یک راه در رو در سینمای ایران پیدا شده است. راهی که به فروش بالا، سود فراوان، دیده شدن، تعداد سانسهای بالا و غیره ختم میشود. حال برای رسیدن به این راه باید کلیدی به مثابه فرمول دست پیدا کرد. این فرمول برنده بسیار مشخص و ساده است. اما کمتر کسی میتواند به آن برسد. در این یادداشت میخواهیم با بررسی این فرمول برنده، نقبی به فیلم «هفتاد سی» زده و علت فروش کمسابقه آن را زیر نظر بگیریم. نکته حائز اهمیت این است که بیشتر آنچه باید از این فرمول بدانیم در ساحت فیلمنامه قرار دارد. کارگردانی چنین فیلمهایی نکته چندانی برای مطرح کردن ندارد. کارگردان صرفا باید در خدمت فیلمنامهای که نوشته شده است، باشد.
سه ویژگی کلی در به دست آوردن گیشه امروز مطرح است. یکی از آنها ژانر است. اگر فیلمی به اصطلاح کمدی باشد. میتواند تیک اول رسیدن به پول را بزند. در مرحله بعدی بحث ریتم به میان میآید. هرچه فاصله بین موقعیتهای خندهدار و بامزه کمتر باشد، تعداد خندههای مخاطب بیشتر شده و زمانی را که در سالن نشسته را گم میکند. طبیعتاً با نسبت در سالن سینما و فیلمهای کمدی آشنا هستید. اگر صدای سکوت سالن سینما هنگام اکران یک فیلم کمدی به چند دقیقه بکشد، فیلم ریتم خود را از دست میدهد و این یک پوان منفی برای آن فیلم محسوب میشود. فیلم «هفتاد سی» در بیست دقیقه اول کاملا شلخته پیش میرود. ریتمی در کار نیست. هم موقعیتها طولانی هستند و هم در انتقال موقعیتی به موقعیت دیگر زمان زیادی مصرف میشود. اما با پشت سر گذاشتن آن بیست دقیقه کمی انسجام میگیرد. یکی از دلایلی که به بهبود این انسجام کمک میکند، چفت شدن شخصیتهای اصلی با هم است. در واقع چفت شدن آنها از لحاظ توپولوژیک. ترکیب بازیگرها، شکل شمایل آنها و الگوی بازیشان. در ژانر کمدی شکل و شمایل و ترکیب بازیگرها یکی از ویژگی مهم محسوب میشود. ترکیب بازیگرها معمولا به شکل مکمل چیده میشود. از لورل و هاردی تا دوقلوها اثر ایوان ریتمن میتوان دو بازیگری را که از لحاظ ظاهری هیچ ربطی به یکدیگر ندارند، رویت کرد. ورود افشاری به سینمای ایران با توجه به قد بلندی که دارد، مسیر استفاده از ویژگیهای ظاهری را در کمدی هموار کرده است. خود او نیز به عنوان کارگردان سعی کرده از مزیت استفاده کرده و با هوتن شکیبا یک ترکیب مکمل بسازد!
ویژگی سوم که از همه مهمتر است، شیوه طراحی موقعیتهاست. پیش از این مورد از فاصله بین موقعیتها گفتیم، اما اکنون باید به آنچه در خود اتفاقات کمیک رخ میدهد ورود کنیم. اولین نکتهای که باید رعایت شود نسبت موقعیتها با جامعه است. هر افکت طنز و بامزهای که در ذهن نویسنده نقش بسته -چه بکر باشد چه از جایی دیگری آمده باشد- میبایست از جامعه جلوتر باشد. چه یک قدم چه چند قدم. در دهه هشتاد این امر مطلق بود. «شبهای برره» از نمونهٔ ناب و درست برای مثال زدن است. اکنون اما اگر موقعیتهای کمیک همگام با جامعه پیش بروند، بازی را بردهاند. فیلم «هفتاد سی» از نمونههایی از است که سعی میکند با جامعه و مردم خودش همراه باشد. البته یکی از نقطه ضعفهای فیلم در ساحت دیده میشود. در بخشهایی از داستان این فیلم موقعیتی دیده نمیشود. در واقع موقعیتی به معنای واقعی کلمه طراحی نشده است. بیشتر رخدادهایی که در این فیلم از مخاطب خنده میگیرد، برآمده از کنش و اکت بازیگرهاست. لحن و لهجه بازیگرها به همراه وسوسههایی که در سر دارند از مخاطب خنده میگیرد. یکی از نامهایی که باید از آن اسم برد، مهدی حسینی نیا است. حسینینیا نشان داد یک به مثابه یک آچار فرانسه میتواند هر نقشی را بازی کند و همه فن حریف باشد. البته مسیر شخصیت او در این فیلم نسبت به بهرام افشاری و هوتن شکیبا بهتر نوشته شده است. به بیانی دیگر مهدی حسینینیا تنها «شخصیت» قابل بررسی در فیلم «هفتاد سی» است. تنها اوست که دغدغهاش برای مخاطب واجد اهمیت است. دیگر شخصیتها در مرحله تیپ باقی میمانند و در همان مرحله درجا میزنند. دلیل این اهمیت پرداخت روایت به دغدغه حسینینیاست. در صورتی که بهرام افشاری و هوتن شکیبا دغدغههایشان تنها در کلام دیده میشود. به عنوان مثال ما هیچ عکسی از برادر هوتن شکیبا نمیبینم یا او هیچ خاطری مشترکی از خود و برادرش بازگو نمیکند. از طرفی هیچ جر و بحثی جدیای میان بهرام افشاری و همسرش بر سر خانه صورت نمیگیرد. تنها تلفنهای تهدیدآمیزی که به مهدی حسینینیا میشود در روایت وجود دارد. همین امر به استرس کاراکتر حسینینیا برای رسیدن به پول منطق میبخشد. حسینینیا کاراکتر منفیای است که نسبت به بقیه شخصیتها بیشتر در داستان فیلم جا افتاده است.
و اما در پایان باید به موفقیت بهرام افشاری در صید فرمول برنده اشاره کنیم. فرمولی که مسعود اطیابی پیش از این به آن رسیده بود. اما این فرمول در نسبت با متر و معیارهای سینمایی به هیچ نمیارزد. چرا که تاریخ مصرف دارد. چرا که نمیتواند خلق معنا کند. افکت دراماتیک ندارد. و مهمتر از همه جلوتر از جامعهاش حرکت نمیکند!