با اکران فیلم «زودپز» بر فهرست فیلمهای ایرانی که قصۀ آن در دهه شصت میگذرد اضافه شد. روندی که در دهۀ نود سینمای ایران شتاب گرفت که در آن دهه شصت در چند خوانش مورد بازنمایی سینمایی قرار گرفت. یا سبک زندگی بهمثابۀ قسمتی از تاریخ معاصر با کارکردهای نوستالژیک، دستمایۀ قصه و ساخت فیلم قرار گرفت یا قصۀ فیلم در دهه شصت روایت میشد. در این شکل از روایت هم یا به رخدادهای تاریخی و اغلب سیاسی در این دوره پرداخته شد یا داستانی خیالی از این دوره به تصویر کشیده شد. داستاانی که البته با ارجاع به واقعیتهای اجتماعی این دوره شکل گرفته بود. در این مطلب به مهمترین فیلمهایی میپردازیم که بهویژه در دهه نَود تا کنون به بازنمایی دهه شصت پرداختند. تعداد این فیلم کم بود و اگر در یک چرخه تکرار و موتیفوار ادامه پیدا کند شاید بتوان از ظهور ژانر جدیدی در سینمای ایران به اسم «ژانر دههشصتی» نام برد که مؤلفههای فرمی و روایی مشترک آنها میتوان یک ژانر نو خلق کند.
واقعیت این است که همواره بین سینما و تاریخ تحولات اجتماعی نسبتی معنادار برقرار بوده و در واقع فیلمهای سینمایی از شرایط اجتماعی هر جامعه متأثر هستند و در عین حال، مسائل اجتماعی را بازنمایی میکنند. از این حیث میتوان از چند منظر به نسبت سینمای ایران و جامعۀ ایرانی در دهه شصت پرداخت. یکی فیلمهایی که در دهه شصت در سینمای ایران تولید شدند و آثار شاخص آن، دوم مؤلفهها و ویژگیهای سینمای دهه شصت ایران که متأثر از شرایط سیاسی و اجتماعی آن دوره بود و سوم، فیلمهایی که در دهههای بعد از دهه شصت در سینمای ایران ساخته شد. موضوع این مقاله همین مورد آخر است. یعنی بررسی فیلمهایی که بهویژه از دهه نود به بعد، از دهه شصت در سینمای ایران ساخته شد. اساساً دهه شصت در تاریخ معاصر ایران یکی از ملتهبترین دورانهای تاریخی است که با دو رخداد انقلاب و جنگ گره خورده و ذیل آن، جامعه را تحتتأثیر تحولات خود قرار داده است. دهه پرماجرایی که خاطرات تلخ و شیرین زیادی در خود دارد. خاطراتی که هم نوستالژیک است و هم تراژیک و هم به کمدی راه میدهد. در ذیل این دهه هم فیلمهای کمدی و طنز ساخته شد و هم درامهای جدی. حتی میتوان گفت آنچه که بهعنوان شکل و روایتی جدید از سینمای سیاسی جمهوری اسلامی نام می برند در ذیل همین رویکرد ظهور کرد. فیلمهایی که محمد حسین مهدویان با واسطۀ فرم مستند-داستانی به وقایع سیاسی دهه شصت پرداخت. از «ایستاده در غبار» گرفته تا «ماجرای نیمروز» و «رد خون». در کنار این جنس فیلمها که بعدها هم نهادهای امنیتی مثل مؤسسۀ اوج به سراغ آن رفتند، وقایع ملتهب سیاسی دهه شصت، دستمایۀ ساخت فیلم قرار گرفت. در کنار این رویکرد، رویکرد دوم که با استقبال خوبی هم از سوی مخاطب همراه شد و برخی از فیلمهای پرفروش سینمای ایران را در یک دهه گذشته رقم زد، آثاری بودند که دهه شصت را در ژانر کمدی با طعم نوستالژی به تصویر کشیدند و بیشتر به سبک زندگی این دوره ارجاع دادند. در ادامه به مهمترین فیلمها در هر دو رویکرد خواهیم پرداخت.
ماجرای نیمروز
اگر جنگ هشت سالۀ ایران و عراق را بهعنوان مهمترین رخداد سیاسی دهه شصت کنار بگذاریم و بهعنوان موضوعی مستقل در ذیل ژانر جنگ قرار دهیم. برخی حوادث ملتهب سیاسی این دهه چندان در سینمای ایران بازنمایی نشده بود و «ماجرای نیمروز» مهدویان در این زمینه یک مسیر و جریان تازه محسوب می شد. فارغ از اینکه بخواهیم انطباق قصۀ این فیلم و نمونههای مشابه این فیلمها با واقعیت را لحاظ کنیم، باید «ماجرای نیمروز» را نقطهعطف و فیلمی جریانساز در این زمینه دانست. این فیلم قصۀ خود را اقدامات تروریستی مجاهدین خلق قرار داده و بهطور مشخص به ترورهای سال1360 آنها میپردازد که بعد از درگیریهایی پس از برکناری بنیصدر، رئیسجمهور وقت، شدت میگیرد. حال طراحی گریم، لباس و صحنههای فیلم «ماجرای نیمروز» به شکلی است که مخاطب دهه هفتادی فیلم به خوبی آن را درک و باور میکند و مخاطبان دهه پنجاه و شصت و حتی قبلتر از آن سالها را در ذهن مرور میکنند و کمتر اشکالی را میتوانند به آن بگیرند. زوایا، حرکات دوربین، ریتم و تدوین فیلم هم طوری است که ترس و التهاب روزهای سال شصت در وجود مخاطب شکل میگیرد.
نهنگ عنبر
«نهنگ عنبر» ساختۀ سامان مقدم، نقطهعطفی برای سینمای کمدی ایران بود که با رجوع به دهه شصت ساخته شده بود. مقدم، ارتباطی عاشقانه میان یک دختر و پسر جوان در سالهای ابتدایی پس از انقلاب را به تصویر کشید و تلاش داشت این نوستالژی را با موزیکهای خاطرهانگیز، رقص آشنای مایکل جکسون، دلخوشی به کاست و رنو و هر اِلمانی که بیننده را به آن سالها میبرد، زنده کند. تأثیر روانی جنگ بر جداییها و نقاطعطف داستان در مهاجرت رؤیا، قصه متفاوتتری در «نهنگ عنبر» بود که فیلمهای قبلی به واسطۀ تأکید صرف بر مضمون جنگ آن را ادامه نداده بودند. در «نهنگ عنبر»، جنگ عنصری گذرا در اثر بود و پس از آن نیز قصه ادامه داشت. تأثیر روانی جنگ بر جداییها و نقاطعطف داستان در مهاجرت رؤیا و رفتوبرگشتش به ایران و آمریکا، قصۀ متفاوتتری بود که فیلمهای قبلی بهواسطۀ تأکید صرف بر مضمون جنگ، آن را ادامه نداده بودند. اما مقدم نشان داد روزهای خاطرهانگیز دهه شصت، میتواند تأثیری به مراتب بیشتر در سالهای بعدی داشته باشد. اما «نهنگ عنبر۲»، بازگشتی به عقب در القای این حس نوستالژیک بود. رقص دستهجمعی با حضور حسام نواب صفوی در جمع سه نفرهای که دیده بودیم، حس بکر و صمیمی «نهنگ عنبر۱» در همذاتپنداری همۀ مخاطبان با خود را نداشت و به باورپذیری قصه لطمه زده بود. با این حال، این کمدی دوفصلی نقش مهمی در سَرریز شدن کمدیهای نوستالژیک با محوریت دهه شصت به سینمای ایران داشت. «نهنگ عنبر» همه دیدهشدن و فروش خود را مدیون به نمایش گذاشتن نوستالژیهای دهه شصتی است و بسیاری از سکانسها، نقشی در پیشبرد قصه ندارند، بلکه تنها برای جذابیت خاطرات مشترک است که در فیلم گنجانده شدهاند. مقدم، فرصت ایجاد لحظات کمیک بسیاری در اختیار داشته که مطابق انتظارات، سراغ سوژههایی مثل ممنوعیت استفاده از دستگاه پخش ویدئو و موسیقیهای شاد لسآنجلسی و جنگ رفته است.
هزارپا
درست یک سال بعد، «هزارپا»، همان فرمول را از زاویۀ دیگری پیاده کرد و عنوان پرفروشترین فیلم سینمای ایران را به خود اختصاص داد. در این فیلم علاوهبر اِلمانهایی که ذکر شد، ارجاعات سینمایی به فیلمهایی چون «گوزنها» یا «قیصر» بهطور مستقیم و غیرمستقیم، به این سبد اضافه شد و آن را تکمیلتر کرد. «هزارپا» با بردن دوربین خود به درون آسایشگاه جانبازان، بهطور متفاوتتری با جنگ که اتفاق ثابت این جنس کمدیها بود، شوخی کرد و صدای اعتراض برخی منتقدان را نیز بلند کرد. «هزارپا» برخلاف فیلمهای قبلی، شوخیهای خارج از عرف زیادی داشت. جابهجایی این عناصر خاطرهانگیز نیز از توجه فیلمسازان این سبک به دهه شصت، نشأت میگیرد. «هزارپا» بهجای رنو در «نهنگ عنبر»، پیکان گوجهای و علاقه وافر به آن را به یاد مخاطبان آورد. این فیلم به خانه اعیان و اشرافیهای دهه شصت نیز سرک میکشد؛ هرچند که جنس این اعیان و اشراف نیز با آنچه در «نهنگ عنبر» دیده بودیم، تفاوت داشت.
مطرب
فیلم «مطرب» به کارگردانی مصطفی کیایی، سالهای دهه شصت را نه از زاویۀ نگاه جنگ که در بستر زندگی خوانندهای روایت کرد که پس از انقلاب، از همه جا طرد شده بود؛ دوباره همذاتپنداری داشت با مخاطبی شکل میگرفت که روزهای خوشوخرم پیش از انقلاب را در اعماق تصویرسازی ذهنی خود دوست داشت و سینما دوباره روی همان نقطه دست گذاشته بود. پس از مطرب، «فسیل» همان فرمول را بسط داد و بهجای یک خواننده، یک گروه سه نفره از خوانندگان مطرح دهه شصت را به تصویر کشید که پس از انقلاب به نوعی آواره شده و قبلۀ خود را گم کرده بودند. در این دو فیلم، جنگ دیگر کارکرد ضد گلوله، «اخراجیها» یا حتی «نهنگ عنبر» را نداشت و در فرعیترین خرده روایتها، اشارهای گذرا به آن شده بود. آفت احتکار و در نهایت فضاسازی محلات با چفیه و بنر و…، تنها المانهای یادآور جنگ در فسیل بودند. پس از فسیل که رکوردهای عجیبوغریبی در فروش ثبت کرد، «آپاراتچی» و «گیجگاه» تلاشهای اندکی در پیادهکردن این فرمول داشتند. با آنکه جنس کمدی هیچ کدام به مانند فیلمهای مورد اشاره نبود، اما در همین راستا تلاش کرده بودند تا این نخ نامرئی که حالا به کرات در گیشۀ سینمای ایران دیده میشد، میان دستان فیلمسازان گم نشود و ادامهدار باشد.
بمب، یک عاشقانه
پیمان معادی در فیلم «بمب یک عاشقانه» دهه شصت و دوران جنگ را در درون مدرسه و مناسبات آن بازنمایی می کند. . فیلم سراسر پر از سکانسهایی است که هر دههشصتی از آنها خاطره دارد. همه دهه شصتیها که این تجربه را پشت سر گذاشتهاند خوب یادشان هست که در پناهگاهها چقدر هیجانزده میشدند و درست مثل سعید با دستانشان روی دیوار سایههای متحرک میساختند. لحظاتی که ساکنان ساختمان در زیرزمین جمع میشوند تا بمباران قطع شود، صدای تختهنرد بازیکردن و سکانسهایی که در دفتر مدرسه اتفاق میافتد و مدیران و معلمان را نشانمان میدهد، همه جزو فضاسازیهایی هستند که میتواند شرایط سالهای دهه شصت را به یاد مخاطب بیاورد. جذابیت جدیدترین فیلم معادی ایجاد حس نوستالژی است. فضاسازی فیلم در القای آن حالوهوا و شرایط زندگی مردم در سالهای جنگ، موفق بوده است. اما در طراحی صحنه با اینکه تلاش فراوانی انجام شده تا شباهت کاملی به فضای دهه شصت داشته باشد، ضعفهایی وجود دارد. در سکانسهای بیرونی فیلم ما با المانهایی مواجه میشویم که مربوط به دهه شصت بودند (مانند نوار کاست، باجه تلفن، زنبیل و…)، اما حضور چنین مواردی در مقابل صحنه بدون آنکه نسبتی با تصویر داشته و مناسب موقعیت باشند، به نوعی افراط و اشتباه در به تصویرکشیدن سالهای دهه شصت بهشمار میرود. در «بمب، یک عاشقانه» هم بسیاری از تصاویر خاطرهانگیز تنها برای ساختن یک صحنۀ نوستالژیک پیش چشم مخاطب قرار گرفتهاند.
زودپز
آخرین و نزدیکترین تلاش در این گونه کمدی، فیلم «زودپز» به کارگردانی رامبد جوان است که این روزها در سینمای ایران در حال اکران است. در این فیلم بُعد متفاوتتری از دهه شصت پیشِ روی مخاطب قرار گرفته، دیگر خبری از خوانندههای بیکارشده، آسایشگاه جانبازان یا کاستفروشی که با جبهه رفتن متحول میشود، نیست؛ باقی عناصر اما با موزیک و آواز و عروسیهای خاص دهه شصت، پابرجاست.در «زودپز» نگاه به جنگ کارتپستالیتر از آثار قبلی است و شهادت، همان آرمانی است که فیلمساز سعی میکند در اتمسفری که ساخته با آن شوخی کند و از مخاطب خنده بگیرد. به نظر میرسد همچنان خمیرمایه دهه شصت بهعنوان یکی از مهمترین دههها در زندگی مردم ایران، پتانسیل بهرهبرداری برای ایجاد همان حس نوستالژیک را داشته باشد. اتفاقی که روی لبۀ یک شمشیر از یک سو، حال خوب به مخاطبان تزریق میکند و از سوی دیگر باید مراقب بود که سینما در وادی تکرار نیفتد.