کمتر هنرمندی را میتوان یافت که در یک هفته روی جلد هر دو مجلۀ معتبر «تایمز» و «نیوزویک» ظاهر شود، اما، اندرو وایت، نقاش برجسته رئالیست امریکایی، بهخاطر مجموعۀ معروف خود با عنوان «نقاشیهای هلگا» که بین سالهای ۱۹۷۱ تا ۱۹۸۵ خلق کرده بود، در سال ۱۹۸۶ چنان غوغایی در دنیای هنر و خبر بهپا کرد که بحثها از مرز بخشهای فرهنگی فراتر رفت و توجه عمومی را به خود جلب کرد.
این داستان تمام عناصر لازم برای یک روایت جذاب عمومی را در خود داشت: فریب، شهرت، پول کلان و چاشنیای از جنسیت برای جذاب کردن بیشتر آن. هلگا در آن دوران از دست پاپاراتزیها فرار کرد و دربارۀ این نقاشیها یا ماهیت رابطهاش با اندرو وایت، چه در زمان خلق این آثار و چه سالها بعد، سکوت اختیار کرد.
هلگا اینگرید تستورف، آلمانی تبار و همسایۀ اندرو وایت در ایالت پنسیلوانیا بود. او در طول پانزده سال برای وایت در فضاهای داخلی و خارجی، در حالتهای مختلف، چه پوشیده و چه عریان، نقش مدل را ایفا کرد. خود وایت در مورد هلگا میگوید که «تفاوت من با بسیاری از نقاشان این است که من باید با مدلهایم ارتباط شخصی داشته باشم… . باید مجذوب شوم، شیفته شوم. این همان چیزی بود که وقتی هلگا را دیدم اتفاق افتاد.» وایت شیفتۀ همۀ خصایای آلمانی هلگا شده بود از گامهای قوی و مصممش گرفته تا موهای بلند بافتهشدۀ بلوندش.
در «عشاق» (تصویر بالا)، هلگا برهنه است، تنها روی یک صندلی در اتاقی تاریک نشسته، سرش بهسوی دیگری چرخیده، پنجره کنارش نیمهباز است و بدنش تنها با نور بعدازظهر روشن شده است. سایهها خطوط تیرهای بر روی او میاندازند، گویی که او پشت میلههای یک قفس قرار دارد. زیبایی پرترههای هلگا در هماهنگی و اعتماد استثنایی نهفته است که بین وایت بهعنوان هنرمند و مدلش هلگا وجود داشت. وایت با آرامش، حضور هلگا را جشن میگرفت، او را هنگام نفس کشیدن، نشستن، خوابیدن و بودن مینگریست. این «دختر خیرهکننده پروسی»، آنگونه که وایت هلگا را مینامید.
برهنگی کامل… هلگا در برخی از آثار این مجموعه، شایعاتی در مورد بیوفایی وایت و هلگا به همسرانشان ایجاد کرده بود. وقتی از بتسی وایت، همسر وایت، دربارۀ این موضوع پرسیدند، او بهسادگی پاسخ داد: «عشق.» در مصاحبهای، وایت نیز این گفته را تکرار کرد و گفت: «خب، البته که عشق بود. همهچیزی که نقاشی میکنم دربارۀ عشق است. چرا چیزی را نقاشی کنیم که نمیشناسیم یا دوستش نداریم؟
بهنظر من، وایت هنرمندی بود که یا در حالوهوای عاشقانه نقاشی میکرد یا اصلاً نقاشی نمیکرد. هیچ نیروی دیگری روی زمین نمیتوانست او را وادار به کشیدن یک شاهکار کند، مگر اینکه قلبش در فرآیندی عاشقانه درگیر باشد. مشابه پیکاسو، وایت نیز نمیتوانست از تأثیر اروس یا الهۀ عشق بر زندگیاش فرار کند.
در آثاری همچون «گیسوان بافته»، ویژگیهای «آلمانی» هلگا در عشقی تقریباً پاک و معصوم نسبت به زیبایی خشن و جدی او نمایان میشود. اگر مجموعۀ هلگا تنها شامل آثاری از این دست بود، وایت نیازی نداشت با پرسشهای متعدد دربارۀ ماهیت رابطۀ عاشقانهاش با مدل خود مواجه شود.
در این مجموعه یک نوع خمودگی و انفعال در شخصیت هلگا دیده میشود، حسی از اینکه او بهعنوان اسیر و مایملک دیده شده است، که حالتی افسردهکننده دارد. بهنظر میرسد که هلگا هیچ زندگیای خارج از نقش خود بهعنوان مدل وایت ندارد و از آنجاکه هنرمند از ارائۀ هرگونه روایت پرهیز میکند، او مانند شخصیت یک داستان بدون داستان است.
بیشتر اوقات، او بهعنوان یک شیء زیبا حضور دارد: وایت با وسواس بیپایان به جزئیات موهای طلایی هلگا میپردازد؛ گویی یکی از موضوعات موردعلاقۀ او برای نقاشی است. بهندرت اجازه میدهد هلگا به بیننده نگاهی بیندازد، او میخوابد و حزنانگیز به دوردست خیره میشود یا صرفاً پشتش را به بیننده میکند.
این رویکرد بهویژه در «مخمل سیاه» برجسته میشود، جایی که تصویر هلگا بهصورت برهنه، تنها با روبانی سیاه بر گردنش، در پسزمینهای تاریک به نمایش درآمده است. این تصویر یادآور شاهکار جنجالی مانه، «المپیا»، است، با این تفاوت که زن برهنه مانه کاملاً بیدار است و مستقیماً به بیننده نگاه میکند. اما در نسخه وایت، هلگا در خواب است، صورتش از بیننده برگردانده شده و بدنش برای هر فانتزی گذرایی در دسترس به نظر میرسد.
تابلوی «روی زانوهایش» به دلیل ترکیببندی تأثیرگذار و تحریکآمیزش به شایعات دامن زده است. در این اثر، هلگا در حالتی زانو زده به تصویر کشیده شده و بدنش کاملاً برهنه است و حسی از اسارت و اطاعت را نشان میدهد. عنوان تابلو و ژست هلگا مفاهیمی از تسلیم یا تأمل را به ذهن میآورد. و واقعگرایی آن اثر در ذهن بیننده، شایعۀ رابطۀ وایت با هلگا را دامن میزند. در عین حال رنگهای ملایم و توجه دقیق به جزئیات در تصویر هلگا و محیط اطرافش، نگاه بیننده را به سوی فرم بدن جذاب او هدایت میکند. این اثر توانایی وایت را نشان میدهد که آثارش به همان اندازه که از نظر بصری چشمگیر هستند، از نظر روانشناختی نیز پیچیدهاند.
وایت اعتراف میکند که دلیل اصلی مجموعۀ هلگا این است که من سعی داشتم احساساتم را در به تصویر کشیدن جوهرۀ هلگا باز کنم، در ثبت انسانیت او و منتقل کردن آن بر روی یک یا دو بوم نقاشی. یکی از آثار موردعلاقۀ هلگا، با عنوان «پناهگاه»، او را در حالی که در حالت تفکر است نشان میدهد، هلگا دربارۀ این نقاشی میگوید: «همیشه اشتباه فهمیده میشوم.» این شکایت ممکن است به کل مجموعه هلگا تعمیم یابد. تا زمانی که بیشتر ندانیم، و ممکن است هیچوقت بیشتر ندانیم، حتی پس از مرگ وایت، ما میتوانیم این نقاشیها را بخوانیم و اشتباه بخوانیم، در آنها آنچه را که گمان میکنیم انگیزههای وایت است پیدا کنیم، اما ممکن است تنها بازتاب ویژگیها یا کاستیهای خودمان را در آنها ببینیم.
تم غالب این مجموعه، پرترهای از یک هنرمند است که نهتنها تاریخ و دیدگاه وایت را روایت میکند، بلکه به تماشاگر نشان میدهد که او چگونه هلگا را میبیند و چهچیزی از او میسازد، نه این که هلگا چه کسی است. این مجموعه بهعنوان اوج دستاورد هنری وایت شناخته میشود؛ این آثار، گواهی بر اعتماد، عشق و صمیمیت ژرفی هستند که میان هنرمند و مدلش برقرار بود. زیبایی نهفته در این نقاشیها شاید در همان احساسات عمیق و پرمحتوایی باشد که وایت توانسته آن را به زبان بصری هنر تبدیل کند.
دسترسی به مطالب پیشین:
تاب بازی اثر ژان اونوره فراگونار
ونوس و مارس اثر ساندرو بوتیچلی
این یک نقاشی نیست! اثر رنه مارگریت