فیلم «پیش از طلوع» یک درام واقعگرایانه از مواجهۀ اتفاقی زن و مردی است که جرقۀ عشق آنها را وامیدارد؛ این برخورد را به چند ساعت همراهیِ باکیفیت بسط دهند. کیفیتی از شور و شیدایی که فیلمساز را واداشت در طول هجده سال با مقاطع زمانی مختلف به این رابطه رجوع کند و حاصل کار؛ یک سه گانۀ موشکافانه در باب عشق یا به گفتۀ بهتر (رادیوگرافی یک عشق) است.
ریچارد لینکلیتر؛ نویسنده، کارگردان و تهیهکننده آمریکایی است که از دهۀ هشتاد وارد حیطۀ فیلمسازی شده و آثار متعدد و قابل تأملی ساخته و بخش اعظم آنها بر اساس فیلمنامههای خودش یا با مشارکت او شکل گرفتهاند.
سه گانه درخشان «پیش از» شامل؛ «پیش از طلوع» ۱۹۹۵، «پیش از غروب» ۲۰۰۴ و «پیش از نیمهشب» ۲۰۱۳ نقاط طلایی کارنامۀ او هستند که از مدعیان عنوان موفقترین سه گانۀ سینمایی در رقابت با «پدرخوانده»، «سه رنگ» و «ارباب حلقهها» محسوب میشوند.
لینکلیتر اولین فیلم این سه گانه را بر اساس فیلمنامهای مشترک با کیم کریزان ساخت که تنها در یازده روز نوشته شد و خرس نقرهای بهترین کارگردانی را از جشنواره برلین کسب کرد. از دیگر موفقیتهای این سه گانه میتوان به نامزدی اسکار بهترین فیلمنامه برای «پیش از غروب» و «پیش از نیمهشب» بهطور مشترک با همکاران نویسندهاش؛ کریزان، ایتن هاک و ژولی دلپی اشاره کرد.
وامداری به اتمسفری مستندگون و پیگیری کاراکترهای واقعی و ملموس بر این بستر در گذر زمان واقعی، از مؤلفههای مورد علاقۀ لینکلیتر هستند که میتوان رد پای آنها را نهتنها در این سه گانه بلکه در فیلمهای دیگر او همچون «پسرانگی» و حتی انیمیشن «آپولو ۱۰ و نیم: یک ماجراجویی فضایی» دنبال کرد.
همچنانکه در این سه گانه با بازیگران و کاراکترهای ثابت (حتی بازیگران در نگارش فیلمنامه قسمتهای بعدی دخیل شدند)؛ رابطۀ یک زوج عاشق را طی هجده سال با تکیه بر تغییرات کاراکترها و کیفیت رابطه یا به گفتۀ بهتر (عشق در گذر زمان) به تصویر کشید که تجربهای منحصربهفرد هم برای سازندگانش هم مخاطبان بود.
فیلم «پسرانگی» هم دوازده سال از زندگی پسربچهای را تا رسیدن به نوجوانی و بلوغ دنبال میکند و تازهترین فیلم در حال ساخت او؛ موزیکالی به نام «با شادمانی چرخ میزنیم» بیست سال همراهی با کاراکتر اصلی را که یک موزیسین است، به تصویر میکشد و قرار است سال ۲۰۴۰ به نمایش دربیاید.
«پیش از طلوع» که حتی در انتخاب نام هم تمثیلی از جرقۀ آغاز و طلوع عشق است، از آن جهت جایگاهی مهم در بنیان نهادن این سه گانه دارد که با تکیه بر رئالیسم، مستندنمایی، روزمرگی و اتفاق، مواجهه دو کاراکتر محوری؛ سلین (ژولی دلپی) و جسی/ جیمز (ایتن هاک) را ترسیم میکند.
مشابه تجربه واقعی لینکلیتر در زندگی شخصی که سال ۱۹۸۹ در فیلادلفیا با زنی برخورد و ساعتها درباره موضوعات مختلف گفتوگو کردند. اما او هیچوقت فرصت ادامه و احیای آن رابطه را به واسطۀ مرگ زن در سال ۱۹۹۴ نیافت. به همین دلیل هم آخرین فیلم این سه گانه؛ «پیش از نیمهشب» را به این زن تقدیم کرد که انگیزه شکلگیری این سه گانه بوده است.
نکتۀ مهم دیگر در شکلگیری درام «پیش از طلوع» که در روز شانزده ژوئن جریان دارد، نوعی ادای دین به جیمز جویس؛ رمان نویس شهیر ایرلندی و خالق «اولیس» است. رمانی که کلیت آن در ۱۶ ژوئن ۱۹۰۴ می گذرد و به همین بهانه هر سال بلومزدی (16 ژوئن) در دوبلین و دیگر شهرهای جهان با اولیس خوانی و یاد او، پاس داشته می شود. جویس این روز را به یاد اولین گردش عاشقانۀ همراه با همسر آیندهاش در حومۀ دوبلین، در رمان «اولیس» نشانهگذاری کرده است.
فیلم «پیش از طلوع» در قطار منتهی به پاریس و مواجهه اتفاقی سلین و جسی؛ مسافرانی با مبدأ و مقصد متفاوت آغاز میشود. سلین از دیدار مادربزرگش در مجارستان به خانه و دانشگاه خود در پاریس بازمیگردد و جسی در حال بازگشت از سفر اروپا، قرار است روز بعد از وین به محل زندگی و کار خود در آمریکا برود.
گپوگفت ساده آنها در یک همجواری کوتاه، به گرما و صمیمیت میرسد به گونهای که سلین با پیشنهاد جسی برای توقفی کوتاه در وین موافقت میکند. آن وقت است که پرسهزنی این زوج تازه بهم رسیده، در زیر و بم بافت و معماری وین و روابط و مناسبات روزمره این شهر رسوخ کرده یا به گفتۀ بهتر شهر در شورورزی عاشقانۀ آنها بازخوانی میشود.
به این ترتیب با فیلمی سر و کار داریم که در عین پویایی که از ذات حرکت و پرسهزنی بیهدف در شهری ناآشنا میآید؛ آیینهای است هدفمند از رابطهای که بر بستر سکوت و گفتوگو درحال شکلگیری، بسط و قوام یابی است. کیفیتی که به سیالیت حرکت دوربین نیز معنا و مفهومی زیرپوستی از جنس آنچه در قاب ثبت میشود، میبخشد حتی با سکوتهای بهجا و به اندازه که زبان تصویر را غنا میبخشند.
در واقع فیلم در دو سطح بیرونی و درونی درحال پیشروی و رسوخ به لایههای زیرین شهر و کاراکترها و عشقی نویافته است و به همین واسطه نمیتوان این شور و شیدایی را جز بر بستر این جغرافیا و تصویری که از وین ثبت میکند، متصور شد، این پیوند، ابدی می ماند.
جالب اینکه بدانیم گفتوگوهای به ظاهر ساده و معمولی این زوج که به بداههپردازی پهلو میزنند، دقیق و عینبهعین مطابق فیلمنامه روند به اوج رسیدن این همراهی عاشقانه را رنگآمیزی کردهاند. گفتوگوهایی که از فرط تکرار و تمرین حتی در مکثها، تداخل صحبتها و اکت و میمیکهای لحظهای برای بازیگران خستهکننده شده بود، اما همچنان لذتبخش!
نکته مهم این است که فیلمساز بر محور مواجههای اتفاقی یک رابطۀ عاشقانه را بنا نهاده و جزئیات مراحل به بار نشستن این عشق را از خلال گفتوگو و پرسهزنی چند ساعته در شهر پیش میبرد، بدون آنکه جلوههای کلیشهای از شورانگیزی عشق را به نمایش بگذارد. رویکردی که به یک چالش انتحاری میماند و لینکلیتر در دستور کار خود قرار داده است.
چالشی که به بهترین شکل ممکن به بار نشسته و هم برای فیلمساز هم مخاطب به گونهای جذاب، باورپذیر و کنجکاوی برانگیز شده که پیگیر تداوم این عشق و تبعات اجتنابناپذیر زمان بر کیفیت آن شده است. این مصداق همان نشانهگذاری ظریفی است که در سکانس آغازین فیلم بهانهای برای همجواری سلین و جسی و آغاز گفتوگوی طولانی آنها به وسعت هجده سال میشود.
یک زوج آلمانی در قطار درگیر مرافعهای میشوند که فیلمساز عامدانه گفتوگوی آنها را در زیرنویس ترجمه نکرده و این گونه به عمومیت یافتن این مشاجرات در آینده هر رابطه/ عشقی به شکل زیرپوستی صحه میگذارد.
این درگیری بهانۀ همجواری و آغاز گفتوگوی سلین و جسی درباره کیفیت رابطۀ زوجها در میانسالی/ پیری و علت مشاجرات آنها میشود که میتواند دورنمایی پیشگویانه از رابطۀ آنها در پایان این سه گانه باشد.
اما نکته جالب محور بحث و دعوای زوج آلمانی درباره اعتیاد به مشروبات الکلی است؛ مرد بخشی از روزنامه را برای همسرش میخواند که اشاره به هفتاد هزار خانم معتاد به الکل در فرانسه دارد و او را خطاب قرار میدهد که یکی از آنهاست! زن هم میگوید؛ من یک دلیل قانعکننده دارم چون با تو ازدواج کردم و اینطور میتوانم آرامش به دست بیاورم! این گونه مرافعه بالا میگیرد و زوج آلمانی از صندلی خود بلند شده و از کنار سلین و جسی رد میشوند و گفتگوی محوری فیلم آغاز میشود.
مطالب پیشین: