نصرت کریمی در کنار پرویز صیاد و بهروز وثوقی بیشترین آسیب را از انقلاب ایران دیدند، با این تفاوت که صیاد و وثوقی در همان ابتدای انقلاب از ایران خارج شدند، اما نصرت کریمی ماند و تا پای اعدام رفت و حتی پیش از اعدام میخواستند دستش را برای نوشتن فیلمنامه محلل قطع کنند!
حالا یک مستند بلندبالا در شش قسمت تمام زوایای زندگی این هنرمند چند وجهی- از فیلمساز تا بازیگر، از سازنده انیمیشن تا خالق صورتک- را میشکافد و برای اولین بار تصویری کامل از او خلق میکند که به قول خودش در آخر کار، با این فیلم «جاودانه» میشود و برای همیشه خواهد ماند.
سازندگان این مستند، فرزندش بابک کریمی به همراه دامادش مهرداد اسکویی – با همکاری روحالله انصاری- نه منتظر مجوز مراجع سینمایی ایران ماندهاند و نه تن دادهاند به کوتاه کردن فیلم در حد یک فیلم دو ساعته برای پخش از شبکههای تلویزیونی خارج از کشور، به همین دلیل تمام شش قسمت این مستند بر روی کانال یوتیوب قرار گرفته و با استقبال روبرو شده است.
فیلم سفری است در پیچ و خمهای زندگی یک هنرمند که خوشبختانه عمر طولانیای هم داشت و بعد از انقلاب هم – به رغم ممنوعالکاری- انواع و اقسام کارهای مختلف را تجربه کرد و راه خلاقیتش بسته نشد، هر چند شاید اگر کریمی کماکان اجازه فیلمسازی داشت میتوانست با بسط و گسترش شیوه منحصر به فرد فیلمسازیاش در سینمای ایران- برگرفته از نئورئالیسم ایتالیا که حتی بیش از ویتوریو دسیکا (کسی که کریمی نحوه ملاقات با او و کار به عنوان یکی از دستیارانش را به طور مفصل در فیلم توضیح میدهد) به شیوه فیلمسازی پیترو جرمی پهلو میزند- به آثار پختهتر و جذابتری از درشکهچی و محلل هم برسد.
اما مشکل از جایی آغاز میشود که مذهبیون انقلابی، «محلل» را توهین به اسلام تلقی میکنند و در نتیجه – آن طور که خود کریمی در فیلم روایت میکند- در سال ۱۳۶۱ از زندان اوین با او تماس میگیرند تا خودش را معرفی کند. او چند ماه در زندان میماند و آیتالله گیلانی قصد اعدام او را داشته، اما به او گفته شده که پیش از اعدام دستش را- برای نوشتن فیلمنامه محلل- باید قطع کنند. کریمی روبروی دوربین برای ما تعریف میکند که او نگران دستش بوده چون میخواهد با آن دست مجسمه بسازد!
خوشیهای یک شخصیت سرزنده در طول فیلم با سبعیت زمانه میآمیزد و به طرز ظریفی در کنار هم پیش میرود. از این رو حتی بخش ترسناک و تکاندهنده حکم اعدام و قطع دست هم با طنازی کریمی به شیوه جذابی روایت میشود که تماشاگر را گاه حتی شوکه میکند. از اشکهای همسر به صورت غمگین کریمی میرسیم اما طولی نمیکشد که با اتفاق دیگری لبخند بر لب تماشاگر مینشیند. کریمی حتی در داخل زندان اوین کلاس سینما برپا میکند و از پا نمینشیند. این ویژگی فیلم درست بر اساس خصوصیت شخصیتی خود کریمی بنا شده که با وجود چند دهه ممنوعالکاری و رفتن تا پای اعدام، ناله نمیکند، شوخطبعی خودش را در تمام این سالها حفظ میکند و اگر دری به رویش بسته شد، خودش برای خودش در دیگری را میگشاید، گیرم آن در- مثلاً کاشت کاکتوس – خیلی متفاوت به نظر برسد از حرفه او، اما پیرمرد دوستداشتنی فیلم، زندگیاش را به عنوان یک فرصت کوتاه جشن میگیرد و میداند که هر کسی که سوار قطار زندگی شده، لاجرم باید در ایستگاهی پیاده شود.
فیلم با آن که ساختاری ساده دارد- با زمانی بسیار طولانی – با این حال در سبک و سیاقی که برای روایت زندگی و آثار کریمی انتخاب میکند کاملاً موفق به نظر میرسد. اول این که راوی ندارد و خود نصرت کریمی در برابر دوربین زندگیاش را روایت میکند، مصاحبههایی که در زمانهای طولانی طی نزدیک به دو دهه (از سال ۱۳۸۵ تا زمان مرگ) انجام گرفتهاند و حالا بر حسب اتفاقات زندگی او بر اساس تاریخ در کنار هم قرار گرفتهاند تا پرترهای از زندگی او را تکمیل کنند. در کنار آن سازندگان فیلم به سراغ معدودی از آدمهای دیگر میروند تا درباره کریمی حرف بزنند، اما خوشبختانه فقط به چند چهره اکتفا میکنند تا فیلم از شیوه روایتش- بر مبنای حرفهای خود کریمی- خارج نشود. بهجز فرزندان کریمی- که هر سه در فیلم حضور دارند و رابطهشان را با پدر روایت میکنند- اصغر فرهادی و بهمن فرمانآرا هم در حرفهایی گزیده به نکات جذابی اشاره میکنند. فرهادی در جملهای غریب و تکاندهنده میگوید که سانسورچی بیآن که بداند «دارد به فرزند خودش خیانت میکند» و فرمانآرا به درستی اشاره میکند که شخصیتهای آثار کریمی با وجود وام گرفته شدن فضا از نئورئالیسم ایتالیا، کاملاً ایرانی هستند.
بخشهای مفصلی هم به سریال «دایی جان ناپلئون» اختصاص دارد؛ معروفترین و ماندگارترین سریال ایرانی که توسط ناصر تقوایی ساخته شده و نصرت کریمی هم یکی از زیباترین نقشآفرینیهایش را در این سریال تجربه میکند. جالب این که کریمی میگوید قرار نبوده در این سریال بازی کند و تنها سه روز مانده به آغاز فیلمبرداری، عزتالله انتظامی و علی نصیریان به تقوایی میگویند که به دلیل گرفتاری در فیلمی دیگر نمیتوانند برای بازی در نقش آقاجان و دایی جان به او بپیوندند و در نتیجه تقوایی به کریمی تلفن میکند و کریمی هم ضمن پذیرفتن نقش آقاجان(در حالی که دلش میخواسته نقش مشقاسم را بازی کند؛ نقش پرویز فنیزاده) در راه یافتن بخشی از بازیگران تئاتر -از جمله غلامحسین نقشینه در نقش دایی جان- همیاری و همفکری میکند. تصاویر هشت میلیمتری بابک کریمی در نوجوانی از پشت صحنه این سریال هم برای اولین بار دیده میشوند.
فیلم اما طی ۴۹۵ دقیقه، پستی و بلندیهای زندگی کریمی را با ظرافت به هم پیوند میزند و به یک کلیت جذاب میرسد که پایانی ندارد جز حرفهای شنیدنی کریمی درباره مفهوم زندگی و مرگ.