نمایشنامۀ «دیگری» نوشتۀ اِنزوکٌرمن، گفت و گویی بلند است درباب پیداشدن خود از میان هزاران دیگری. سخنی با صدای بلند با خود برای گم نشدن، نترسیدن و وجود داشتن. یافتن تصویر خود از میان هزاران تصویر در آینهی شکستهی خود است.
انزوکرمن، نمایشنامهنویس، رماننویس، کارگردان و آهنگساز معاصر فرانسوی است. او از سال ۱۹۸۲ نوشتن را با نمایشنامۀ «باوردارم» شروع کرده و نمایشنامۀ «دیگری» را در سال ۲۰۰۶ نوشته است. کرمن یکی از تأثیرگذارترین نویسندگان و مدرسان نمایشنامهنویسی است که در سال ۲۰۲۰ نیز جایزهی بزرگ آکادمی فرانسه را برای سالها فعالیتش دریافت کردهاست. همچنین کرمن در سال ۱۳۹۶ برای نخستین جایزۀ ادبیات نمایشی در جشنوارۀ فجر سیوششم، سفری به ایران داشته است. گفتنی است نمایشنامۀ «دیگری» به کارگردانی بهارهرهنما به اجرا درآمدهاست.
نمایشنامۀ «دیگری»، داستان دو زن به نامهای لیلا و مَدو را روایت میکند.
صحنهی اول (مرد دو آدرسه): لیلا از حضور مَدو در زندگی شوهرش باخبر شده و به خانهی او آمدهاست. آنها راجع به شوهرشان، زندگی دروغین پانزده ساله و از بین رفتهاشان، احساساتشان و… صحبت میکنند. لیلا چندماهی است که از شوهرش جداشده و مَدو نیز اصلا نمیداند حسی به مرد دو آدرسه دارد یا نه. همسران آنها مدتی است که ناپدید شدهاند.
صحنهی دوم (ابلیس سبزه پوست): هفت سال از ملاقات لیلا و مَدو گذشتهاست. آنها گویی در این مدت نیز باهم زندگی کردهاند و حالا یک هفتهایست که برای تعطیلات در یک کشور جنوب اروپا بهسر میبرند. در پروندهی قتل یک مردراهنمای توریست، پلیس به آن دو مظنون شده که کنسول آنها را به دلیل نبود هیچ مدرکی، تبرئه کرده و به آنها مهلت داده که سریعاً به کشور خود بازگردند.
صحنهی سوم (دیگری): لیلا و مَدو درحال ضبط یک مصاحبه هستند. لیلا دو رمان موفق نوشته که موضوع و عنوان آن با دو صحنهی اول نمایشنامه (مرد دو آدرسه و ابلیس سبزه پوست) یکی است. در طی سوالات مَدو از لیلا، متوجه میشویم که آنها با یکدیگر و با نامی مستعار رمانها را منتشر کردهاند. در مصاحبه، جای آنها نیز مدام با یکدیگر تغییر میکند و همچنین خبر از رمان بعدی خود با نام (دیگری) میدهند. درواقع لیلا و مَدو همزمان با طرح سوالات، تصمیم به نوشتن رمان بعدی میگیرند. مدام ضبط صوت را نگه داشته و درمورد خودشان، ادامه رابطهشان و موضوع رمان بعدی صحبت میکنند. آنها دیگر نمیدانند دونفر هستند یا یکنفر و آیا نوشتن رمان بعدی ممکن است به حذف یکی از آنها منجر شود؟
نمایشنامۀ «دیگری» در سه صحنه با فواصل زمانی هفت ساله نوشته شدهاست. در صحنهی اول نیز حدود پانزده سال از زندگی مشترک دو زن با همسرشان نیز گذشته است. نکتهی جالب توجهی که بسیار ظریف به آن پرداخته شده این است که، هیچگاه مکان و زمان صحنهها، وضعیت لیلا و مَدو، دقیق بیان نشدهاست. در صحنهی سوم، حین مصاحبه، مَدو میپرسد: آیا ما اصلا وجود داریم؟ و این همان جایی است که گرۀ رابطهی آنها بطور واضح گشوده میشود. از ابتدای نمایشنامه، شرایط هردو کاراکتر به طرز عجیبی یکسان است. شوهر هردوشان یکیست، دو فرزند دارند، در عشق خود تردید کردهاند و شوهرشان ناپدید شدهاست. در ادامه، حتی به جرمی مشترک یعنی کشتن مرد راهنما، متهم شدهاند و در پایان نیز به یک نویسنده با نامی مستعار تبدیل میشوند.
در دو صحنۀ ابتدایی، کاراکترها گویی با یکدیگر دیالوگ نمیکنند. آنها در مونولوگی ذهنی قرار دارند و هر یک بخشی از امیال و تصورات خود را از یک رابطه، عشق، خوشبختی و دیگر چیزها بیان میکنند. تنها نکتهای که وجود دارد، سوالهایی است که پرسیده نمیشوند. در پایان صحنۀ یک، لیلا میخواهد سوالی درمورد ناپدید شدن شوهرش بپرسد اما منصرف میشود. در پایان صحنۀ دو، لیلا از مدو میخواهد که در مورد شبِ کشتهشدن مرد راهنما از او سوال کند اما مدو خودداری میکند. در صحنۀ پایانی اما حین مصاحبه، جایی که دیگر مشخص نیست چه کسی مجری و چه کسی نویسنده است، مدو سوال اصلی را میپرسد. اینکه آیا آنها وجود دارند یا کسی حاضر به شهادت است که آنها را دیده یا صدایشان را شنیده است؟
در واقع میتوان گفت اگر طبق نظریهی آینۀ لکان، لیلا و مدو را یکشخص ببینیم، درست در لحظهای که شکاف میان سوژه از تصویرش کمی مشخص میشود و میتواند بدون هیچ ترسی سوال اصلی وجودی را از خود بپرسد، دیگر امکان وجود آن دیگری نیست. نه اینکه برای همیشه از بین برود ولی حال دیگر نمیتوان آن را بیرون از خود فرض کرد. مادامی که در نمایشنامه، سوالها پرسیده نشوند، فاصلۀ میان خود و دیگری آنقدر زیاد است که آن دیگری را میتوان مستقل، بیرون از خود دید. اما وقتی که به گفتهی لکان بپذیریم ناخودآگاه ما نیز از جنسی از زبان است و دیگری میآفریند، فاصلۀ میان دو کاراکتر کم میشود و تصویر بر خود کمی تطابق مییابد.
ظرافت و دقت کرمن در خلق چنین فضایی، بسیار ستودنی است. چرا که هر اشتباهی میتوانست درام او را به یک مثلث عشقی، یا درام جنایی تبدیل کند. اما لایههای روانکاوانه که مورد نظر اوست، به درستی در صحنهها و دیالوگها و در دل مضامین روانشناسانه به کار رفته است. کرمن درجایی گفته است که او دوست دارد تئاتر در ذهن تماشاگر شکل بگیرد. او در نمایشنامۀ «باوردارم» نیز مونولوگی از زنی نوشته است که گویی پارتنرش را کشته و با او حرف میزند اما از طریق مونولوگ متوجه میشویم پارتنر زن میتواند اصلاً وجود نداشته باشد. بعد از خواندن نمایشنامۀ «دیگری» نیز شاید تا مدتها ذهن خواننده درگیر این باشد که لیلا و مدو، کدام واقعی و کدام تصویر بودهاند. کرمن در هیچکجای متن اشارهای به آن نمیکند. تنها با وجود کدهایی از قبیل اینکه: خانهی مدو یکی از مکانهاست، قبض مدرسهی فرزندان مدو در جیب کت همسرشان پیدا شده است و اینکه مدو سوال نهایی را مطرح میکند، میتوان مدو راشخصیت زن اصلی درنظر گرفت. زنی که وجود دارد، شوهرش را ناپدید ساخته، مرد دیگری را ظاهراً به قتل رسانده و با استفاده از هر دو روایت، رمانی نوشته و منتشر کرده است و شاید برعکس. نویسندهایست که تمام این داستانها را در ذهن خود خلق کردهاست. همانطور که لیلا در صحنۀ سه اشارهای به آن میکند.
لیلا: ولی کلاً مخلوق ما یه چیز فراانسانی داره. نوعی توانایی فراانسانی حضور داشتن و غایب بودن همزمان. از نظر امور مادی، دقیقتر از ماها نمیشه بود. از نظر هنری، فرامادیتر از مخلوقمون نمیشه بود. مخلوق از اون جفت آدمی که اون رو ساختن و ترکیبش کردن خیلی فراتر رفته. این مخلوق (مخلوق ما) به نوعی استقلال دست پیدا کرده. استقلالی که برای یه موجود تخیلی یکم دیوانهواره. در اصل این زن (گولم[1]) اثر واقعی ماست که رمانها فقط نمای بیرونش هستن.
نمایشنامههای «دیگری» و «باوردارم» با ترجمهی زیبا خادم حقیقت، توسط انتشارات نیماژ در ایران منتشر شده است.
[1] در فرهنگ عبری به مجسمههای گلی اطلاق میشود که توسط خاخام یا فردی که به خدا نزدیک است ساخته میشود و کارکرد سحر و جادو دارد