ممکن است داستان در کهکشانی دور، خیلی وقت پیش اتفاق افتاده باشد، اما سریال Andor ساختهی تونی گیلروی در دنیای جنگ ستارگان، یکی از خطوط اصلی داستانش را از سرقتی واقعی الهام گرفته که به دست استالین در یکی از شهرهای امپراتوری روسیه طراحی شده بود. در واقع، Andor به اندازهی ارتباطش با جهان جنگ ستارگان، با دنیای واقعی ما و همچنین با استالین نیز پیوند دارد.
این داستان تمام ویژگیهای یک سرقت کامل را دارد. نقشهی سرقت در دوردستترین نقاط امپراتوری، در مرزهای وحشی و کنترلنشده، جایی که گستردگی سرزمین تقریباً غیرقابل درک است. توطئهگران، گروهی ناهمگون از مردان و زنان هستند که شامل دزدان، قاتلان و خیانتکاران میشوند، تغذیهشده با شوری انقلابی. هدفشان چیست؟ صندوقی پر از پول نقد که میتواند مأموریتهای جسورانهتری علیه طبقهی حاکم منفور را تأمین کند.
اگر فصل اول سریال Andor از دنیای جنگ ستارگان را دیده باشید، این خط داستانی را به عنوان یکی از اوجهای سریال به یاد خواهید آورد. در سه قسمت، قهرمان خاکستری داستان، کاسیان اندور (با بازی دیهگو لونا) و گروه همدستانش در گذرگاههای کوهستانی سیارهی آلدهانی پنهان میشوند و نقشهای جسورانه برای سرقت از پادگان امپراتوری که حقوق یک منطقهی کامل را نگهداری میکند، آماده میکنند.
سرقت واقعی که الهامبخش این داستان شده بود نیز مدتها پیش اتفاق افتاد – فقط نه در آن فاصلهی دورِ کهکشانی. این رویداد در ۲۶ ژوئن ۱۹۰۷ در میدان ایروان، در شهر تفلیس که در آن زمان بخشی از امپراتوری روسیه بود (و امروز پایتخت گرجستان است)، رخ داد. در این ماجرا، محمولهای از پول نقد که برای شعبه بانک دولتی روسیه در تفلیس فرستاده شده بود – به ارزش تقریبی ۳۰۰ هزار روبل (معادل ۱ میلیون دلار آن زمان) – توسط گروهی از سارقان مرتبط با جنبش انقلابی بلشویکی به سرقت رفت. این گروه با استفاده از بمب و اسلحه، صحنهای از ویرانی کامل به جا گذاشت؛ در جریان این حمله حدود ۴۰ نفر کشته و دهها نفر زخمی شدند. خبر این حملهی بیپروا در روشنایی روز، تیتر اول بسیاری از روزنامههای جهان شد.
سایمون سباگ مونتفیوری: «یک مرد جوان، برخاسته از هیچجا، با یک ایدئولوژی انقلابی و نبردی علیه امپراتوریای عظیم… به نظرم زندگی مخفی چنین کسی چیز جذابی داشت.»
مغز متفکر این سرقت، پسری کاریزماتیک از خانوادهای کفاش بود که بعدها به یک انقلابی تبدیل شد: یوسف بیساریونوویچ جوگاشویلی. او سخنوری توانا، دانشجوی پیشین مدرسه دینی، و شاعری رمانتیک بود که شایعه شده بود ردپایی از دلهای شکسته پشت سر گذاشته است. در آن زمان بیشتر با نام «سوسو» شناخته میشد (نامی که هنگام نوشتن شعر برای نشریات محلی از آن استفاده میکرد)، اما بعدها با نامی بسیار شناختهشدهتر و ترسناکتر در تاریخ ماند: ژوزف استالین.
بله، یاغی دردسرسازی که در سریال Andor محبوب طرفداران جنگ ستارگان است، تا حدودی بر اساس یکی از بدنامترین قاتلان جمعی تاریخ ساخته شده است؛ چیزی که خالق سریال، تونی گیلروی نیز به آن اذعان کرده است. گیلروی در مصاحبهای با مجله رولینگ استون در سال ۲۰۲۲ گفته بود: «اگر به عکسهای جوانی استالین نگاه کنید، میبینید که چقدر جذاب است. او شبیه دیهگو (لونا) است!»
استالین روسیه را از یک امپراتوری روبهزوال که درگیر جنگ بود، به یک ابرقدرت مجهز به سلاح هستهای در طی سه دهه تبدیل کرد؛ اما در عین حال حکومتی استبدادی و رعبآور را هدایت کرد که در آن میلیونها نفر از شهروندان خود را به کام مرگ، زندان یا قحطی کشاند. در حالی که کتابهای بیشماری درباره سالهای وحشتناک حکومت او نوشته شده، دربارهی سالهای اولیهی زندگیاش مطالب بسیار اندکی وجود داشت. نویسندهای به نام سایمون سباگ مونتفیوری (Simon Sebag Montefiore) این خلأ را دید و شروع به جستوجو در آرشیوهای کشورهای پساشوروی کرد تا حقیقت را از افسانه جدا کند و داستان کمتر شناختهشدهی سالهای ابتدایی زندگی استالین را روایت کند.

یک گنگستر و یک قاتل
در سال ۲۰۰۷، یک قرن پس از سرقت معروف تفلیس، کتابYoung Stalin منتشر شد. این کتاب به بررسی سالهای اولیه زندگی رهبر دیکتاتور اتحاد جماهیر شوروی میپرداخت. در آن زمان نشریه آبزرور در نقدی نوشت: «آیا باید زندگی یک دیو سیاهدل، یک قاتل جمعی که پلیدترین هیولای قرن بیستم بود، اینقدر سرگرمکننده باشد؟»
یکی از کسانی که Young Stalinرا خواند تونی گیلروی بود. نویسنده و تهیهکنندهای که فیلمنامهی چهار فیلم نخستBourne و پیشدرآمد Andor یعنی Rogue One را نوشته بود، و در حال برنامهریزی برای یک سریال تلویزیونی بود تا سیر تحول Cassian Andor از یک دزد معمولی به نماد یک جنبش شورشی را به تصویر بکشد. داستان واقعیِ جنبش انقلابی در مرزهای دوردست یک امپراتوری واقعی، برای گیلروی الهامبخش شد. گیلروی در مصاحبه با مجله رولینگ استون گفت: «من واقعاً نمونهی همان پیرمرد سفیدپوستی هستم که هیچوقت از تاریخ سیر نمیشود. در ۱۵ سال گذشته فقط کتابهای غیرداستانی خواندهام.» او اضافه کرد که Young Stalin کتابی فوقالعاده است و توصیفش از سرقت بانک تفلیس «یک صحنهی فوقالعاده سینمایی» است.
آیا سایمون سباگ مونتفیوری زمانی که مشغول تحقیق برای کتابش بود، به این فکر کرده بود که «اینجا میتواند صحنهای عالی برای یک اسپینآف جنگ ستارگان باشد»؟ او در مصاحبهای با بیبیسی پاسخ میدهد: «نه، اصلاً به چنین چیزی فکر نکردم وقتی که در آرشیوهای مسکو و تفلیس مشغول به کار بودم. اما فکر میکردم زندگی استالین، بهخصوص پیش از سال ۱۹۱۷، جنبهای کاملاً بنیادی و ابتدایی دارد. داستانش بسیار جذاب بود، بخشی به این دلیل که تقریباً هیچکس چیزی دربارهاش نمیدانست.»
مونتفیوری میگوید: «سرقت تفلیس در سراسر جهان گزارش شد و پول به دست آمده از آن، جنبش انقلابیون را برای سالها تأمین مالی کرد. لنین و کل حزب بلشویک تا زمان انقلاب ۱۹۱۷ با آن پول زندگی میکردند.»
سباگ مونتفیوری میگوید که استالین جوان و کاسیان اندور شباهتهای زیادی به هم دارند: «یک مرد جوانِ هیچکاره با یک ایدئولوژی انقلابی و مبارزه علیه یک امپراتوری عظیم […] فکر میکردم که زندگی مخفی کسی در چنین وضعیتی نکتهی جالبی دارد. این اساساً همان چیزی است که تونی گیلروی در Andor روی آن تمرکز کرده است.»
استالین البته تنها شخصیتی نبود که در روسیهی تزاری موجب آشوب میشد، و در Andor شخصیتهای دیگری با ویژگیهایی از جوانان گرجی آن زمان به تصویر کشیده شدهاند. یکی از همدستان Andor در سرقت آلدهانی، کاریس نمیک (با بازی الکس لاوثر) است، یک ایدهآلیست که برای مقاومت نوپای در حال ظهور منشوری بلندپروازانه مینویسد، مشابه به جدالهای نظریهپرداز بلشویک، لئون تروتسکی، در دوران افول اشرافی حکومت رومانوفها.
شخصیت لوتن رائل، با بازی استلان اسکارشگارد، مانند ولادیمیر لنین است، رهبر بلشویک که توانست از رفقایش یک جنبش قدرتمند بسازد. لوتن، یک کلکسیونر ثروتمند هنر، در مقابل مشتریان خود رفتار دقیق و موقری دارد که از نفرت بیمهابا از امپراتوری و تمایل بیوقفهاش برای تأمینِ مالیِ مقاومتِ در حال رشد میگوید. در دزدی ماهر و پنهانی کاسیان، او نقشی مفید میبیند؛ لنین هم همین را در استالین میدید. «در سال ۱۹۱۱، مردم به لنین گفتند، “چرا از این آدم استفاده میکنی؟ او یک گنگستر است. آدمها را کشته است. در تمام این سرقتهای بانکها دست داشته.”»، سباگ مونتفیوری این را میگوید. «و لنین پاسخ میدهد، “او دقیقاً نوعی است که به آن نیاز داریم.” استالین میتوانست یک روزنامه را ویرایش کند. میتوانست بنویسد و بخواند، و همچنین کسی بود که میتوانست برای کسی قتل ترتیب بدهد و سرقت بانک انجام دهد. این همان چیزی بود که لنین در موردش صحبت میکرد: بعضیها چاینوشاند، و بعضیها اوباش هستند، استالین میتوانست هر دو را انجام دهد و به همین دلیل بود که در نهایت استالین پیروز شد.»

تولد یک امپراتوری
تحقیقات در مورد شورشهای تاریخی – گیلروی گفته است که در حین نوشتن Andor، دیگر انقلابها را هم مطالعه کرده – بدون شک به واقعگراییِ عجیب سریال کمک کرده است. Andor احساس زمینیتری نسبت به هر چیزی که جنگ ستارگان قبلاً به ما نشان داده دارد، البته غیر از اوقاتی که یک سفینه فضایی در حال عبور است یا چند موجود بیگانه در بار محلی نشستهاند. جزئیات روزمرهای که در فیلمهای علمیتخیلی پرهزینه نادر است، در این سریال دیده میشود. مردم از این شکایت دارند که خانهی مادر کاسیان، ماروا (با بازی فیونا شاو)، همیشه خیلی سرد است. شدت بیاحساسی افسر امنیتی، سوریل کارن (با بازی کایل سالر) حتی به اندازهای است که یونیفرم خود را طوری تنظیم میکند تا از همعصران خود شیکتر به نظر برسد. دپارتمان امنیت امپراتوری که امیدوار است شورش نوظهور را ریشهکن کند، یک لانه از رقابتهای جاهطلبانه است که همانقدر واقعی به نظر میرسد که در یک درام تاریخی یا سیاستهای روزمرهی دفتری اداری. تعداد ترمیناتورهای مسلح به اسلحه در این سریال نسبت به فیلمهای جنگ ستارگان کمتر است، و افسران سادیستتری هستند که در صفهای بلند و در پلیس مخفی تزاری، اوخرانا، یا جانشین شوروی آن، چکا، به راحتی جا میافتند.
«در گذشته، فیلمهای جنگ ستارگان ما را در لحظهای بسیار بزرگ قرار میدادند»، این را والتر مارش میگوید، نویسندهی استرالیایی که در سال ۲۰۲۲ در گاردین Andor را تحسین کرد. «یک نبرد بزرگ حماسی، یا سفر قهرمانانهی لوک اسکایواکر، و اینها موضوعات بزرگی از نبرد خوب علیه بد هستند. اما همانطور که هر تاریخدانی به شما خواهد گفت، جنگها، امپراتوریها و انقلابها شبانه شروع نمیشوند و تمام نمیشوند، همیشه یک پیشزمینهی بزرگتر وجود دارد. یک دنبالهی طولانیتر. این سیستمهای کنترل و فساد استعماری، سالها زمان میبرد تا ریشهدار شوند.»
Andor فساد و احساس استحقاق وحشیانهای را نشان میدهد که در هر لایه از رژیمهای استبدادی وجود دارد: نگهبانانی که در یک فاحشهخانه مشغول نوشیدن هستند، در حالی که باید در خدمت باشند (و آمادهاند هر کسی را که ظاهرش را نپسندند، اذیت کنند)؛ سیستم صنعتی زندان که نیاز به افزودن زندانیان جدید دارد، حتی اگر زندانیان جدید هیچ کار اشتباهی نکرده باشند؛ خرابکاریهای ظریف در سفرهای مذهبی قومی به زمینهای مقدسی که برای توسعهی امپراتوری در نظر گرفته شدهاند. و با توجه به رشد استبداد در سراسر جهان، Andor همانطور که درباره دنیای استالین صحبت میکند، درباره دنیای امروز هم حرف دارد.
«وقتی که این سریال منتشر شد، فکر میکنم با کمال خوشحالی متوجه شدم که داستانی در این جهان وجود دارد که آشناست، و همزمان به سوالات مربوط به امپراتوری میپردازد که برای کل مجموعهی جنگ ستارگان بسیار مرکزی بوده، اما هیچ وقت بهصورت دقیق با شخصیتهای واقعی مورد بررسی قرار نگرفته»، مارش این را به بیبیسی میگوید. «اینکه یک لرد سیت بزرگ و شیطانی به تسلط جهان دست پیدا کند، خوب است، اما قدرت چگونه خود را در سطح خیابانی، از یک انسان به انسان دیگر تحمیل میکند؟»
«ماشینْ عظیم و بیفکر است، اما در عین حال یک پدیدهی بسیار انسانی است»، مارش ادامه میدهد. «چه کسانی در چنین سیستمهایی جایگاهی پیدا میکنند و در آنها پیشرفت میکنند؟» او اشاره میکند که در فیلمهای اصلی جنگ ستارگان، شخصیتهای امپراتوری بیشتر بهعنوان ضدقهرمانهایی بیچهره و گذرا بودند: «مردان بریتانیایی با کت و شلوار که در یک مقطع توسط دارث ویدر خفه میشوند و فقط در پسزمینه در حال فشردن دکمهها هستند.»
قدرت Andor در «خطهای داستانی سهقسمتی است که نشان میدهد برای دستیابی به چنین تسلط اجتماعی، سیاسی و اقتصادیای، چه نوع مرگ تدریجی با هزاران بریدگی لازم است»، مارش میگوید. «برعکس، نشان میدهد که این نوع سرکوب چگونه موجب مقاومت و مقابله در همه انواع و شکلهای مختلف میشود.»

از قهرمان به ضدقهرمان؟
فصل جدید که از سهشنبه ۲۲ آوریل آغاز میشود، داستان شورش را گسترش میدهد، در حالی که به سوی رویدادهای فیلمRogue One حرکت میکند: صحنههایی از واکنشهای بیرحمانهی امپراتوری به یک تظاهرات که در تریلر دیدیم، خاطرات سرکوب تزارها از راهپیمایی سن پترزبورگ در سال ۱۹۰۵ را تداعی میکند که بهعنوان یک عامل تدریجی در انقلاب بلشویکی نقش داشت.
«آن دزد زبالهگردی که تبدیل به یک رهبر انقلابی پرشور میشود، آدمی جالب است»، سباگ مونتفیوری در مورد کاسیان اندور که دچار مشکلات است، میگوید. «این مسیری عالی است، چون دقیقاً همان کاری است که استالین انجام داد. و جالب خواهد بود که ببینیم گیلروی چقدر از این موضوع استفاده میکند – چقدر پیش میرود تا شخصیتی بسازد که ویژگیهای قهرمانانه و ضدقهرمانانه را با هم داشته باشد.»
تریلوژی اصلی فیلمهای جورج لوکاس، شورش را در چارچوب کلاسیک «خوبها علیه بدها» قرار داده بود که در بسیاری از دنبالههای شنبه بعدازظهر میبینیم، مقاومت هم شبیه به مخالفتهای ضدنازی در اروپای اشغالی مدلسازی شده بود. شورشیان Andor واقعیت پیچیدهتری دارند؛ مثل جنبشهای انقلابی واقعی، آنها بسیار پیچیدهتر از آن چیزی هستند که معمولاً در تلویزیون میبینیم. لوتن، نمایندهی لنین در Andor، با تفکری هراسانگیز در یکی از صحنههای برجستهی فصل اول میگوید: «من محکوم به استفاده از ابزارهای دشمن خود برای شکست دادن آنها هستم. من اصالت خود را برای آیندهی کسی دیگر میسوزانم. من زندگیام را برای ساختن طلوعی میسوزانم که میدانم هرگز نخواهم دید.»
همانطور که سباگ مونتفیوری اشاره میکند، انقلابیون خودشان بهخوبی میدانستند که اگر قدرت را به دست آورند، خودشان نیز مجبور به استفاده از سرکوب بهعنوان ابزار خواهند بود؛ آنها تبدیل به همان چیزی میشدند که قبلاً از آن متنفر بودند. «لنین خود گفته بود: “انقلاب بدون جوخههای اعدام بیمعنی است.”»
ترجمه امید برمی
منبع: بی بی سی