برای آدمهایی مثل من که کشته مردهٔ سینما هستند، تماشای فیلم نوآر یکی از جذابیتهای غیرقابلانکار زندگی محسوب میشود. وقتی بچه بودیم و طبق سیاق آن روزگار از پدر حرفشنوی داشتیم، باید قبل از ساعت ۱۰ شب به اتاقمان میرفتیم و بهزور هم که شده میخوابیدیم. اما کدام خواب؟ گوشمان به صدای تلویزیون بود و به هر بهانهای یک تکانی به خودمان میدادیم و به بهانهای از اتاق خارج میشدیم که ببینیم باباجان چه فیلمی تماشا میکند و مثلاً شانس بیاوریم چشممان به جمال سوفیالورن یا آنیتا اکبرگ روشن بشود! بههرحال این روند “آدم حسابشدن” خیلی طول نکشید و از گوشدادن به موسیقی کلاسیک در روزهای جمعه (قبل و در هنگام گردگیری پذیرایی و شستن ماشین در حیاط!!) کشید به اجازهٔ تماشای فیلمهای کلاسیک شنبهشبها. البته تمام آن فیلمها و سریالهای ممنوعه که آن زمان با یک دایره مشخص میشد را هم دزدکی نگاه میکردیم. اما این فریضهٔ شنبهشبها خیلی لذتبخش بود و چه کیفی میکردیم با این سینمای کلاسیک، و بالطبع، دیدن فیلم نوآرهای اسرارآمیز و خوش تصویر و خوش ریتم، و عشق کودکانهای که به کاراکترها پیدا میکردیم، علیالخصوص به جذابترین آنها، یعنی “فم فتال” ها که همان زنان مرگبار یا بهتر بگوییم، زنان افسونگر و شهرآشوب بودند.
زنان افسونگر و شهرآشوب گرچه ریشه در اساطیر باستانی و قدمتی به اندازهٔ تاریخ دارند؛ اما این نام خاص را مدیون صنعت سینما در دهههای چهل و پنجاه میلادی هستند و گرچه تصویر آنها در گذر زمان دستخوش تحول بسیاری شده است، اما کماکان یکی از عوامل جذابیت یک فیلم محسوب میشود. “فم فتال” ها، زنان خطرناک، زیبارو و اغواگری هستند که از هوش بالا و جذابیتهای فیزیکی خود برای رسیدن به اهدافی پلید استفاده میکردند و دراینبین مردانی را که سر راهشان قرار میگرفتند با بیرحمی قربانی میکردند. گرچه، از سالهای نخستین سینما که بگذریم و به دهههای سی تا پنجاه میلادی برسیم، به بازیگرانی میرسیم که نسبت به قبل و بعد از آن دوران، در بهتصویرکشیدن یک زن افسونگر، بیرقیب ماندند.
میشود گفت که تصویر زنان افسونگر در سینما، پس از دهه پنجاه میلادی دچار تحولات محسوسی شده است. در این تحولات، باید نقش تغییرات عظیم اجتماعی و نحوهٔ نگرش جامعه نسبت به مسائل جنسیتی را در نظر گرفت. سالهای دهه چهل و پنجاه را میتوان دوران طلایی فیلم نوآر نامید. زنان افسونگر و شهرآشوب در این دوران، اغلب زنهایی بودند بسیار زیبا، اغواگر، و متخصص در بازی با روح و روان کاراکترهای مذکر فیلم که غالباً محدود میشد به همکار یا همسر و یا معشوق از همهجا بیخبری که باید قربانی هوس و طمع این زن بشود، و همینطور نفر دومی که بهراحتی اغوا میشود و در جهت منافع این زن دست به دزدی یا جنایت و یا خلافی غیرقابلبخشش میزند. در مقابل این زن اغواگر، غالباً یک زن معصوم و مظلوم خانهدار، اکثراً زیبا و آرام و حامی هم قرار دارد که در این بحبوحه بندرت قادر به دفع شر این زن شهرآشوب میشود و همسر و یا معشوق خود را از دست میدهد. قاعدتاً برگ برندهٔ این زنان اغواگر، مهارناپذیری و بیپروایی آنها در عرضهٔ جذابیتهای ظاهری و جنسی خود، و سوءاستفاده از کوچکترین نشانههای سستی و بیارادگی در مردان بود. میتوان گفت در اغلب فیلم نوآرهای دهه چهل و پنجاه، زنان اغواگر یا اخلاقیات مبهمی داشتهاند و یا به طرز جدی و بدون تعارف بدطینت و جنایتپیشه بودهاند. از روزهایی که جنگ دوم جهانی شروع شد و زنها مجبور شدند دوشادوش مردان بهصورت نیروی کار ماهر و غیرماهر، حالا چه در صنایع مختلف و چه در نیروی نظامی مشغول به فعالیت بشوند، بهتدریج یک ترس و واهمهٔ کودکانه و سادهانگارانه در بین مردان ایجاد شد، ترس از تصویر قدرتمند و جسور و کمسابقهای از زنان که در واقعیت جلوی چشمشان میدیدند و احساس خطری که در آن دوران، در کنار تمام تبعیضات نژادی و جنسیتی و مذهبی و قومی مرسوم، غیرقابلانکار بود. اینکه مردها هر چقدر هم ادعای قلدری بکنند باز هم از زنهای مستقل و قوی میترسند، مسئله غریب و نامفهومی نیست. هنوز هم میشود دید که اکثریت جامعه، مثلاً در امریکا، یک آدم خلافکار منحرف کمسواد قلدر را بهعنوان رئیسجمهور به یک زن ترجیح دادهاند. درهرحال، همین طرز فکر باعث شد در این دو دهه بهترین فیلم نوآرهای تاریخ سینما ساخته بشوند و زنهای افسونگری که روی پرده سینماها عرضاندام کردند عملاً دیگر در هیچ زمانی تکرار نشدند. البته بین خودمان بماند، از مقولهٔ “فم فتال” ها که بگذریم، هنوز که هنوز است بازیگران زن سینما حتی نتوانستهاند شبح کمرنگی از زیباییهای خیرهکنندهٔ زنان دوران طلایی هالیوود باشند. اگر یک نفر شبیه جین تیرنی، هدی لامار، آنیتا اکبرگ، آدری هپبورن، کیم نواک، مریلین مونرو، آوا گاردنر و… پیدا کردید من مخلص شما هم هستم. اصلاً نیست. اینها فقط عروسکهای بی استعدادی نبودند که بهخاطر زیباییشان انتخاب شده باشند. همان هدی لامار اگر نبود ما الان بلوتوث و وایفای نداشتیم! هم زیبا بودند، هم مغزشان درست کار میکرد و هم بازیگران درجهیکی بودند. حالا اگر بعضی از آنها مثل باربارا استنویک و یا گلوریا گراهام با استانداردهای امروز الهه زیبایی محسوب نمیشوند؛ اما چنان قدرتی در بازیگری داشتند که تماشاگر بیطرف را مفتون و دلباختهٔ خود میکردند چه برسد به کاراکتر مرد بختبرگشتهٔ فیلم! تا از یادم نرفته، قبل از اینکه به مسئلهٔ تحول این زنان در طول سالهای اخیر در سینما بپردازم، اسامی مهمی که در خاطرم هست مینویسم: باربارا استنویک، گلوریا گراهام، جین تیرنی، جون بنت، جین گریر، لورن باکال، مری آستور، مارتا ویکرز، مری ویندسور، روندا فلمینگ، آن باکستر، دوروتی مالون، و صادقانه بگویم، هر کس که از جلوی دوربین کارگردانهای بزرگ نوآر در آن دوران رد شد همه درجه یک و معرکه بودند. در مورد فیلمهای شاخص آن دوران هم، راستش مقالات و کتابها و گزارشهای متعددی چاپ شدهاند که در دسترس همه هست و یک علاقهمند به سینما باید دنبال مطالعهٔ آنها باشد. من در همین ایران توانستم با کلی سختگیری و حذفکردن فیلمهای ریچارد دیکس و تعدادی از آثار مهجور و بدردنخور، بیشتر از ۵۰۰ گیگ فیلم نوآر دانلود کنم!! پس لطفاً تنبلی نکنید و دست بکار بشوید.
القصه این قضیه در طول زمان دچار تغییر و تحولات زیادی شد، کاراکترها پیچیدهتر و عمیقتر شدند و حتی بجای اینکه فقط یک زن بدجنس فریبکار و بیوجدان باشند تبدیل به قهرمان و ضدقهرمان هم شدند. در واقع “فم فتال” هایی که در عین خطرناک بودن، میشد با آنها حسابی همدلی کرد و حتی طرفدارشان هم باشید. وقتی در دهه هشتاد و نود میلادی به فیلمهای نئو – نوآر و تریلرهای اروتیکی مثل غریزه اصلی میرسیم، میبینیم که قضیه فراتر از این حرفهاست و جدا از عمق و پیچیدگی شخصیت زن اغواگر داستان، از جذابیتهایی که دارد بهعنوان یک سلاح استفاده میکند. اصولاً اخلاقیات جنسی چنان در دهه هشتاد و نود دستخوش تغییر شده بود که اصلاً نمیشد آنها را در قالب استانداردهای مرسوم در دههٔ چهل و پنجاه هضم کرد. زنان اغواگر سینمای کلاسیک در اوج دلفریبی و وسوسهآمیزی، منزلت و وقاری داشتند که در این روزها اصلاً خبری از آن نیست. اصولاً زیباییهای آن زمان تکرارشدنی نیستند و در واقع معیارهای زیباییشناسی در این دوره و زمانه همان قدر مسخره و بیارزش شده که میشود انتظارش را داشت. نسل جدید به جایی رسیده که امثال کیم کارداشیان و نیکی میناژ را دنبال کند و ته زیبایی را مثلاً در قیافهٔ نیکول کیدمن و تیلور سوئیفت ببیند. کجا هستند امثال آوا گاردنر و کیم نواک؟ دیگر شکوه و وقاری در سلبریتیهای این روزگار نیست. نتیجه این شده که در کوچه و خیابان هر کس را میبینی شبیه بقیه است، همه مثلاینکه از زیر یک دستگاه کپی رد شدهاند، با دماغهای عمل کرده و لبهای تزریقی و گونههای تقلبی و… دریغ از یکذره اعتمادبهنفس.
بگذریم، بههرحال “فم فتال” های این روزگار هم از همان دهه هشتاد تغییر کردند. البته تمام این تغییرات بد نبود و گرچه استانداردهای زیباییشناسی بهتدریج نازل و نازلتر شدند؛ اما اتفاقات بدی هم نیفتاد. اولاً میشود بهجرئت گفت که زنهای اغواگر از اواخر دهه ۹۰ به بعد، چندوجهی و مرموزتر شدند. به طور مثال کاراکتری که رزاموند پایک در فیلم دختر گمشده ایفا کرده، چنان پیچیده، انگیزهاش چنان عمیق، و رفتارش بهقدری هولناک و بیرحمانه است که اصولاً فصل جدیدی در تاریخ سینما باز میکند. در این اواخر پای زنان اغواگر به فیلمهای ابرقهرمانی هم باز شده، مثلاً شخصیت میستیک در سری مردان ایکس، بخصوص آن اوایل که ربکا رومین آن را بازی میکرد، نمونهٔ خوبی از این دسته بشمار میرفت.
بههرحال در تغییراتی که بهمرور زمان در کاراکتر زنان اغواگر سینما ایجاد شد میشود به نکات مهمی اشاره کرد: اینکه به کاراکتر آنها عمق و پیچیدگی بیشتری داده شد. معمولاً هر کدام از آنها یک داستان زندگی خاص داشته و یا دارند که تا حدودی رفتارهای فریبکارانهٔ آنها را توجیه میکند. اینطوری دیگر نمیشود با آنها احساس غریبگی کرد و از آن حالت تکبعدی هم خارج میشوند و تماشاگر برای اینکه تکلیفش با این کاراکتر معلوم بشود بهزحمت بیشتری میافتد. آنقدر ظریف میشود نشانهها و عناصر همدلیبرانگیز در درون این کاراکترها قرار داد که بهتدریج تشخیص بین اینکه این کاراکتر منفی است یا ضدقهرمان و یا اصلاً قهرمان داستان، دشوار بشود. همانطور که اشاره کردم الان حتی در فیلمهای ابرقهرمانی هم میتوانید دنبال زنان اغواگر بگردید، چیزی که در دهه چهل و پنجاه فقط مختص به درام بود، و زنها در سینمای این دوران دیگر مظلومیت و معصومیت ظاهری آن دوران را ندارند. بحثهای مربوط به برابریهای جنسیتی و تأکید فراوان روی واقعیتی بنام زنان قدرتمند و تأثیرگذار، نشانههای خودش را در سینما بجای گذاشته است. دیگر از آن پوسترهای غریب فیلم نوآرهای دهه چهل و پنجاه خبری نیست. در تمام آن پوسترها و یا عکسهای تبلیغاتی از فیلم نوآرها، نوعی از خشونت فیزیکی نسبت به زن قابلمشاهده بود. الان اگر یک نمونه از آن پوسترها برای فیلمی چاپ بشود دودمان طراح و کارگردان و بقیه به باد خواهد رفت. برای اینکه این بحث را فعلاً ببندم به چند نمونه از زنان شهرآشوب و اغواگر در سینمای این دوران اشاره میکنم که منظور از تعریف امروزی “فم فتال” را رسانده باشم: زنانی مثل سرسه لانیستر (بازی تاجوتخت)، کاترین ترامل (غریزه اصلی)، ویلانل (کشتن ایو)، کلر آندروود (خانه پوشالی)، ایمی دون (دختر گمشده) و یا مثلاً نیکیتای لوک بسون یا جسیکا جونز. اگر این مطالب برای مخاطب جذاب باشد میشود آنها را در قالب تحلیل تکتک این کاراکترها ادامه داد.