«تئاتر اپیک» (روایی) همواره با ژست (ایما) سر و کار دارد. به بیان دقیقتر ژست؛ مادهی اصلی «تئاتر اپیک» است که به شکلی عملی در این گونه از تئاتر مورد استفاده قرار میگیرد. در ارتباط با این موضوع همواره چند سئوال به میان میآید: تئاتر اپیک ژستهایش را از کجا میآورد؟ از این ژستها چه میفهمیم؟ «تئاتر اپیک» در مواجهه با ژست و تحلیل آن از چه روشهایی استفاده میکند؟ در مقالهی پیش رو با نگاهی به اجرای نمایش «گرامر» سعی خواهم کرد به چنین سئوالاتی به شکلی انضمامی پاسخ دهم.
آبان سال ۱۴۰۳ نمایش «گرامر» به کارگردانی حسین برفینژاد در خانه نمایش دا به روی صحنه رفته است. اجرای این نمایش نوعی از تئاتر روایی است که با استفاده از بداههپردازی سعی میکند با مخاطب خود وارد تعاملی سازنده شود. اجرای نمایش «گرامر» ایدهی کارگردانی قدرتمندی دارد و بازیگران نیز توانستند تا حد زیادی به این ایدهی اصلی نزدیک شوند. طراحی صحنه و لباس کاربردی و میزانسنهای ساده -در موقعیتهای که به نظر میرسد بداهه باشند- از ویژگیهای قابل توجه اجرای این نمایش به حساب میآیند. اجرای نمایش «گرامر» در تلاش است رویکردی تازه به مسئله مهاجرت داشته باشد و آن را با نوعی از فاصلهگذاری و ساختاری اپیزودیک نمایشی کند.
نمایش «گرامر» در هنگام ورود تماشاگران و با دعوت مخاطبان به شرکت در یک کلاس زبان انگلیسی آغاز میشود. سپس بازیگران (یک مرد و یک زن) در آن کلاس لغات انگلیسی که معلمشان مطرح میکنند را ترجمه میکنند. این لغات اغلب مربوط به شرایط کنونی جامعه و مسئلهی مهاجرت است. سپس معلم که تنها صدای او شنیده میشود، شروع به تدریس زمان افعال در زبان انگلیسی میکند. گذشتهی ساده، گذشتهی کامل، گذشتهی استمراری، حال ساده و آیندهی ساده، زمانهایی است که به ترتیب تدریس میشوند. بازیگران نمایش نیز در نسبت با هر یک از این زمانها باید اتودهایی که به نظر بداهه میرسد را طراحی کنند. دو بازیگر در ارتباط با حالتهای مختلف زمان گذشته و حال ساده اتودهایی که با موضوع مهاجرت هماهنگ است را اجرا میکنند. اتودهایی که چنین موقعیتهایی دارند: رابطهی پسری با مادرش، رابطهی یک دانشجو با دانشگاه، رابطهی یک زن و شوهر و شرایط زندگی فردی پس از مهاجرت. اما پس از درخواست معلم برای اتود در ارتباط با زمان آینده، بازیگران در پیدا کردن موقعیتی برای این اجرا ناکام میمانند. سپس دو بازیگر از مخاطبان درخواست میکنند که پیشنهادی برای اتود با موضوع آیندهی ساده ارائه دهند و مخاطبان اغلب نیز در پیشنهاد اتودی که کنش آن به طور قطع در آینده محقق شود، ناکام هستند. از این لحظه به بعد در اجرای نمایش، بازیگران در قالب شخصیتهای خود در خارج از کلاس درس قرار میگیرند و داستان پنجبار تمرین برای طی مسیر رفتن به فرودگاه، در زمان قبل از مهاجرتشان را روایت میکنند. سپس در یک وقفهی پایانی، ارتباط خود را کامل با کلاس زبان انگلیسی قطع میکنند و بعد از بیان دغدغهها و احساسات شخصی خود نسبت به مسئلهی مهاجرت از مخاطبان -با بازکردن دستهایشان- درخواست میکنند که آنها را به آغوش بکشند.
برای پاسخ به سه سئوالی که در ابتدای این مطلب در ارتباط با «ژست» و «تئاتر اپیک» مطرح کردیم ابتدا در هر سئوال از پاسخ والتر بنیامین در کتاب «فهم برشت» استفاده خواهم کرد و سپس به بررسی ارتباط این پاسخها با اجرای نمایش «گرامر» میپردازم.
در پاسخ سئوال اول؛ بنیامین اینگونه مینویسد: «ژستها در واقعیت یافت میشوند. به عبارت دقیقتر ، ژستها تنها در واقعیت امروزی یافت میشوند ( و این حقیقت بسیار مهمی است که پیوند تنگاتنگی با ماهیت تئاتر دارد).» همانطور که در یک نمایشنامه که از روایتی تاریخی بهره میبرد، اعتماد ما به آن زمانی جلب میشود که ژستهای دروناش محدودیتها و واقعیتهای بیرونی را برای مفهومپردازی در نظر گرفته باشد. در نمایشی با موضوع مهاجرت نیز، نسبت ژستهای روی صحنهی نمایش با واقعیت بیرونی بسیار حائز اهمیت است. اجرای نمایش «گرامر» با استفاده از ژستهایی از انسانهای واقعی و متفاوت که درگیر معضلات اجتماعی هستند، توانسته واقعیت امروزی موجود را نسبت به مسئلهی مهاجرت، در ایدهی اصلی و معنایی خود دخیل کند. دانشجو، ناخنکار، مهندس، هنرمند و غیره، ژستهای ملموس و واقعی هستند که در اجرای این نمایش به چشم میخورند.
در پاسخ به سئوال دوم؛ بنیامین در کتاباش این گونه مینویسد: «ژست بر گزارههای بهشدت فریبنده و ادعاهایی که به شکل معمول توسط مردم ساخته میشوند و همچنین بر رفتارهای غیرشفاف و چندلایهشان دو مزیت دارد. نخست اینکه ژست تنها تا جایی قابل تحریف است، هرچه ناپیداتر، عادتاً تکرار آن بیشتر، پس تحریف آن دشوارتر میشود. دوم اینکه برخلاف تلاشها و اَعمال مردم، ژست هم در شروع و هم در پایان قابل تعریف است… کسی که در حین انجام یک عمل است، هرچه او را بیشتر متوقف کنیم، ژستهای بیشتری به دست میآوریم.» طبق نظر بنیامین؛ در اجرای یک نمایش؛ در یک چارچوب و بسته به هر لحظه، یک حالت از هر ژست، باید وضعیتی پویا و دیالکتیکی (حفظ/ارتقاء) را پدید آورد. اجرای نمایش «گرامر» با استفادهی بیواسطه از ژستهایی که در واقعیت بیرونی حضور دارند و ایجاد وقفه به واسطهی دستور زبانی که در کلاس زبان انگلیسی تدریس میشود، بازیگران را مجاب به ساخت موقعیتهایی بداهه میکند که مابین ژستهای فراخوانده شده روی صحنهی نمایش، رابطهای دیالکتیکی ایجاد میکند. از دل این رابطهی دیالکتیکی، ژست جدیدی که میتوان آن را ژست «انسانِ در حال مهاجرت» نامید، پدید میآید. البته تکنیک وقفه و تحریفناپذیری ژستها در اجرای این نمایش به استفاده از عنصر تدریس زمان افعال در دستور زبان انگلیسی محدود نیست و به شکلهایی مانند پخش صدای افرادی که در حال مهاجرت هستند یا مهاجرت کردهاند، سکوتهای طولانی، یا تعویض لباس و ابزار و وسایل بر روی صحنه نمایش و تکنیک فاصلهگذاری و تعامل با مخاطب، خود را نمایان میکنند.
برای پاسخ به سئوال سوم باید این نکته را در نظر گرفت که یکی از مهمترین اهداف تئاتر اپیک علاوه بر اپیزودیک بودن، ایجاد وقفه در کنش است که اجرای نمایش «گرامر» در آن تا حدود زیادی موفق عمل میکند. والتر بنیامین برای روشهای ظهور ژست بر صحنه و نسبتهای دیگر دیالکتیکی، ایدهها یا موقعیتهایی را برمیشمارد: «نسبت ژست با وضعیت و بالعکس، نسبت بازیگر با شخصیت بازنمایی شده و بالعکس، نسبت نگرش بازیگر، به مثابهی چیزی مقتدر از سوی اقتدار متن، با نگرش انتقادی مخاطبان و بالعکس، نسبت یک کنش بازنمایی شدهی مشخص با کنشی که در هر بازنمایی تئاتری به طور تلویحی وجود دارد.». این لیست از نسبتهاکه یادآور ادبیات تعلیمی برشتی نیز هستند تا حدود زیادی در اجرای نمایش «گرامر» نیز به چشم میخورند. ژستهای گوناگونی در وضعیتهای متفاوت در هر اپیزود از اجرا (هر اتود بازیگران در کلاس درس) در تقابل با یکدیگر قرار میگیرند. در لحظهی خروج از کلاس درس نیز، بازیگران در تقابل با ژستهایی که آنها را بازنمایی کردهاند، هستند. استفاده از عنصر بداهه، وضعیت بازیگران و متن را بحرانی میکند (عدم توانایی در اجرای اتود آینده) و در نهایت با تعامل بازیگران با مخاطب، نسبت کنش درون اجرایی و واقعیت بازنمایی شده شکل میگیرد. همهی این نسبتها در خدمت فرم و معنایی که بتواند به شکلی نو و زیبا، معرف موقعیت و مسئلهی مهاجرت باشد، قرار میگیرند.
در انتها میتوان گفت؛ اگر تئاتر اپیک را با ویژگیهایی مانند: وقفه، اپیزودیک بودن، بهره بردن از ژست و ایجاد نسبتهای دیالکتیکی توصیف کنیم، اجرای نمایش «گرامر» در نزدیک شدن به این سطح از اجرای یک نمایش تا حد زیادی موفق عمل کرده است و با چشمپوشی از بخش احساسگرای آن، اجرای این نمایش نمونهی خوبی از آن دست اجراهایی است که میتواند مخاطب را با مفاهیم عمیق تئاتری مواجه و درگیر کند.