در آذرماه سال جاری و در سالن استاد سمندریانِ مجموعهی ایرانشهر، نمایش «جیمی جامپ» به کارگردانی سیما تیرانداز به صحنه رفته است. نمایش «جیمی جامپ»، ملودرامی است که قصد دارد معضلات موجود در ورزش فوتبال را به درون روابط خانوادگی بسط دهد. این نمایش، طراحی صحنهای بسیار معمولی از یک زمین فوتبال دارد که با بهرهگیری از نورپردازی خلاقانه و موسیقی زنده- بیت باکس- تلاش میکند، خودنمایی کند. میزانسنهایی بدون پیچیدگی فرمی و روایت داستان نمایش در قالب چهار مونولوگ موازی، از ویژگیهای این نمایش به حساب میآیند. نمایش «جیمی جامپ» تلاش میکند روایتهایی مرتبط با سرخوردگیهای ورزشی و فساد موجود در آن را در بستر فروپاشی یک خانواده، بررسی کند. اما این تلاش تا حدود زیادی ناکام است، از آن جهت که داستانی که از فروپاشی یک خانواده در این نمایش بازگو میشود، قابلیت این را دارد که در نسبت با هر حرفهای دیگر به جز ورزش فوتبال، بیان شود. «جیمی جامپ»، نمایشی بسیار احساساتگرایانه و سطحی است و بازی بازیگران نیز باعث ایجاد فضایی باورپذیر برای مخاطب نمیشود.
مردی که عاشق ورزش فوتبال و فوتبالیست شدن است، توسط پدرش از ادامه دادن این حرفه منع میشود. او مجبور میشود با زنی ازدواج کند که خود او نیز به علت همین ازدواج اجباری از تحصیل محروم شده است. بعد از ازدواج، رابطهی این مرد و زن بسیار سرد است و مرد به زن هیچ توجهی نمیکند. زن تمام تلاشش را برای بدست آوردن دلِ مرد میکند، اما بیفایده است. آنها صاحب یک دختر میشوند. دختر نیز برای جلب توجه پدرش حتی تن به انجام بازی فوتبال میدهد، اما مرد که در جهان خود غرق شده است به این کار او نیز توجهی نمیکند. مرد در مسیر مربیگری فوتبال پیشرفت کرده است و یک تیم دسته دومی را مربیگری میکند. او با زن جوانی که عاشق فوتبال است و به شکلی مخفیانه به استادیومهای فوتبال میآید، آشنا میشود و با او وارد رابطهای عاشقانه میشود. همزمان مرد درگیر مبارزه با فساد در فوتبال لیگ دسته دوم کشور است. زناش از تحمل بار سنگین زندگی به بیماری ام اس مبتلا میشود و دخترش که از رابطهی پنهانی پدر با خبر شده است با دادن اطلاعاتی اشتباه و غرضورزانه به دشمنان پدرش -در زمینهی فساد فوتبال- باعث مرگ معشوقهی پدر میشود. مرد، باشگاهی که در آن مربی بوده را به آتش میکشد و راهی زندان میشود. همسر مرد که حالا در شغل خود که با رایانه سر و کار دارد، پیشرفت چشمگیری کرده است به دخترش کمک میکند تا در حین برگزاری دربی بزرگ تهران به شکل یک تماشاگر معترض-جیمی جامپ- به داخل زمین فوتبال برود و به طور همزمان اخبار فساد فوتبال لیگ دسته دوم را در فضای مجازی منتشر کند و نمایش با دویدن دختر در زمین فوتبال به پایان میرسد.
همانطور که به نظر میآید، نمایش «جیمی جامپ» یک روایت کلاسیک و ساده از زندگی یک خانواده است و این روایت بیشتر در سطح توصیفی باقی میماند. در طول اجرای این نمایش، بازیگران چهار مونولوگ را به ترتیب و یا موازی بیان میکنند. مونولوگها اما بیشتر شبیه تعریف خاطرات هستند و هیچ وجوه اجرایی قابل ذکری در خود ندارند. اگر این فرض را در نظر بگیریم که هر آنچه روی صحنه وجود دارد نشانه است و هر آنچه انسانهای داخل نمایش تولید میکنند دال است، زیرا انسان در اصل در دنیایی دلالتگر زندگی میکند، این نمایش سعی میکند هر صدا، عمل، شیء یا سنت تئاتری را که از آن استفاده میکند را هم در زندگی واقعی مخاطبان و هم در ارتباط با پدیدهی فوتبال، نشانهای برای تولید معنا و محتوای مورد نظر خود قرار دهد. اما این نشانهها، از صحنهای که شبیه زمین فوتبال است یا نورپردازی که حس نور پروژکتورهای داخل استادیوم را تداعی میکند و رنگهایی که یادآور طرفداران تیمهای مختلف یا آتشسوزی است، همگی در سطح اولیه و بدون مازاد عمیق معنایی باقی میمانند و هیچگونه دریافت تازهای از جهان را پیشنهاد نمیدهند. شاید بتواند نمودارهای دقیقی برای تشریح دلالتهای اجتماعی اجرای نمایش «جیمی جامپ» در یک ساختار دراماتیک و کلیشهای ارائه داد، اما این عواطف و معضلات انسانی که در سرتاسر اجرای این نمایش وجود دارد را میتوان در یک نظام پیچیدهتر از لحنها و ژستها ارائه داد، اما در اجرای نمایش «جیمی جامپ» با اینکه از تکنیکهای سادهی فاصلهگذاری مانند ارتباط کلامی با مخاطب استفاده میشود، اما هیچ نظام منسجم یا ژستهای متفاوتی در نسبت با یک اثر هنری متوسط، ایجاد نمیشود و از هر عنصری بر روی صحنه، تنها در جهت برقراری ارتباط احساسی با مخاطب استفاده میشود، بدون در نظر گرفتن زیباییشناسیِ قابل بحث و تحلیلی.
به روشنی قابل فهم است که ایجاد تراکم حسی و تاکید بر ایجاد تجربی تئاتری برای مخاطبان، نیاز به ساختن نشانهها و استعارههایی بسیار پیچیده و متمرکز بر فرم انتخابی و درونی یک اثر هنری دارد. اما با یک رویکرد عینی و به دور از الگوهای انتزاعی تحلیل و خارج از تئاتر، میتوان عنوان کرد اجرای نمایش «جیمی جامپ» تلاش میکند با استفاده از حرکتی اعتراضی یا ایجاد کنندهی اختلال، مانند پریدن یک هوادار به داخل زمین یک استادیوم ورزشی، پیوندی با حرکتهای اجتماعی/فردی که ناشی از جبر موجود بر زندگی یک نسل از جامعهی ایران است، برقرار کند. در عین حال این نمایش سعی میکند با ساختن خاطراتی مشترک با تماشاگران، این سطح اولیه از اجرا را ارتقاء دهد، اما انتخاب فرمی کاملا ابتدایی و سهلانگاری در استفاده از عناصر صحنه و البته بازی ضعیف و غیرقابل باور اکثر بازیگران، رسیدن به چنین ایدهای را محقق نمیکند. در واقع استفاده از مونولوگهایی که مانند ماهیت اصلی یک مونولوگ، وقفهای ایجاد نمیکنند و نمیتوانند میان حافظه و خاطره ارتباطی منسجم برقرار کنند و صرفا به توصیف شرایط میپردازند، کنش اجرایی مَد نظر خالقان این اثر را از بین میبرد و اجرای این نمایش را در حد خواندن یک گزارش ژورنالیستی ساده از یک واقعه تقلیل میدهد.
نمایش «جیمی جامپ» بر خلاف آن چیزی که از یک گروه با تجربه و کارکشته انتظار میرود، مخاطبان را راضی نمیکند. ساختار و روایت اجرای این نمایش در حالتی کلیشهای و احساساتگرایانه باقی میماند و کنش نهایی دختر خانواده که با سرعتی بالا و موهایی باز در سرتاسر صحنه میدود هم نمیتواند به طور کامل این نمایش را از مشکلاتی که با آن مواجه است، نجات دهد.