در پسِ خاموشیِ خیابانهای خالی و سایههای کشیده، در پشت پنجرههای بینور راهروهای بیانتها، دنیایی نهفته است که واقعیت را در هم میشکند. جورجو دِ کیریکو، شاعرِ سکوت و جادوگرِ تنهایی، جهانی را آفرید که در آن مرز میان خواب و بیداری، گذشته و آینده، معنا و بیمعنایی گم میشود. خیابانهایش بیناماند، پنجرههایش چشمهایی بسته، مجسمههایش یادگارانی از زمانهایی که شاید هرگز نبودهاند. نقاشیهای او زمزمههایی از خاطراتی فراموششدهاند که در سکوتی متافیزیکی پژواک مییابند.

دِ کیریکو، هنرمندی که مکتب نقاشی متافیزیکی را بنیان نهاد، یکی از پیشگامان برجستۀ هنر مدرن به شمار میآید. او در جوانی شیفتۀ اندیشههای نیچه و شوپنهاور شد و فلسفۀ آنها را به زبان نقاشی ترجمه کرد. آثار او، مانند «فتح فیلسوف» (تصویر بالا)، تجسمی از تردیدهای فلسفی، حس دلتنگی برای گذشته و جستوجوی معنا در جهانی بیگانه هستند. در شهرهای بیسکنهای که او نقاشی میکرد، سایههای کشیده و اشیای روزمره به نمادهایی از زمان گمشده تبدیل میشدند. این چشماندازهای متافیزیکی، که در آنها معماری کلاسیک با زوایای غریب و مجسمههای خاموش در کنار هم قرار دارند، پیشزمینهای برای ظهور سوررئالیسم شد. دِ کیریکو، با این نگاه منحصربهفرد، نهتنها الهامبخش نسلهای بعدی، از جمله سالوادور دالی و رنه ماگریت شد، بلکه راهی تازه برای کشف رمز و رازهای درونی انسان گشود.

نقاشی «آهنگ عشق» (تصویر بالا) از برجستهترین آثار مکتب نقاشی متافیزیکی به شمار میآید و تأثیری عمیق بر جنبش سوررئالیسم گذاشته است. در این اثر، ترکیبی از معماری شهری، اشیای روزمره و نشانههای کلاسیک با هم پیوند خوردهاند تا فضایی غریب و نمادین ایجاد کنند. سایههای کشیده، خطوط ظریف و رنگهای متضاد، احساس تعلیق و دلتنگی را در دل خود جای داده و ابهام را در تمام صحنه پخش میکنند. این نقاشی همچون تصویری ثابت در میانۀ زمان ایستاده است؛ لحظهای که در مرز واقعیت و خیال بهسر میبرد، گویی بازتابی از خاطرهای محو یا رؤیایی است که به فراموشی سپرده شده.

دِ کیریکو معماری را نه بهعنوان سنگ و ملات، که بهعنوان استعارهای برای ذهن انسان به کار میبرد. در تابلوی «رمز و اندوه یک خیابان» (تصویر بالا)، خیابانی دراز، با سایههایی که فراتر از منطق کشیده شدهاند، دخترکی را در میان وهمی بیانتها به بازی میگیرد. دوردست، سایهای تهدیدآمیز آرام ایستاده است. گویی لحظهای پیش از یک واقعۀ گمشده، یک سرنوشت فراموششده را میبینیم. دِ کیریکو هیچ پاسخ قطعیای به بیننده نمیدهد؛ تنها سرنخهایی میگذارد که همچون مسیرهای پرپیچوخم خواب، ما را به درون خویش فرو میبرد.
فیلم «ماجرا» اثر آنتونیونی همچون انعکاسی از نقاشیهای متافیزیکی دِ کیریکو، بهویژه «رمز و اندوه یک خیابان»، میباشد که سرشار از فضایی مرموز و گمگشته است. در این فیلم، یک زوج در هزارتوی وهم و تنهایی، در جستوجوی دوستی گمشده، به جزیرهای خاموش و بیگانه پا میگذارند؛ جایی که زمان از حرکت ایستاده و نشانی از حیات در آن موج نمیزند. جزیرهای که همچون خیابانهای متروک دِ کیریکو، در هالهای از سکوت و رمزآلودگی فرو رفته است. گویی روح نقاشیهای دِ کیریکو در قابهای آنتونیونی حلول کرده و جهان او را در انزوایی جاودانه تکرار میکند.

نقاشی «پاداش پیشگو» (تصویر بالا)، یکی از شاخصترین آثار متافیزیکی دِ کیریکو است که در آن سکوت وهمآلود یک میدان شهری متروکه، به تصویری از انزوا، دلتنگی و جستوجویی بیپاسخ تبدیل شده است. فضای خالی و رازآلود این میدان، همچون صحنهای از رویایی گمشده، حس تعلیق و بیزمانی را در خود نهفته دارد. در پسزمینه، لوکوموتیوی ایستاده که همچون سایهای از زمان، در میان این سکون جا خوش کرده است، نمادی از حرکت در جهانی که گویی در انتظار چیزی نامعلوم، در لحظهای ابدی متوقف شده است. دِ کیریکو، با این تصویر، نهتنها صحنهای از یک شهر، بلکه چشماندازی از ذهن و خاطره را پیش روی مخاطب قرار میدهد. در مرکز این نقاشی، مجسمهای قرار دارد که به نماد آریادن تبدیل شده است. آریادن، دختر مینوس پادشاه کرت، که به تسیوس در فرار از هزارتو کمک کرد، ولی در نهایت در جزیره ناکسوس رها شد. حضور او در این نقاشی، مانند دیگر آثار دِ کیریکو، با موتیفهایی چون لوکوموتیو خاموش و میدان خالی همراه است که در دیگر کارهای او نیز تکرار شدهاند. این تصاویر ب نوعی یادآور چیزهایی هستند که فراموش شدهاند یا گم شدهاند و مرزهای ناپیدای بین واقعیت و رویا را به هم پیوند میزنند.

در تلبلوی «معمای یک روز » (تصویر بالا)، دِ کیریکو با نگاهی جادویی، معماری کلاسیک را در آغوش زبان تصویری کوبیسم جای میدهد و فضایی میآفریند که در ظاهر منسجم، اما در باطن متزلزل است. سایههای تیز، گذرگاههای سنگی و میدان خالی، در کنار مجسمهای مرمری، یک درشکه در حال حرکت و دو پیکر انسانی در دوردست، فضایی رازآلود و غیرواقعی را شکل میدهند. یکی از نوآوریهای بزرگ دِ کیریکو، تلفیق فضاهای ناهماهنگ در یک ترکیب به ظاهر منسجم است. پرسپکتیوهای متعدد و فضاهای فشرده، ابتدا حسی از سکون و استواری را القا میکنند، اما با نگاهی ژرفتر، این ثبات در هم میشکند و به گمگشتگی بدل میشود. نقاشی او، همچون رؤیایی که در آستانۀ بیداری از میان میرود، سرشار از معماست؛ معمایی که نه برای حل شدن، بلکه برای زیستن در آن آفریده شده است.
دِ کیریکو نه فقط یک نقاش، که شاعری خاموش است، با بومی که واژههای نانوشته را در رنگ و سایه پنهان کرده است. او تصاویری از رؤیاهای ناتمام میآفریند، صحنههایی که گویی از خاطرهای دور یا خوابی فراموششده برخاستهاند. خیابانهای تهی، سایههای کشیده و اشیای بیزمان، همگی رازهایی را در خود نهفته دارند که پاسخی برایشان نیست، جز سکوتی سنگین و معماگونه و ما خیره درقابهای او، به دنبال چیزی میگردیم که گمان میکردیم روزی آن را میشناختیم، اما اکنون در هالهای از شک و خیال گم شده است.
مطالب پیشین:
تاب بازی اثر ژان اونوره فراگونار
ونوس و مارس اثر ساندرو بوتیچلی
این یک نقاشی نیست! اثر رنه مارگریت