ترجمۀ شیوا اخوان راد
آقای لینچ، آیا مدیتیشن ترنسندنتال[1] را چون در مدیریت خشم مشکل داشتید یاد گرفتید؟
نه. من متوجه شدم که خشم دارم. خیلیها خشم را تجربه میکنند و من یکی از آنها بودم. مردم خشم خود را سرِ کسانی که میتوانند بهشان زور بگویند خالی میکنند و من خشمم را سر همسر اولم خالی میکردم. آن چه اتفاق افتاد از این قرار بود که دو هفته بعد از این که مدیتیشن را شروع کردم، همسرم سراغ من آمد و پرسید: «جریان چیه؟» گفتم: «منظورت چیه؟» و او گفت: «خشمت کجا رفت؟» او دیگر خشم من را ندید. اغلب اوقات، افرادی که مدیتیشن میکنند، به سرعتِ اطرافیان خود متوجه تغییرات خود نمیشوند. اطرافیانشان بهتر متوجه این تغییر میشوند.
چه چیزی باعث شد که مدیتیشن را شروع کنید؟
در سال ۱۹۷۳ شروع به مدیتیشن کردم و دلیلش هم این ایده بود که انسان میتواند به آگاهی عمیقتری دست پیدا کند. این که مدام میشنیدم ما فقط از پنج یا ده درصد مغزمان استفاده میکنیم برای من آزاردهنده بود. بخشهای دیگر چه عملکردی دارند؟ چگونه میتوانیم به آگاهی عمیقتری دست پیدا کنیم و نهایتِ سطح آگاهیای که میتوانیم به آن برسیم چیست؟ بسیاری از مردم معتقدند که مدیتیشن شبیه فعالیتهایی چون دویدن یا آفتاب گرفتن در ساحل است. این تفکر، نشاندهندۀ یک سوءتفاهم بزرگ در مورد ماهیت واقعی مدیتیشن است. مدیتیشن روشی برای سفر به درون خویش، تا عمیقترین سطح جوهر زندگی، سطحِ متعالی و تمامیتِ وجود انسان و تجربۀ ارتباط با آگاهی نابِ درون و خودِ برترش است. انسان ذاتا برای آن ساخته شده است.
فکر میکنید چون فیلمهایتان الهام گرفته از آگاهیِ برتری است، هنرمند موفقتری هستید؟
نمیدانم. وقتی شروع به مدیتیشن میکنید، قادر به دریافتِ ایدهها در سطح عمیقتری میشوید. شهود انسان رشد میکند و شهود به عنوان ابزار شمارۀ یک برای یک هنرمند – ترکیبی از احساسات و تفکر– عمل میکند. وقتی روی یک نقاشی کار میکنید، شهود دارید و از انجام آن لذت بسیاری میبرید. دقیقا شبیه احساسی است که هنگام فیلمساختن تجربه میکنید. رضایت از کار بیشتر میشود، لذت در تمام جنبههای زندگی افزایش مییابد. ایدههای بدیع جریان پیدا میکنند و ارتباط عمیقی با ماهیت آنها احساس میکنید. آدم به چیستیِ آن آگاه میشود. آگاهیای است که رشد میکند. واقعا زیباست.
آیا هنوز هم هر از چند گاهی ناراحت یا افسرده میشوید؟
احساس افسردگی یا نفرتِ گاه به گاه، ممکن است همچنان سراغ آدم بیاید. همۀ اینها نسبیاند اما شدت آنها کمتر میشود. بنابراین رنج فروکش میکند. بشر برای رنج و اندوه ساخته نشده است. سعادت، طبیعت ماست. ما قرار است که خوشحال باشیم. لبریز شدن از شادی کاملاً دستیافتنی است. احساسِ سعادت حقیقی و عمیق و آگاهی گسترده و شادمانی در انجام کارها و این درگیر شدن در فعالیتها، لذت بردن از زندگی است که وقتی این شعف رشد میکند، به طرز چشمگیری غنیتر میشود.
آیا میتوانید دقیقتر بگویید که مدیتیشن چگونه بر زندگی روزمره شما تأثیر میگذارد؟
وقایع زندگی ممکن است ثابت بماند، اما نگاه و رویکردِ شما نسبت به آنها مطمئناً بهتر میشود. در فیلم «تلماسه»ام، آن تجربه میتوانست نابودم کند. خیلی وحشتناک بود. من خیلی با فیلمهایم همذاتپنداری میکنم – و میدانستم که به اصولم خیانت کردهام – و مدیتیشن مرا از فروپاشی کامل نجات داد. ضربالمثلی هست که میگوید: واقعیت متأثر از جهان درونی تو است.اگر دنیا را با لنزهای آلوده ببینی، اینگونه آن را تجربه خواهی کرد. یا شروع به کشف و کاوش در درون خود میکنی و اقیانوس بیکران وجد و شعفِ ناب، خلاقیت، آگاهی و همۀ این چیزهای مفید را تجربه میکنی و تو را به دیدن جهان از دریچهای خوشبینانه سوق میدهد. این همان دریچهای است که جهان را از طریق آن میبینی و روز به روز بهتر میشود.
به نظر من فیلمهای شما جهان را از منظری تاریک به تصویر میکشد. دلیلش چیست ؟
اگر فیلمی را دیدید که آرامش را از ابتدا تا انتهای خود حفظ کرد، این سؤال پیش میآید که چه نوع روایتی است؟ یک داستان برای تأثیرگذاری به تضاد و تعارض نیاز دارد. روایات؛ مستلزم ترکیبی از روشنایی و تاریکی، کشمکش و عناصر دیگر از این قبیلاند. اما این بدان معنا نیست که فیلمساز برای نشان دادن این رنج باید خودش هم رنج بکشد. این داستانها هستند که باید رنج را انعکاس دهند نه آدمها.
چگونه به ایدههای فیلمهایتان میرسید؟
من همیشه گفتهام که ایدهها، نیروهای هدایتگرند. ایدهها یک موهبت بسیار ارزشمندند و تو باید سعی کنی سراغ آن ایدهای بروی که قلبت را تسخیر میکند. هر بار که فیلمی را نه بر اساس اقتباس از کتاب یا فیلمنامۀشخصی دیگر بلکه بر اساس ایدههای خودم ساختهام، از همین الگو پیروی کردهام. ایدهها یکباره ظاهر نمیشوند بلکه کمکم شکل میگیرند و در طول زمان به فیلمنامه تبدیل میشوند.ایده را یادداشت میکنی و آن را نگه میداری تا ایدۀ بعدی ظاهر شود، و کمکم بیشتر ایدهها در فیلمنامه به شکل مجموعهای ساختاریافته از ایدهها کنار هم قرار میگیرند. بعد از آن میروی و فیلمنامه را میسازی و بعد تدویناش میکنی و صداها و موسیقی را میکس میکنی. این یک پروسه است. یک ایده میتواند داستانی که خطی نیست و بیشتر انتزاعی است را روایت کند، و گاهی اوقات هم داستانی که پیچیدگی کمتری دارد را خلق کند.
کدام را ترجیح میدهید؟
من همه نوع سینمایی را دوست دارم. هیچ قانونی وجود ندارد. برخی ایدههای انتزاعی اصلاً مرا تحتتأثیر قرار نمیدهد و بعضی از آنها شگفتزدهام میکند. برخی از فیلمهایی که روایت خطی دارند من را درگیر خودشان نمیکنند در حالی که برخی دیگر، واقعا هیجانزدهام میکنند. این سینماست و میلیاردها مؤلفه دارد. میگویند سینما ترکیبی از هفت هنر است. سینما یک رسانۀ بسیار کامل است، بنابراین در صورت ظهورِ ایدههای نو، نباید شما را از کاوش در مسیرهای جدید باز دارد. سینما یک رسانۀ فوقالعاده خاص و زیباست.
آیا فیلمهایی هستند که از آنها الهام گرفته باشید؟
هر کسی باید سبکِ خودش را پیدا کند. بحث کپی کردن نیست اما گدار، فلینی و برگمان، قهرمانان من بودند. «سانست بلوار»، «پنجره عقبی»، «هشت و نیم»، «دایی منِ» ژاک تاتی یا «تعطیلاتِ موسیو اولو»، همۀ فیلمهای کوبریک، همۀ فیلمهای فلینی، احتمالاً همۀ فیلمهای برگمان. فیلمهای زیادی الهامبخش من بودهاند.
آیا آن فیلمها به طور ناخودآگاه روی کار شما تأثیر گذاشتهاند؟ به عنوان مثال، میتوان گفت مفهوم «چشم چرانی» در «مخمل آبی»، تحتتأثیر «پنجره عقبی» بوده است؟
در مورد صحتِ این ادعا تردید دارم. ۱۱۰ سال یا بیشتر از قدمت سینما میگذرد و غیرممکن است که فیلمی بسازیم که نشود آن را با فیلمی که قبلاً ساخته شده است مقایسه کرد. برای من «مخمل آبی» یک اثر مجزا است درست مثل «پنجره عقبی». میتوان گفت که «سانست بلوار» یا «پنجره عقبی» الهامبخشِ من بودهاند اما با وجود اینکه این فیلمها را تحسین میکنم و از آنها الهام گرفتهام، معتقدم که زندگی منبعِ بیپایان خلاقیت است. ایدهها همیشه از زندگی نشأت میگیرند. نمیتوان به راحتی گفت که این سینماست که ایدهها را خلق میکند بلکه عوامل مختلفی در این میان نقش دارند. ایدههای بیشماری در اطرافتان هست، فقط باید آنها را کشف کنید.
[1] مدیتیشن تی ام یا ترنسندنتال مدیتیشن نوعی از مراقبه است که توسط مرتاض هندی ماهاش یوگی ابداع شد. در این روش مراقبه فرد ذکری را به صورت مداوم تکرار میکند. برای ورود به این حالت، سکوت ذهنی و سکون بدن لازم است. با این کار بدن فرد در ابتدا در وضعیتی لطیف و سپس سطوح بالاتر تفکر و آگاهی دست مییابد. قرارگرفتن در حالت آلفا و شفابخش از بالاترین سطوح مدیتیشن tm است.