در دنیای امروز که با تصویرها زندگی میکنیم، برخی تابلوها آنقدر در حافظۀ جمعی جا گرفتهاند که دیگر فقط یک اثر هنری نیستند؛ آنها به نماد، اسطوره، یا حتی آینهای برای تماشای خودمان تبدیل شدهاند. در فرهنگ آمریکا، سه تصویر هستند که فراتر از موزهها، وارد رؤیاها، تبلیغات، سیاست و زندگی روزمرۀ مردم شدهاند. هرکدام از این آثار، روایتگر بخشی از روح یک ملتاند: از آرزو و خشم، تا سکوت و طنز. در ادامه، به این سه تصویر نمادین و تأثیر عمیق آنها بر روان جمعی جامعهی آمریکایی نگاهی خواهیم انداخت.

میزان شهرت «گوتیک امریکایی» (تصویر بالا) اثر گرنت وود را میتوان از حجم بازآفرینیهای طنزآمیز و تبلیغاتیاش در دهههای اخیر فهمید: آن زن و مرد جدی ایستاده در مقابل خانۀ روستایی، بارها و بارها بدل شدهاند به هیپیهای دهۀ شصت، شهروندان طبقۀ متوسط، فعالان اجتماعی، نژادپرستان، ورزشکاران، خوانندگان پاپ، و حتی رؤسای جمهور آمریکا از جانسون و نیکسون گرفته تا ریگان و کلینتون، همگی در هیئت این زوج بازنمایی شدهاند. اما در این میان، تنها زوجی که هرگز در قالب آن دو بازآفرینی نشدهاند، جان و ژاکلین کندی هستند، شاید چون درخشش شیک پوشی و زرق و برق این زوج، با فضای روستایی و سادۀ نقاشی همخوانی ندارد.
اما گرنت وود چنین سرنوشتی را برای نقاشیاش تصور نمیکرد. آنچه در ذهن داشت، بازآفرینی تصویری از آلبوم خانوادگیاش بود؛ نمادی از ریشههای آیوایی زادگاهش. در تصویر خواهرش به نام نَن مدل زن شد و دندانپزشکی به نام مککیبی نقش مرد را ایفا کرد. هر دو در لباس اواخر قرن نوزدهم ظاهر شدند: زن با پیشبند و یقۀ سفید و سنجاق سینهای که تصویری از الههای دارد؛ تضادی کنایهآمیز با چهرۀ ساده و نگرانش. مرد، با پیراهن بدون یقه، کت سیاه و یک چنگک کشاورزی در دست. چنگک با خطوط پنجرۀ گوتیک خانه هماهنگ شده و فضا را به گونهای مذهبی و اخلاقی بدل میکند. حتی دوختهای روی لباس کار مرد هم، کهنه و شل و افتاده، پژواکی از همین مفاهیم است؛ نشانی از گذشت زمان و فرسودگی، اما همچنان مقاوم در برابر فساد.

در میان طوفان دهۀ شصت، تابلوی «معضلی که همه با آن زندگی میکنیم» (تصویر بالا) اثر نورمن راکول، از مرزهای تصویرگری عبور میکند و به سندی تصویری از شجاعت، تحقیر و پایداری بدل میشود. راکول که پیشتر با تصاویری نوستالژیک از زندگی آمریکایی شناخته میشد، در این اثر واقعیت تلخ و تبعیضزدۀ کشورش را بیپرده به نمایش میگذارد.
در مرکز قاب، دختر بچۀ شش سالهای ایستاده: روبی بریجز، نخستین کودک سیاه پوستی که پا به دبستانی تماماً سفید در نیواورلئان گذاشت. چهار مأمور فدرال او را همراهی میکنند، اما راکول با بریدن سرهای آنها از قاب، نگاه را یکسره به قامت استوار کودک معطوف میکند. تنها چهرۀ کامل، چهرۀ روبیست: خونسرد، مصمم، و تنها. دیوار پشت سرش، همچون صفحهای از تاریخ نانوشتۀ آمریکا، پر از الفاظ نژادپرستانه، نشانههای ترور روانی، و لکۀ گوجهای پرتاب شده است. با حذف چهرههای معترضین، راکول مخاطب را ناچار میکند با جایگاه تماشاگر خشمگین مواجه شود، تماشاگر بیچهرهای که نفرت را فریاد میزند و خود، در سکوت حذف شده است. این تابلو، نه فقط ثبت بیپردۀ یک لحظۀ تاریخی، که نمادی زنده از مبارزه، سکوت تحمیل شده و مقاومت کودکانه است؛ لحظهای که در حافظۀ بصری قرن بیستم جاودانه شده.

تابلوی «مادر ویسلر» (تصویر بالا) هرچند در لندن و در موقعیتی تصادفی خلق شد، زمانی که مادر نقاش بهجای مدلی که تأخیر داشت، مقابل بوم قرار گرفت. امروزه در مالکیت موزۀ اورسی پاریس است. با این حال، این اثر به یکی از نمادهای ماندگار هنر مدرن آمریکایی بدل شده است، چرا که خالق آن، جیمز ابوت مکنیل ویسلر، نقاشی آمریکایی بود.
این نقاشی تنها در قاب خاموش موزهها نمیماند؛ با گذر زمان از دیوارهای موزهها فراتر رفته و به خاطرهای مشترک در فرهنگ عامه تبدیل شده است. رد پای آن را میتوان در فیلمها، داستانها و لحظههای طنزآمیز فرهنگ تصویری دید. برای نمونه، در فیلم کمدی «بین» این تابلو محور ماجراست: مستر بین هنگام بازگرداندنش به آمریکا بهطور ناخواسته آن را مخدوش میکند و پنهانی پوستر سادهای را جای آن میگذارد.
اجازه دهید این متن را با نقل قولی از خود ویسلر درباره این نقاشی به پایان برسانیم:
«وقتی مادرم را مقابل بوم کشیدم، هیچ تصوری نداشتم این تصویر چنان تأثیری خواهد گذاشت. تنها چیزی که میدیدم، چهرهای آشنا و آرام بود که بیصدا داستانی از عشق و صبر را بازگو میکرد. برای من، این نقاشی نه فقط یک پرتره، که ادای احترامی بود به تمام مادرانی که در سایۀ روزمرگیهای زندگی، قهرمانان خاموش جهاناند.»
مطالب پیشین:
تاب بازی اثر ژان اونوره فراگونار
ونوس و مارس اثر ساندرو بوتیچلی
این یک نقاشی نیست! اثر رنه مارگریت