نمایش «اکتینگ» به کارگردانی اکبر زنجانپور و با بازی اکبر زنجانپور، هوشنگ قوانلو و محسن بهرامی در پاییز ۱۴۰۳ در سالن استاد ناظرزاده کرمانی در مجموعهی تئاتر ایرانشهر، به روی صحنه رفته است. نمایشنامهی «اکتینگ» نوشتهی زویه دورنژه، از نمایشنامهنویسان معاصر فرانسوی است. اولین کنجکاوی ذهن مخاطب در ارتباط با اجرای نمایش «اکتینگ»، مشاهدهی چگونگی مواجههی بازیگر و کارگردان پیشکسوت تئاتر ایران یعنی اکبر زنجانپور با متنی معاصر است.
وقایع نمایش «اکتینگ» در سلول یک زندان رخ میدهد. دو زندانی به نامهای ژِپتِو و اُرَس، به انتظار زندانی جدید (رُبِر) هستند تا وارد سلول آنها شود. پس از ورود رُبِر، ژپتو سعی دارد از ابتدا با او رابطهای صمیمی ایجاد کند و همچنین قوانین سلول و اخلاقیات اُرس را برای رُبِر توضیح دهد. اُرَس از ژپتو سابقهی بیشتری در زندان دارد و هیچ حرفی نیز نمیزند. ژپتو وقتی متوجه میشود که ربر بازیگر بوده است، بسیار نسبت به شغل او اشتیاق نشان میدهد و از او میخواهد بازیگری را به او آموزش دهد. ربر که بسیار درکارش جدی و حرفهای است، تمرینهای سختگیرانهای به ژپتو میدهد و هر دو با چالشهای بسیاری روبرو میشوند. ژپتو در لحظهای از نمایش، میان خستگی و خوابآلودگی، تمریناش را که یکی از مونولوگهای شخصیت نمایشنامهی هملت است، به بهترین نحو اجرا میکند و درست در همان لحظه ربر، قصهی اینکه چطور او را از پروژهای که از روی زندگی خودش نوشته شده، کنار گذاشتهاند و او نیز برای انتقام، تهیهکننده نمایش را به قتل رسانده برای ژپتو بازگو میکند. ژپتو منقلب شده و به او قول میدهد که وقتی از زندان آزاد شود، راه او را ادامه دهد و در تمام ۱۸سال حبس ربر نیز منتظر او بماند. اما ربر در تنهایی خود در پایان نمایش، با چاقوهایی که اُرس میسازد، خودش را پس از مونولوگی دیگر از نمایشنامهی هملت و با جنونی آنی میکشد.
برخلاف ظاهر سادهی صحنهپردازی که شامل سه تخت سه طبقه، دو طبقه و یک طبقه است، میزانسنها و پرداخت ایدهها، در سراسر اجرای نمایش «اکتینگ» شاهد خلاقیتهایی در کارگردانی و بازیگری هستیم که از ویژگیهای برجستهی آن به حساب میآیند. اگر بگوییم که نمایش «اکتینگ» در ستایش بازیگری و تئاتر است، بیشک اغراق نکردهایم. در هنگام شروع نمایش، اُرس، با ریتم موسیقی وارد صحنه میشود و کارهای روزمرهاش را با حرکاتی موزون انجام میدهد. او که کلامی به زبان نمیآورد گویا نمایندهی فیگور کمدینهای کلاسیک سینمای صامت بر صحنهی تئاتر است. ژپتو، نیز که قبل از آمدن رٌبر درحال خیالپردازی از شخصیت رٌبر و جرماش است، بسیار یادآور کاراکتر اندی دوفرنسن در فیلم «رستگاری در شائوشنگ» است. مردی خیانت دیده که البته به جرم کلاهبرداری مالی در زندان است. رٌبر اما شمایلی عجیب از یک هنرمند است، خسته و فرسوده، حق نادیده، حذف شده و از همه مهمتر، تنها. او مدعی است با اینکه درس بازیگری خوانده و در استودیوهای روسیه، آمریکا و غیره کار کردهاست، نتوانسته هیچ جایگاهی در سیستم ناکارآمد کنونی کشورش داشته باشد، چرا که نخواسته است به چیزهایی تن دهد که با اصول اخلاقیاش مغایرت دارند. از طرفی با دلباختگیاش به هملت، گویی در سر، رویای شکوه پیشین در هنر بازیگری را دارد. او ادعا میکند که در لحظهی ارتکاب جرماش -قتل یک تهیه کننده – دچار جنونی از جنس جنون هملت شده است.
شکلدهی به احضار تاریخی وقایع و ارجاعهای دورن تئاتری، از خصوصیات دیگر متن است که در نمایش «اکتینگ» بهخوبی درک شده و نیز بر روی دیگر عناصر صحنه بازتاب پیدا کرده است. همچنین در اجرای این نمایش، حالت بسیار جذابی وجود دارد که در آن بازیگر در قالب شخصیت باقی میماند یا به بیان دقیقتر شخصیت ، مانند یک شبح در درون بازیگر باقی میماند، این دگردیسی به هیچروی یک دگردیسی دقیق و کامل نیست. آنچه ما اکنون روی صحنه مشاهده میکنیم ، بازیگری بیپیرایه نیست که از قالب رٌبر یا هملت بیرون آمده باشد بلکه سویهی واقعی از پدیدار شدن چند شخصیت است . بازیگر، اکنون هملت یا رٌبر را مانند یک مستعمره برای خود تصاحب کرده و به خود ملحق کرده است. در پایان نمایش، وقتی مونولوگ هملت با خواستههای درونی رٌبر اتصال مییابد، تماشاگران لحظهای از همه واقعیت بیرونی جدا میشوند و با خود میاندیشند که آیا بازیگر روی صحنه -زنجانپور- هملت است یا رٌبر و یا خود واقعیاش؟
در هر اجرای نمایش به شکلی بینامتنی ردپایی به جای مانده از اجراهای دیگر وجود دارد اما در عین حال در اجرای جدید نیز تجربهای خلق میشود که تفسیر آن چندان در گرو تجربهی پیشین نیست. در اجرای نمایش «اکتینگ» نیز به یادآوردن، بازآوری، باز ثبت کردن، باز پیکربندی کردن، باز تکرار کردن و بازسازی کردن متون گذشته در تعامل با امر بازیگری دقیقا چنین وضعیت تازهای را نمایندگی میکند. در واقع نمایش در بستر روایت زندگی یک بازیگر/مجرم تلاش میکند ابعاد گستردهی تاریخی و بینامتنی مسئلهی هنرمند/بازیگر را نمایشی کند و این موضوع به شکلی حیرتآور با شخصیت خالق اصلی این نمایش –زنجانپور- نیز پیوند میخورد.
در حقیقت پدیدار شدن شبحوار شخصیتهای تاریخی و افسانهای بر صحنه در سراسر تاریخ نمایش که بخش اساسی و ذاتی تجربهی تئاتری است، حالا و به واسطهی یک نمایش مدرن در پیکرهی یک بازیگر کهنهکار رسوخ میکند. با این حال که میتوان به واسطهی چنین خوانشی از نسبت خالق یک اثر با اثری که خلق شده است، بر ابعاد متفاوت نمایش «اکتینگ» تمرکز کرد. در واقع با تمرکز بر چیزی که در حال اجرا شدن یا در لحظاتی از نمایش، در حال باز اجرا شدن است، علاوه بر کیفیت بازیها میتوان به شیوهها و ابزار بسیار ساده که از پیچیدگی ذهنی کارگردان در نسبت با متن نمایشنامه ایجاد شده است نیز تاکید کرد و به این نکته اشاره کرد که اجرای نمایش «اکتینگ» به خوبی صحنه را به تسخیر خود درمیآورد و به تمامی روح متن را به واسطهی خوانش کلاسیک اما دقیق خود از آن، احضار میکند.
به احتمال زیاد اشکال متنوعی برای ارائهی یک مضمون در اجرای یک نمایش وجود دارد. راههای بسیاری برای برانگیختن تخیل مخاطب نسبت به جهان تئاتر هست اما با تمام رویکردهای امروزی و مدرن، گاهی پیوند میان یک اثر منفرد و سنت کلاسیک تئاتر میتواند پیچیدهتر و جامعتر در اجرای یک نمایش، تحسین و اعتبار کسب کند که در این زمینه میتوان گفت اجرای نمایش « اکتینگ» موفق عمل میکند.
شکلدهی به احضار تاریخی وقایع و ارجاعهای دورن تئاتری، از خصوصیات دیگر متن است که در نمایش «اکتینگ» بهخوبی درک شده و نیز بر روی دیگر عناصر صحنه بازتاب پیدا کرده است. همچنین در اجرای این نمایش، حالت بسیار جذابی وجود دارد که در آن بازیگر در قالب شخصیت باقی میماند یا به بیان دقیقتر شخصیت ، مانند یک شبح در درون بازیگر باقی میماند، این دگردیسی به هیچروی یک دگردیسی دقیق و کامل نیست. آنچه ما اکنون روی صحنه مشاهده میکنیم ، بازیگری بیپیرایه نیست که از قالب رٌبر یا هملت بیرون آمده باشد بلکه سویهی واقعی از پدیدار شدن چند شخصیت است . بازیگر، اکنون هملت یا رٌبر را مانند یک مستعمره برای خود تصاحب کرده و به خود ملحق کرده است. در پایان نمایش، وقتی مونولوگ هملت با خواستههای درونی رٌبر اتصال مییابد، تماشاگران لحظهای از همه واقعیت بیرونی جدا میشوند و با خود میاندیشند که آیا بازیگر روی صحنه -زنجانپور- هملت است یا رٌبر و یا خود واقعیاش؟ اجرا
در هر اجرای نمایش به شکلی بینامتنی ردپایی به جای مانده از اجراهای دیگر وجود دارد اما در عین حال در اجرای جدید نیز تجربهای خلق میشود که تفسیر آن چندان در گرو تجربهی پیشین نیست. در اجرای نمایش «اکتینگ» نیز به یادآوردن، بازآوری، باز ثبت کردن، باز پیکربندی کردن، باز تکرار کردن و بازسازی کردن متون گذشته در تعامل با امر بازیگری دقیقا چنین وضعیت تازهای را نمایندگی میکند. در واقع نمایش در بستر روایت زندگی یک بازیگر/مجرم تلاش میکند ابعاد گستردهی تاریخی و بینامتنی مسئلهی هنرمند/بازیگر را نمایشی کند و این موضوع به شکلی حیرتآور با شخصیت خالق اصلی این نمایش –زنجانپور– نیز پیوند میخورد.
در حقیقت پدیدار شدن شبحوار شخصیتهای تاریخی و افسانهای بر صحنه در سراسر تاریخ نمایش که بخش اساسی و ذاتی تجربهی تئاتری است، حالا و به واسطهی یک نمایش مدرن در پیکرهی یک بازیگر کهنهکار رسوخ میکند. با این حال که میتوان به واسطهی چنین خوانشی از نسبت خالق یک اثر با اثری که خلق شده است، بر ابعاد متفاوت نمایش «اکتینگ» تمرکز کرد. در واقع با تمرکز بر چیزی که در حال اجرا شدن یا در لحظاتی از نمایش، در حال باز اجرا شدن است، علاوه بر کیفیت بازیها میتوان به شیوهها و ابزار بسیار ساده که از پیچیدگی ذهنی کارگردان در نسبت با متن نمایشنامه ایجاد شده است نیز تاکید کرد و به این نکته اشاره کرد که اجرای نمایش «اکتینگ» به خوبی صحنه را به تسخیر خود درمیآورد و به تمامی روح متن را به واسطهی خوانش کلاسیک اما دقیق خود از آن، احضار میکند.
به احتمال زیاد اشکال متنوعی برای ارائهی یک مضمون در اجرای یک نمایش وجود دارد. راههای بسیاری برای برانگیختن تخیل مخاطب نسبت به جهان تئاتر هست اما با تمام رویکردهای امروزی و مدرن، گاهی پیوند میان یک اثر منفرد و سنت کلاسیک تئاتر میتواند پیچیدهتر و جامعتر در اجرای یک نمایش، تحسین و اعتبار کسب کند که در این زمینه میتوان گفت اجرای نمایش « اکتینگ» موفق عمل میکند.،