار بیاید. با پیشروی داستان، شکاف میان الیزابت و سو عمیقتر میشود. سو، که از فرصتی برای بازسازی زندگیاش بهره میبرد، به سرعت جای الیزابت را در برنامههای تلویزیونی و زندگی اجتماعی پر میکند. او حتی موفق میشود در برنامهای جدید شرکت کند؛ نمایشی که حسوحال دهههای ۸۰ و ۹۰ میلادی را زنده میکند و با اجرای پرشور و جذاب خود، مخاطبان را مسحور میکند. در این میان، الیزابت، که بهتدریج با نابودی جسمی و روحی مواجه است، دچار حسادت و نوعی خشم عمیق نسبت به خودِ جوانترش میشود.
فیلم با تمرکز بر این رابطۀ پیچیده، کاوشی بیپروا در موضوعاتی چون ارزشهای زیباییشناختی، ترس از پیری و تلاش برای باقی ماندن در مرکز توجه است. دمی مور در نقش الیزابت، نمایشی جسورانه ارائه میدهد که جسارت و آسیبپذیری را در کنار هم به تصویر میکشد. از سوی دیگر، مارگارت کوالی با کاراکتر سو، تصویری از خودخواهی و اعتمادبهنفسی بیپایان ارائه میدهد؛ بازتابی تلخ از دیدگاه الیزابت نسبت به خودش در گذشته.
این داستان نهفقط نقدی بر استانداردهای زیبایی مدرن است، بلکه بهطور غیرمستقیم به تحولات تاریخی و اجتماعی دوران پستمدرن نیز اشاره دارد. در دنیایی که تکنولوژی و شبکههای اجتماعی به بخشی جداییناپذیر از زندگی تبدیل شدهاند، مفهوم «خود» بیش از هر زمان دیگری تحت فشار قرار گرفته است. شبکههای اجتماعی با ترویج تصاویری ایدئال از زندگی و بدن، استانداردهایی غیرواقعی را ایجاد کردهاند که منجر به افزایش اضطراب، افسردگی و جراحیهای زیبایی شدهاند. در واقع، انسان پستمدرن دیگر نهتنها به معنای کلاسیک خود را تعریف نمیکند، بلکه با الگویی از خودش که در جهان مجازی بازتاب میشود، در حال رقابت است.
الیزابت و سو، در این فیلم بهنوعی بازتاب این واقعیتاند؛ جایی که نسخهای از «خود ایدئال» به قیمت فرسایش «خود واقعی» به وجود میآید. سو، با شور و انرژی جوانی، بهسرعت جای الیزابت را در حرفه و زندگی اجتماعیاش میگیرد. اما این موفقیت به قیمت تخریب جسمی و روحی الیزابت تمام میشود. رابطۀ بین این دو شخصیت، پرسشی عمیق را مطرح میکند: آیا تلاش برای رسیدن به ایدئالهای اجتماعی، ارزش از دست دادن هویت و اصالت را دارد؟
فیلم از جنبههای بصری و طراحی صحنه نیز، نمادگرایی پیچیدهای را ارائه میدهد. کورالی فارژا، با الهام از سینمای دیوید کراننبرگ و دیوید لینچ، دنیایی خلق کرده که در عین آشنایی، حس سورئال و ناآرامی را منتقل میکند. فضای فیلم، ترکیبی از زیباییشناسی دهههای ۸۰ و ۹۰ میلادی با حالوهوای پستمدرن است. در این دنیا، خبری از فناوریهای روزمرهای مانند موبایل و کامپیوتر نیست، اما تأثیرات غیرمستقیم آنها در هر گوشه احساس میشود. موسیقی پرانرژی و پرفورمنسهای چشمگیر، از جمله نمایش «پامپ ایت آپ» که یادآور ویدئوهای تمرینی و موسیقی پاپ دهههای گذشته است، مخاطب را به دنیایی از تنش و هیجان میبرد.
فیلم همچنین به تأثیر مخرب عملهای جراحی زیبایی و درمانهای ظاهراً سادهای اشاره میکند که به قیمت از دست دادن سلامت جسمی و روانی تمام میشوند. صحنههایی که الیزابت با تغییرات ناخوشایند بدنش مواجه میشود، استعارهای تلخ از پیامدهای مخرب جراحیهای زیبایی و تلاش برای دست یافتن به استانداردهای غیرواقعی است.
«ماده» نهتنها یک اثر هنری شگفتانگیز، بلکه آینهای برای جامعهای است که ارزشهای انسانی را فدای استانداردهای سطحی و زودگذر کرده است. از خودبیگانگی مدرن، یکی از تلخترین پیامدهای عصر پستمدرن، مفهومی پیچیده و چندلایه است که در بطن خود، احساس گمگشتگی و جدایی فرد از هویت واقعیاش را جای داده است. این وضعیت در جامعه معاصر به دلایلی همچون فشارهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و تکنولوژیکی ایجاد میشود و افراد را به سمت رفتارها و تصمیماتی سوق میدهد که گاهی به تباهی جسم و روح آنها منجر میشود.
در دنیای امروز، یکی از برجستهترین عوامل ایجاد این از خودبیگانگی، فضای مجازی و شبکههای اجتماعی است. این بسترها با ایجاد تصاویری غیرواقعی از زندگی ایدئال، ظاهر زیبا و موفقیت بینقص، افراد را به سمت مقایسه بیپایان سوق میدهند. در نتیجه، بسیاری از مردم احساس میکنند که به اندازه کافی خوب نیستند و دچار نوعی خودکمبینی میشوند. این فشار روانی میتواند به افسردگی، اضطراب و بحرانهای هویتی منجر شود.
یکی از پیامدهای شایع این بحران، افزایش نرخ خودکشی است. خودکشی اغلب آخرین پناهگاه افرادی است که احساس میکنند راهی برای فرار از این تنشهای خردکننده ندارند. علاوهبر این، مصرف بیرویۀ الکل و مواد مخدر بهعنوان راهی برای فراموشی موقت این احساسات، به شدت در میان نسلهای جوان و حتی میانسال افزایش یافته است. مواد مخدر و الکل، اگرچه در ابتدا میتوانند تسکینی موقتی باشند، اما در نهایت افراد را در چرخهای ویرانگر از وابستگی و انزوا گرفتار میکنند.
یکی دیگر از جلوههای این از خودبیگانگی، گرایش به روابط پرخطر و زودگذر است. در دنیای مدرن، رابطههای انسانی بیش از پیش به سطحیترین شکل خود تقلیل یافتهاند. روابط یکشبه و بیتعهد، که بیشتر از سر تنهایی یا ترس از مواجهه با احساسات عمیقتر شکل میگیرند، نهتنها به آسیبهای روانی منجر میشوند بلکه گاهی سلامت جسمانی افراد را نیز تهدید میکنند. این روابط بهنوعی نماد تلاش انسان مدرن برای یافتن معنا در دنیایی تهی از معنا هستند، اما اغلب نتیجهای جز احساس پوچی بیشتر ندارند.
این سرگشتگی انسان معاصر ریشه در تغییرات عظیمی دارد که در طول چند دهه اخیر در ساختارهای اجتماعی و فرهنگی رخ داده است. مدرنیته و بهویژه پستمدرنیسم، با تأکید بر فردگرایی، آزادیهای بیقیدوبند و فاصله گرفتن از ارزشهای جمعی، فضایی خلق کردهاند که در آن انسانها از یکدیگر و از خودشان دورتر شدهاند. حتی در عرصههای زیبایی و سلامت، که باید به رشد و شکوفایی انسان کمک کنند، استانداردهای غیرواقعی و تبلیغات اغواکننده تنها به ایجاد حس بیکفایتی دامن میزنند. جراحیهای زیبایی، رژیمهای ناسالم و تلاش بیوقفه برای رسیدن به «کمال» اغلب به چرخهای بیپایان از نارضایتی و آسیبهای جسمی و روحی تبدیل میشوند.
تمام این عوامل دست به دست هم دادهاند تا جهان مدرن به میدانی از رقابت بیپایان، تنهایی عمیق و تلاش بیهوده برای معنا تبدیل شود. «ماده» در چنین بستری داستان خود را روایت میکند، داستانی از تلاش برای یافتن معنای حقیقی زیبایی و مبارزه با هیولای خودساختهای که انسان مدرن را به بند کشیده است.
فیلم با پایانی جسورانه و خشن، این پیام را به شکلی شوکهکننده ارائه میدهد: زیبایی واقعی در پذیرش خویشتن و درک ارزشهای درونی است، نه در تلاش بیپایان برای رسیدن به تصورات دیگران.