«زندگی آرام» (Quiet Life)، به کارگردانی آلکساندروس آوراناس، نمایشی است تکاندهنده و تأملبرانگیز از تمهای اجتماعی- سیاسی معاصر، به ویژه وضعیت ناگوار خانوادههای مهاجر و تلاقی سرکوبهای پزشکی، اجتماعی و بوروکراتیک. این فیلم بهعنوان پنجمین اثر بلند کارگردان یونانی، ادامهای بر سنت آوراناس در بررسی دینامیک خانواده در شرایط سخت است، اما با تغییری قابل توجه نسبت به آثار قبلیاش مانند «خشونت شیرین» (۲۰۱۳) و «دوستم نداشته باش» (۲۰۱۷)، که بیشتر بر نیروهای درونی متمرکز بود. در اینجا، آوراناس و همنویسندهاش، استاوروس پامبالی، توجه خود را به نیروهای بیرونی سرکوبگر معطوف کردهاند و نشان میدهند که چگونه این نیروها زندگی انسانهای آسیبپذیر را شکل میدهند، تحریف میکنند و در نهایت دیکته میکنند.
داستان فیلم Quiet Life در سال ۲۰۱۸ در سوئد میگذرد، حول محور شرایط مرموز و تراژیکی به نام «سندروم تسلیم کودکان» که با اینکه به نظر شبیه یکی از پیرنگهای فیلمهای علمی – تخیلی میرسد، اما حقیقی است. این وضعیت بالینی که عمدتاً در کودکان خانوادههای مهاجری که درخواست پناهندگی دادهاند دیده میشود، به نوعی تعطیلی کامل رفتاری منجر میشود و کودک را در وضعیتی نزدیک به کاتاتونیک (بیحرکتی مطلق) قرار میدهد. آوراناس این معمای پزشکی را بهعنوان نقطۀ شروعی برای روایت خود انتخاب میکند و داستانی را میسازد که هم از نظر احساسی جذاب و هم از نظر سیاسی تحریککننده است.
فیلم Quiet Life ما را با سرگئی (گریگوری دوبریگین) و ناتالیا (چولپان خاماتوا)، یک زوج روسی که به همراه دو دخترشان، آلینا (نائومی لمپ) و کاتیا (میروسلاوا پاشوتینا) به دنبال پناهندگی سیاسی در سوئد هستند، آشنا میکند. مسیر این خانواده به کابوسی کافکایی تقریباً بلافاصله پس از ورود به سوئد تبدیل میشود، جایی که آنها تحت فرآیند پناهندگی بسیار رسمی و آیینی قرار میگیرند. وضعیت آنها به ویژه زمانی ناامیدکننده میشود که کاتیا پس از تصمیم رد مقامات سوئدی به وضعیت کما مانند فرو میرود. این اتفاق سرگئی و ناتالیا را مجبور میکند که نهتنها با بوروکراسی مبهم فرآیند پناهندگی، بلکه با نهاد پزشکی به همان اندازه گیجکننده و سرکوبگر، که فلسفۀ شادی سطحی و اینستاگرامی را ترویج میکند، مقابله کنند. فیلم آوراناس بر اساس زیباییشناسی سرد و بالینی که توسط فیلمبرداری «المپیا میتیلینایو» ایجاد شده، ساخته شده است. استفادۀ او از رنگهای سفید، خاکستری و چینشهای مسطح و استریل حس تهدید بیچهره و بیوقفهای را که در سراسر فیلم جریان دارد تقویت میکند. فضای سرد سوئد، با حس تقریباً پساآخرالزمانی، به یک میدان نبرد استعاری برای مبارزه بین گرمای انسانی و سردی بوروکراتیک تبدیل میشود. برخلاف هیولاهای خارجی آشکار در فیلم «یک مکان آرام» (۲۰۱۸) به کارگردانی جان کرازینسکی، «زندگی آرام» با دشمنان موذیتر سر و کار دارد: نهادهای بیچهره و سیستمهایی که نمایندگی میکنند. آوراناس که بهخاطر کارش در موج عجیب یونان – حرکتی که به خاطر کاوشهای عجیب و اغلب سوررئال از مسائل اجتماعی شناخته میشود – معروف است، در «زندگی آرام» رویکردی زمینیتر و سرراستتر را انتخاب کرده است. در اینجا، عجیبوغریب بودن جهان نه یک ویژگی ذاتی بلکه یک وضعیت تحمیلشده و سیستماتیک خارجی است. روایت فیلم در سه بخش ساختار یافته است: فرآیند پناهندگی، کلینیک و تلاش خانواده برای اتحاد. هر بخش بر پایۀ دیگری ساخته شده و از ناامیدی بوروکراتیک به نقدهای مضحک از والدگری «صحیح» و در نهایت به یک پایان ناقص و مبهم میرسد.
در هستۀ خود، فیلم Quiet Life تأملی است بر قدرت و کنترل، که نشان میدهد چگونه نهادهای دولتی و پزشکی بر صمیمیترین جنبههای وجود انسانها اعمال اقتدار میکنند. آوراناس به بررسی اشکال مختلف اجبار، هم آشکار و هم پنهان، میپردازد که خانوادههایی مانند سرگئی با آنها روبهرو هستند. مقامات سوئدی تنها قوانین را اجرا نمیکنند؛ آنها یک روایت را تحمیل میکنند که همسانی را میطلبد، سرکوب میکند و کسانی را که با آن همسو نمیشوند مجازات میکند. مقامات کلینیکی نیز به همان اندازه همدست هستند و یک رژیم درمانی یکسان را ترویج میدهند که پیچیدگیهای تروما و تفاوتهای فرهنگی را نادیده میگیرد. فیلم از طریق عناصر بصری و روایی خود چندین نقد تند و تیز را مطرح میکند. بازدیدهای مقامات سوئدی از محل اقامت موقت خانواده، رد آنها و راههای عجیبغریب کلینیک برای تحمیل احساس شادی، همگی به پوچ بودن و تناقضهای سیستمی اشاره دارند که مدعی ارائه پناهگاه است، اما در عوض تروما را تقویت میکند. در یک صحنۀ ویژه و تأثیرگذار، سرگئی و ناتالیا مجبور میشوند دخترشان، آلینا، را ترغیب کنند که «حرفهای درست» را به مقامات بگوید. این صحنه به موضوع اصلی فیلم اشاره دارد: خانواده باید در چشماندازی حرکت کنند که هر حرکت، هر کلمه و هر احساسی توسط سیستمی بیرحمانه تحتنظر و قضاوت قرار میگیرد. کار آوراناس در اینجا به هیچ وجه نیهیلیستی نیست؛ بلکه چشماندازی انسانی و تقریباً دلسوزانه را حفظ میکند. با وجود شرایط سرد و سخت، یک رشته مقاومت مداوم و یک روزنۀ امید ظریف، اما حیاتی وجود دارد. قهرمانان فیلم، به ویژه سرگئی و ناتالیا، بهعنوان قربانیان منفعل تصویر نمیشوند، بلکه بهعنوان افرادی به تصویر کشیده میشوند که با وجود رنج عظیم خود، باید با سیستمی مذاکره کنند که به نظر میرسد برای شکست دادن آنها طراحی شده است. بازیهای بازیگران، بهویژه نائومی لمپ در نقش آلینا، نقطۀ مقابل محیط سرکوبگر را فراهم میکند و به مقاومت و جدیت در جهانی که به نظر میرسد این صفات را فراموش کرده است، اشاره دارد. با این حال، «زندگی آرام» محدودیتهای چنین مقاومتی را نیز به نقد میکشد. امتناع فیلم از فرو رفتن کامل در ناامیدی، علیرغم شانسهای زیاد علیه شخصیتهایش، میتواند هم یک قوت و هم یک نقطۀ ضعف بالقوه تلقی شود. درحالیکه روایت لحظاتی از وضوح درخشان را ارائه میدهد (مانند صحنههای بازجویی از کودکان)، گاه در مواجهه با عمق بدبینی خود تردید میکند و از کاوشی عمیقتر در نیهیلیسم و شکست سیستمی بازمیماند. نتیجه فیلمی است که با خونسردی جذاب و با شکوه اجرا شده است، اما گاهی اوقات فاقد عمق و چالشی است که از پیشزمینۀ آن انتظار میرفت.
در نهایت، فیلم Quiet Life یک مشارکت مهم در سینمای معاصر اروپا است؛ فیلمی که بهطور ماهرانهای در تلاقی گفتمانهای سیاسی، اجتماعی و پزشکی حرکت میکند. آوراناس با استفاده از مهارتهای کارگردانی خود، بازتابی تلخ از وضعیت انسانی در دورهای از اضطراب و جابهجایی فزاینده ارائه میدهد. این فیلم سؤالات مهمی را دربارۀ معنای آزادی، نقش نهادها در شکلگیری هویتهای فردی و جمعی و مسئولیتهای اخلاقی دولتها نسبت به آسیبپذیرترین ساکنان خود مطرح میکند. با تمرکز بر مبارزات بهظاهر معمولی اما به شدت سرنوشتساز یک خانوادۀ مهاجر، «زندگی آرام» به یک داستان جهانی از تابآوری، مقاومت و جستوجوی کرامت در دنیایی تبدیل میشود که اغلب آن را انکار میکند.